بسم الله الرحمن الرحيم.
شهيد محمدعلي عسکري در سال 1345 در خانواده اي مستضعف و عشاير متولد شد. با ملايمات زندگي بزرگ شد در همان سنين کم پدر بزرگوارش را از دست داد. و خود براي تحصيل خانواده را ترک کرد و به مرودشت آمد. و به اتفاق هم منزل محقري تهيه کرديم و شروع به درس خواندن نموديم خيلي زود چهره شاخص او بارز شد. ايمان و عملش و ذهن سرشار او باعث شد که در بين فاميل انگشت نما شود. دوران ابتدايي را با موفقيت پشت سر گذاشت. نوجواناني او همگام بود با جريانات انقلاب اسلامي بر رهبري امام خميني و در اين جا بود که به معشوق خويش رسيد. اسلام انقلابي باعث تحولي عميق در او شد. در اينجا بود که زمينه مساعد و او هم براي رشد عبادي سياسي کاملاً آماده به طور فعال در راهپيمايي ها و پخش اعلاميه هاي امام شرکت مي کرد. و هر روز که مي گذشت ايمانش به اسلام و امام افزودن مي شد. سرانجام انقلاب پيروز شد. اما او آرام نگرفت و همواره در خدمت انقلاب تا اينکه جنگ تحميلي آغاز شد. و او حس کرد که وجودش در جبهه لازم است تا اينکه در تابستان سال 61 به عضويت بسيج در آمد و بعد از پايان دوره آموزشي مدرسه را رها کرد و عازم جبهه شد و مدت سه ماه در جبهه ها غرب بود بعد از عزيمت کاملاً الهي شده بود پاک و مخلص در همه حال وضو داشت نمازهاي طولاني مي خواند زياد قرآن تلاوت مي کرد. ساکت و گوشه گير شده بود. بسيار کم غذا مي خورد بيشتر اوقات روزه بود. در هر حال روح بلند پرواز او براي بار دوم به جبهه ها گشايند سه ماه ديگر هم در جبهه هاي مختلف مشغول نبرد با صداميان شد و انتظار شهادتش مي رفت اما اين بار هم سالم مراجعت کرد ديگر منزل و مدرسه جاي او نبود خانه برايش حالت زندان را داشت براي بار سوم هم عازم جبهه شد بدين ترتيب مدت نه ماه را در جبهه گذرانده بود. اما ناراضي مي نمود هنوز به وصال معشوق نرسيده بود. براي چهارمين بار با کوله باري از ايمان و عشق عازم جبهه هاي غرب شد چون آرامش شبي در اين منطقه حاکم بوده تصفيه حساب کرده و از همان جا به جبهه هاي جنوب مي رود و در تاريخ 3/1/1362 چند روز براي مرخصي آمد و در حقيقت براي خداحافظي و ما براي آخرين مرتبه چشممان به جمال نورانيش روشن شد. بنا به قول برادران همسنگرش روزهاي آخر حياتش با نورانيتي خاص و روحيه الهي و معنوي سپري مي شد. در گوشه سنگر با معبود خود خلوت مي کرد نماز شب و ذکرهاي دعا و بلاخره اشکهاي شوق محيط زندگي او را در دنياي جاوداني فراهم مي کرد. تا اينکه موعود مقرر فرا رسيد در حاليکه مشغول وضو گرفتن بوده هواپيماهاي صدامي بمبها که همان ؟؟؟ بودند به حجله گاه اين فرشته پاک خداوند مي ريزد و او فوراً عروس شهادت را به آغوش مي کشد بدينگونه اين انسان پاک پاکتر از فرشته ها با وضويي که هرگز ترکش نمي کرد به ملاء اعلاء شتافت. روانش شاد و راهش پر رهرو باد.