بسم الله الرحمن الرحيم
شهيد صفدر علي پور حقيقي فرزند رضا در سال 1326 هجري شمسي در خانواده اي کم بضاعت از عشاير باصري متولد شد و در دامن پدر و مادري ساده و متدين به دين اسلام بزرگ شد و او از همان دوران طفوليت کودکي آرام و در جهت مذهب بود . قلبي رئوف داشت و دوران کودکي را با فقر و بيچارگي خانواده طي کرد . در سن 17 سالگي وارد دبستان گرديد و پس از آموختن و خواندن و نوشتن به علت فقر و بيچارگي تحصيل را رها کرد و به کار مشغول گرديد و چندين سال با وسائل و موتور آلات کشاورزي از قبيل تراکتور ، کمپاين ، تلمبه با در آمد خيلي کم کار کرد و او چند درآمدش کم بود چون قانع بود زندگيش را اداره مي شد . در سال 1342 تراکتور را رها کرد و به ادامه تحصيل پرداخت و به صورت متفرقه دروه ابتدايي را تمام کرد و در دانشسراي عشايري ثبت نام نممود ( دانشسراي عشايري از فرزندان عشايري داري مدرک ششم ابتدايي به منظور تربيت جهت شغل معلمي در عشاير ثبت نام نموده و پس از يک دوره يک ساله آن ها را به قيد امتحان قبول و استخدام مي نمود).و در امتحانات با رتبه اي بهتر از دارندگان مدرک تحصيلي بالاتر موفق گرديد . دروه يک ساله دانشسراي را با موفقيت چشم گيري به پايان رسانيد . و به عنوان معلم عشايري در عشاير مشغول به تدريس گرديد . آري او براي اولين بار کار خود را در روستاي گندازي از روستاي هاي کوهستاني ابرج شروع کرد . در اين روستا مردم از اخلاق او به قدري راضي بودند که تو را بر فرزندان خود ترجيج مي دادند . او هم سخت در پي با سواد کردن کودکان معصوم آن ها بود . رابطه آن ها به قدري دو ستانه بود که خبر نگار روزنامه کيهان پس از ورود به روستا و آگاهي از کيفيت کار او علاقه مردم به او جريان را زير عنوان ( يک مهمان و چهل ميزبان ) با الصاق عکس وي منتشر کرد . پس از 2 سال خدمت در آن روستا به خدمت نظام اعزام شد و خدمت نظام را نيز با موفيقت به پايان رسانيد و مجددا به يکي از روستاهاي سرحد چهار دانگه مشغول به تدريس گرديد . ضمنا تحصيلات متوسطه را نير به صورت متفرقه ضمن خدمت آموزگاري به پايان رساند . وي که هميشه و در هر کجا خدمت مي کرد مورد علاقه مردم بود در سال 1350 هجري شمسي با دختري متدين از خانواده اي مسلمان ازدواج نمود که ثمره اين ازدواج 5 فرزند به نام هاي :سعيد 10 ساله ، سعيده 8 ساله ، وحيد 6 ساله ، سپيده 6 ساله و سميه 2 ساله مي باشد . پس از ازدواج نيز به کار تدريس را در ورستاهاي عشاير نشين دهنو پاسارگاد ادامه دا علاوه بر تدريس در امور عمراني روستا نيز کوشش هاي زيادي کرد و از جمله روستاي دهنو ساختن مسجد و حمام و راه تاثير به سزايي داشت و پس از يک سال خدمت در روستاي دهنو به عنوان مدير دبستان روستاي عشايري ابوالوردي پاسارگاد در اين روستا مشغول به کار شد و مدت 5 سال تمام در اين روستا خدمت نمود و در همين اوقات بود که بعضي از روحانيون تمام حاصل نمود و در امر و زمينه سازي و آگاهي مردم را در راطه با انقلاب با ايشان هم هميشه فعاليت هاي خود را در وستاهاي پاسارگاد به نفع انقلاب ادامه داد . مدت 2 سال آخر دوران آموزگاري را در مدرسه مهرآباد کناره خدمت کرد و سپس به عنوان راهنمايي تعلمياتي عشايري در مدارس نام برده مشغول به فعاليت گرديد. ضمنا به عضويت شوراي اسلامي شهرک مهديه که خود نيز ساکن آن بود د و در آن مدت 2 سال هم در اين شورا عضويت داشت و پس از آن مسئول اداره آموزش و پرورزش عشايري حوزه مرودشت منصوب گرديد و کار خود را ضمن همکاري هاي صادقانه با ساير ارگان هاي شهرستان مرودشت شروع کرد. همکاري ها و دقت نظر او در رابطه با امور انقلابي مورد توجه همه مشئولين شهرستان مرودشت بود . وي علاقه شديدي به تربيت کودکان ايي در مدارس داشت و در اين مورد آني غفلت نداشت و از هر فرصتي استفاده مي کرد . و براي بازديد مدارس آگاهي از خوردن و خوراک در منزل خودداري مي نمود و خوراک خود را در ماشين ضمن حرکت به طرف مدارس مي خورد . شک نيست گروه کا هاي منحرف افراد بي تفاوت نسبت به انقلاب سرنوشت نسل جديد خوششان نمي آيد و به عناوين مختلف او را تهديد مي کردند ولي او اعتنا نداشت و به کار خود ادامه مي داد . در تمام مراسم نماز جمعه شيراز شرکت مي نمود و سخت تحت تاثير قرار گرفته بود يکي دو بار هم ايشان را ملاقات نمود . مدت 6 ماه عهده دار اداره آموزش و پرورش عشايري حوزه مرودشت بود و در اين مدت جهت بهبود وضع مدارس و پيشرفت دانش آموران به خصوص در امر پرورشي و جنبه هاي مکتبي تلاش هاي زياي نمود . در تاريخ 7/12/1360 بسيج مستضعفان متعهدين را به اعزام به جبهه هاي حق عليه باطل فرا خواند ايشان هم با علاقه خاصي عازم جبهه ها گرديد با اين که بهواسطه داشتن مسئوليت اراري از اعزامش خودداري مي شد معذالک قبول نکرد و با گروهي از دوستانش عازم پادگان آموزشي شهيد دستغيب در کازرون گرديد پس از گذراندن دوره آموزشي وارد جبهه شوش شدن و در جبهه به قول همرزمانش از نشاطي که خاص شهداء قبل از شهادتشان است برخوردار بود به طوري که شهادتش قبلا پيش بيني مي شد و سرانجام در حمله معروف به فتح المبين در يک حمله رو در رو و متهورانه دشمن بعثي به فيض شهادت نائل آمد . و در جوار رحمت بي کران پروردگار قرار گرفت . روحش شاد و راهش پر رهرو باد .
بسم الله الرحمن الرحيم وصيت نامه شهيد صفدر علي پور حقيقي
ان الله اشتري من المؤمنين باموالهم و انفسهم بان لهم الجنه
چون وظيفه شرعي خود مي دانم که عازم به جبهه شوم و با کفر و کفار بجنگم خواستم مقداري از وضع مادي خود را به تحرير در آورم تا ياد داشتي باشد جهت همسر و فرزندانم.وسايل داخل خانه که مشخص است متعلق به همسر و فرزندانم است و مطابق با احکام اسلام تا روزي با هم زندگي کنند که به روال اصلي است در صورتي جدا شوند طبق موازين اسلام تقسيم شود. اسلحه کمري که دارم متعلق به فرزندم سعيد است براي مبارزه با کافران مي باشد.تا آنجا که ياد دارم بدهي ندارم مبلغ سي و نه هزار و هفتصد تومان در بانک ملي حساب شماره 51301 که شماره حقوقيم است دارم که مبلغ شش هزار تومان آن خمس است پرداخت نمائيد و مبلغ چهار هزار تومان بدهي به شرکت تعاوني مرغاب دارم.پول و ماشيني که دارم بعد از فروش خرج تعميرات خانه نمائيد ماباقي به مصرف زندگي خود برسانيد حقوقي که دريافت مي دارم زير نظر همسرم که به آن اعتماد اخلاقي و اسلامي دارم به مصارف خرج فرزندانم برسد پدرم نظارت بر تربيت فرزندانم داشته باشد اگر خدا خواست به درجه شهادت رسيدم محل دفن را از همسرم سؤال کنيد هرجا صلاح بداند انجام گيرد از تشريفات بي جا جلوگيري گردد.من الله التوفيق صفدر علي پور حقيقي