بسم الله الرحمن الرحيم . زندگينامه شهيد غلامعلي محمودي از زبان مادرش . شهيد غلامعلي محمودي از سرم فروردين ماه يکهزار سيصد و چهل و هفت در روستاي درودزن ابرج از حومه مرودشت فارس چشم به جهان گشود شهيد غلامعلي دوران طفوليت را در روستاي فوق الذکر در دامان گرم خانواده مستضعف خويش گذراند و دوران کودکي بسيار مهربان و دلسوز بود و از نظر فرمانبرداري و اطاعت از پدر مادر و بزرگتر از خويش کم نظير بود در مواقع ضروري براي من دلسوزي مي کرد و غمخوار بود و اگر مرا ناراحت مي ديدي به من دلداري مي داد و تا زمانيکه ناراحتي و نگراني من رفع مي شد او بسيار خوشحال مي شد و مانند گل شکوفا مي شد غلامعلي در دوران کودکي خيلي کنجکاو و جستجوگر بود هر مسئله اي که براي او به وجود مي آمد و قادر به درک آن نبود سوال مي کرد و تا قانع نمي شد دست از سئوال بر نمي داشت با دوستان خود با مهرباني رفتار مي کرد و هر گاه و در هر جا که پيش مي آمد از آنان دفاع مي کرد دوستانش نيز او را خيلي دوست مي داشتند و بيشتر و تنها به خانه ما مي آمدند و سراغ غلامعلي را مي گرفتند و با او بازي مي کردند . براي دوستان خود همچون شمعي بود آنها را خيلي دوست مي داشت و از چيزهاي که داشت به آنها مي داد . فرزند دلبندم غلامعي داراي يک روحيه سخاوت عجيبي بود در همان دوران کودکي هرگاه که دوستان خود را مي ديد که احتياج به چيزي دارند ديگر در فکر خودش نبود در کارهاي خانه به من کمک مي کرد با خواهر و برادرش با مهرباني رفتار مي کرد آنها را در کار راهنمائي مي کرد . او براي من فرزندي عزيز و دوست داشتني بود و نه تنها خانواده ما بله همه خويشان و همسايگان و آشنايان او را دوست مي داشتند و مانند فرزند خودشان با او رفتار مي کردند . در همسايکي ما مرد فقيري هست غلامعلي خيلي براي او دلسوزي مي کرد و بيشتر وقتها براي او غذا مي برد و به ما سفارش مي کرد که در فکر او باشيم شهيد غلامعلي در سال 57 به مدرسه فرستاديم در مدرسه نيز شاگردي منظم و منظبط و زرنگ بود . در دوراني که به مدرسه مي رفت هيچگاه نشد که معلمش از او ناراضي باشد هميشه تکاليفش را انجام مي داد معلمين او خيلي دوستش مي داشتند و هميشه به ما سفارش مي کردند که غلامعلي درسش خوب ا ست و خيلي مودب است و اگر درس بخواند آينده خوبي دارد شهيد غلامعلي به درس و مدرسه علاقه زيادي داشت و ضمن اينکه به مدرسه مي رفت به پدرش نيز در کار کشاورزي کمک مي کرد پس از پيروزي انقلاب در جريان قرار گرفت و روحيه مذهبي او تقويت شد به طوريکه در همه جلسات مذهبي شرکت مي کرد . براي خودش نوارهاي انقلابي و مذهبي جمع آوري مي کرد و اگر در جايي نوارهاي غيرمذهبي مي ديد او را صاف مي کرد و علاقه او روز به روز به انقلاب و امام خميني زيادتر مي شد و هرگاه که براي انقلاب مانعي پيش مي آمد نگران مي شد در مسجد فعاليت مي کرد به نماز و دعا علاقه زيادي داشت براي امام دعا مي کرد و به ما و ديگران سفارش مي کرد که براي امام دعا کنيد براي ما از انقلاب صحبت مي کرد او جدا براي انقلاب دلسوزي و فعاليت مي کرد در خانه به خواهرش سفارش حجاب مي کرد و اگر بي حجابي مي ديد به ما مي گفت که به او تذکر بدهيد که رعايت حجاب اسلامي را بنمايد به امام امت و شهدا عشق مي ورزيد . عکس و پوستر امام و شهدا را جمع آوري مي کرد و به کتابهاي مذهبي علاقه مند بود و در اوقات فراغت به مطالعه کتابهاي مذهبي مي پرداخت . غلامعلي دز قلک خود پول جمع مي کرد و براي رزمندگان به جبهه مي فرستاد خيلي دوست داشت که به جبهه برود وقتي که امام امت در مورد جوانان در رابطه با جبهه پيام دادند و فرمودند که جوانان عزيز که چشم اميدم به شماست با يک دست قرآن و با دست ديگر شمشير را برداريد و از حيثيت و شرافت خود دفاع کنيد ديگر شهيد غلامعلي در خانه قرار نداشت و يک پارچه شور و عشق و علاقه جبهه را داشت و اصرار ميکرد که به جبهه برود و با اينکه سنش تقاضا نمي کرد و نيز مقداري از مشکلات زندگي ما به ؟؟؟ او بود به او اجازه داديم که به جبهه برود وقتي که اجازه رفتن به او داده شد به اندازه اي خوشحال شد که اشک از چشمانش جاري شد و مقدمات ثبت نام را فراهم کرد و به آموزشگاه بسيج سپاه پاسداران رفت و دوره آموزشي را طي نمود و دوباره به خانه بازگشت و از همه فاميل و دوستان و آشنايان خداحافظي نمود سرانجام با من نيز خداحافظي کرد و به من گفت مادر من اين طور برنمي گردم يا انشاءالله پيروز مي شويم و يا شهيد مي شوم و مقداري به من دلداري داد و گفت تو بايد قويدل باشي و اگر من شهيد شدم تو بايد در جامعه با افتخار و سربلندي زندگي کني همه چيز ما مال خداست و بايد در راه او فدا کنيم اصلا در فکر شهادت من مباش زيرا اگر ما مرگ را انتخاب نکنيم سرانجام روزي مرگ به سراغ ما خواهد آمد چه بهتر که در راه خدا کشته شويم . خداوند فرموده است کسانيکه در راه من کشته شوند نمرده اند بلکه آنها زنده و جاويدند و در نزد پروردگار خود روزي مي خورند سرانجام در آن لحظه آخر از ما خداحافظي کرد و وقتي که از در خانه بيرون مي رفت نگاهي به پشت سرش کردو گفت مادر من مي روم تا از اسلام و قرآن دفاع کنم شما گريه نکنيد برويد به امام امت دعا کنيد و بدين ترتيب آخرين نگاه خود را به ما کرد و روانه جبهه حق بر عليه باطل شد پس از چندي نامه از او رسيد او از جبهه عين خوش براي ما نامه نوشته بود . از وضع جبهه براي ما توضيح داده بود از صفاي جبهه و روحيه رزمندگان و خواري دشمنان بعثي براي ما نوشته بود .او براي ما نوشته بود که وضع جبهه شرح دادني نيست بلکه هر که مي خواهد از جبهه واقف شود بايد خودش به جبهه برود در اينجا دست تواناي خدا را به خوبي در بين خودمان حس مي کنيم . طولي نکشيد که خبر شهادت غلامعلي به دستمان رسيد و بدين ترتيب او جان خود ، آخرين و عزيزترين سرمايه خود را صادقانه به انقلاب اسلامي و همه مستضعفين و محرومين اعطا نمود . و به آرزوي خود رسيد او خود را فدا کرد تا آئين خداوند متعال پابرجا باشد . روحش شاد و راهش مستدام باد . والسلام .
بسم الله الرحمن الرحیم
متن وصیتنامه شهید غلامعلی محمودی : " انا لله و انا الیه الراجعون " « ما از اوئیم و به سوی او باز می گردیم » درود فراوان به رهبر کبیر و شهدای انقلاب اسلامی ایران . پدر و مادر عزیزم : چون امام اعلام کرد که همه جوانها به جبهه بروند تا برادران دیگر در جبهه خسته نشوند به این ندا لبیک گفتم و به جبهه اعزام می شوم تا از دین و قرآن و خاک وطن اسلامیمان حفاظت کنم . پدر و مادر عزیزم اگر من شهید شدم نباشد که شما حتی یک چکه ( قطره )اشک بریزید که خداوند مرا جزء شهداء قرار ندهد . برادران و خواهران عزیز سخنهای امام را گوش بگیرید ، تا شما را از ظلمت به روشنی بکشاند. امام را دعا کنید و امام را تا پیروزی نهائی انقلاب اسلامی تنها نگذارید . انشاءالله .خدایا ، خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار . امام را دعا کنید مهدی را صدا کنید . غلامعلی محمودی . والسلام .