کنگره ملی شهدای استان فارس

دوشنبه 10 آذر 1404
07:09
سیدمهدی صالحی دشتکی

سیدمهدی صالحی دشتکی

فرزند سیداحمد

تاریخ تولد
1344/03/02
تاریخ شهادت
1366/05/27
محل شهادت
شلمچه
محل تولد
فارس - مرودشت - دشتک ابرج
وضعیت تأهل
متاهل
مسئولیت
رزمنده
نحوه شهادت
ترکش خمپاره
نوع خدمت
سپاه
عضویت
وظیفه
بسم الله الرحمن الرحيم
زندگي نامه شهيد سيد مهدي صالحي ؛ شهيد سيد مهدي صالحي در سال 1344 هجري شمسي در روستاي دشتک که تقريباً از آخرين روستاي شهرستان مرودشت مي باشد در خانواده مؤمن و متدين و از سادات مورد اعتبار و اعتماد اهالي روستاي دشتک متولد شد دوران کودکي را در دامان پر مهر مادري مهربان و پدري دلسوز و زحمتکش سپري نمود و در سن شش سالگي قدم به مدرسه نهاد و دوران دبستان را در روستاي دشتک که به اندازه فاصله اي که از شهرستان دارد محروميت نيز دارد سپري نمود و پس از آن وارد دوره راهنمائي گرديد. اين شهيد بزرگوار با توجه به استعداد خوبي که در زمينه تحصيل داشت متاسفانه به علت فقر مالي که در آن زمان از ارمغان رژيم شاهنشاهي در روستاها بود نتوانست تا دوم راهنمايي بيشتر تحصيل نمايد و بعد از کلاس دوم راهنمايي ترک تحصيل نمود و جهت امرار معاش و کمک حال خانواده مجبور به کارگري در روستا گرديد تا از اين راه امرار معاش نمايد زندگي بدين منوال ادامه داشت تا اين که ايشان در سال 1364 تصميم به ازدواج گرفت که بلافاصله سال بعد از ازدواج به خدمت مقدس سربازي در سپاه پاسداران مشغول گرديد. شهيد صالحي پس از اتمام دوره آموزشي به جبهه هاي حق عليه باطل اعزام گرديد و در جبهه شلمچه مشغول نبرد با کفار بعثي گرديد بعد از چند ماه که از خدمت مقدس سربازي ايشان در جبهه مي گذشت خداوند به ايشان فرزند پسري عطا فرمود که باعث خشنودي خانواده گرديد روزي مادر ايشان براي اين که اين شهيد بزرگوار را بيازمايد به او مي گويد مادر:بيا خدمت را ترک کن و پهلوي خانواده ات بمان. ايشان در جواب مي فرمايد مگر خون اين همه جوان در راه اسلام و دين خدا ريخته نمي شود مگر خون من از آنها رنگين تر است يا اين که آنها مادر يا خواهر ندارند مادر عزيز سرنوشت همه ما در دست خداوند است و من هم راضي به رضاي او هستم از خاطرات برادر ايشان سيد مصطفي صالحي که هم اکنون کارمند اداره آموزش و پرورش مي باشند اين که مي فرمايد:روزي با اين شهيد بزرگوار در زماني که به مرخصي آمده بود به تفريح رفتيم از ايشان سؤال کردم برادر سيد مهدي مگر جاي شما در جبهه خيلي سخت است؟ ايشان فرمودند با توجه به اين که مرگ و زندگي در دست خداست ولي جاي من جائي است که هر لحظه منتظر شهيد شدن هستم خواهش مي کنم به مادرم چيزي در اين باره نگو چون به او گفته ام جاي راحتي دارم ايشان پس از گفتن اين حرف سفارش هائي نيز به من کردند از جمله اين که تمام حق و حقوقي که ديگران بر گردن او داشتند حلاليت مي طلبيد و حتي دو کيسه سيمان که از يکي از همسايه ها گرفته بود به من سفارش کرد که به او برگردانم خلاصه اين که ايشان و زندگي ايشان پر از صفا و صميميت و دوستي با ديگران بخصوص با همسايگان بود در تمام کارها بدون هيچ گونه چشم داشتي به ديگران کمک مي کرد. اين شهيد بزرگوار در آخرين مرخصي از همه اقوام خداحافظي نمود ولي بنده با اطلاعاتي که از وضعيت خودش به من داده بود دلم راضي نمي شد از او خداحافظي نمايم و تقريباً برايم يقين شده بود که آخرين خداحافظي مي باشد او در آخرين لحظه به من گفت برادر عزيز خواهش مي کنم فقط مواظب خانواده من بخصوص فرزندم باش. سرانجام در تاريخ 15/6/1366 در جبهه شلمچه بر اثر ترکش خمپاره اي که به ناحيه سينه و پاهاي او اصابت نمود در سنگر خود به سوي معبود خود شتافت و با قرار گرفتن در عرش اعلي خداوندي باعث سرافرازي خود و خانواده اش گرديد. روحش شاد و يادش گرامي باد
بسمه رب الشهدا و الصدقين من المومنين رجال صدقوا ما جاهدوا له عليه فمنهم من قضى بنعمة و منهم من ينتظر و بدلوشديدا بنام خداوندى كه خالق وهدايت كننده هر موجودى است همه از اويند وبه سوى او باز مى گردند بنام آن مقتدرى كه حيات و فقات دردست اوست و قلب كوچكم سرشار از عشق اوست به نام خداوند بينا و شنوايى كه قيامت را به عمل بر پا مى كند و حساب بندگانش را به فضل و كرم رسيدگى خواهد نمود خداى مهربان را سپاسگذارم كه مرا از جمله گروندگان به دين خود واز محبين اهل بيت پيامبر (ص) قرار داد و اين توفيق بزرگ را عنايت فرمود تا در راه او جهاد كنم و جان ناقابلم رابه راهش تقديم كنم اكنون كه قلم به دست گرفته و وصيت نامه خود را در صفحه كاغذ مى نگارم با قلبى مطمئن و اعتقاد ى محكم واراده اى استوار از هر قيد وبندى جز پروردگارم دل كند ه و عازم جبهه هاى حق عليه باطل هستم و مى روم تا دين بزرگى كه اسلام بر گردنم دارد عاشقانه ادا كنم پاى در چكمه مى كنم و سلاح بر دوش مى گيرم و سينه كثيف دشمن را نشانه مى گيرم با قلبى پراز نفرت از دشمنان خدا وپيغمبر با استفاده از شعار الله اكبر براى احياى دينم و صدور انقلابم و استوارى دين رسول الله كه سالهاى بى شمارى در مظلوميت بوده ودشمنان خدا هر لحظه بر پيكر مقدس آن ضربه وارد كرده اند فداكارى و جانبازى كنم تا درخت پر بار و خونبار اسلام استوارتر گردد دراين برهه از زمان كه فشارهاى اجانب به آخرين حد خود رسيده و مسلمين مظلوم رادسته جمعى قتل عام مى كنند و خون پاك علماء بزرگ را در مهرا ب عبادت مى ريزند بايد با امامان پيمان خون ببنديم وكمر همت بسته و مسلمانان جهان را از شر شيطان فرومايه نجات دهيم و پرچم پر افتخار لا اله الا الله و محمدا رسول الله و على ولى الله را در ميان خو ن غلطانمان بر افراشته نگه مى داريم و چه گواراست در اين را ه جان را به جان آفرين تقديم كردن امروز همان روز عاشورايى است كه همه آرزوى آن مى كردند اى كاش بودم و امام حسين (ع) را يارى مى كردم امروز پرچم دار رشيد امام حسين (ع) خمينى بت شكن است بشتابيد به سوى كاروان حسين (ع) امام عزيزمان را يارى كنيد كه را هسعادت همين است پيام شهيد غيرا ز اين نمى تواند باشد كه دست از اطاعت رهبرى الهى بر نداريد انشاء الله به واسطه اين اطاعت و شكرگزارى اين نعمت بزرگ مورد لطف و عنايت پروردگار قرارگيرد و پيروزيتان در گرو اين تبعيت است خدارا شكر مى كنم كه گفته هايم را با خون خود امضا نمودم ئ نزع شيرين اين پيمان را چشيدم ولى شمارا به خون تك تك اين شهد او بخون سيد الشهدا قسم مى دهم كه نگذاريد اى پير جمارا ن تنها بماند و قلب مباركش رنجور شود شما را بايد دانه هاى اشكى كه چون مرواريد به محاسن سفيدش مى ريزد و ناله يارب يار ب سرمى دهد نگذاريد اسلام د ر غربت بما نداين مرد خدا و حق طلب شاد شود آيا اين همه داغ كه از اول داغ فرزند برومندش و مطهرى ها و بهشتى ها ورجايى ها و باهنر ها شهداى محرا ب و قتل عام هاى جنوب لبنان و زمزمه خائنانه منحرفين داخلى بس نيست ؟ آيا اينهمه درد ورنج بس نيست ؟ و شايسته نيست مرحمى باشيم بر زخمهاى دل رهبرمان ؟يا ايها الذين امنوا اوصيكم بالاخمينى از برادران شهادت طلب سپاه و جمع پراز صفا يشان مى خواهم كه مانند گذشته حرمت و احترام سپاه رابه وسيله (به واسطه ) تبعيت امام حفظ كنند و لباس سبز پوشان را كه با خونها ى سرخى آبيارى شده از شر دشمنان كينه توز اسلام نگه دار ى كنند . پدرم و مادرم شايد شما باشنيد ن خبر شهادت فرزندتان دلهاى پاكتان را داغدار و اشك گهر بارتان بر گونه هاى نورانيتان جارى شود اما شما را وصيت مى كنم به مصيبتهاى مظلومانه سالار شهيدان حسين ابن على (ع) و ياران با وفايش و سيزده ساله برادرش قاسم (ع) به آن روزها وآن ساعتهاى زينب (ع) فكر كنيد باشد كه خدابه شما اجر دهد و هيچ مصيبتى بزرگترا ز مصيبت امام حسين (ع) نبود ونيست و نخواهد بود زيرا كسى براى تسليت و دلدارى زينب و اهل بيت نرفت پدر ومادر از شما مى خواهم كه درمر گ من بى صبرى نكنيد و بيش از سه روز برايم لباس عزا نپوشيد و اگر جسدم را آوردند آن را ببينيد و به خاطر حقوقى كه براين فرزند حقيرتان داريد طلب عفو و بخشش مى كنم اميدوارم كه در روز قيامت پشت سر امام حسين (ع) همديگر را ملاقات كنيم خدايا خدايا تا انقلاب مهدى خمينى را نگهدار والسلام سيد مهدى صالحى .
در بساط خويش دارد بهترين كالا شهيد مى كند كالاى خود را با خدا سودا شهيد
سينه را آماج رگبار مسلسل مى كند چون ندارد ذره اى از دشمنان پروا شهيد