بسم الله الرحمن الرحيم زندگي نامه شهيد نوروز مختاري
شهيد نوروز مختاري در اول بهمن ماه سال 1350 در روستاي ملک آباد شهرستان مرودشت در خانواده اي متوسط و روستا نشين ديده به جهان گشود و پا به عرصه هستي گذاشت وي فرزند سوم خانواده بود. تا حدود 4 سالگي زمان کودکي ايشان در آن روستا سپري شد او در همان کودکي بچه اي شيرين و شيطان بود و همه افراد خانواده و نزديکان به او علاقه زيادي داشتند حدود 4 ساله بود که به روستاي اکراد رفتيم و يک سال از عمر شريفش نيز در آن مکان گذشت در سن 5 سالگي بود که به شهرستان مرودشت آمديم در خانه پدر بزرگش واقع در خيابان طالقاني مرودشت ساکن شديم و در سن 6 سالگي نام او را براي مدرسه در دبستان طلوع آزادي واقع در خيابان مسجد جامع نوشتيم و براي دوران راهنمايي او را در مدرسه شهيد ايرج شهابي ثبت کرديم در طول دوران تحصيل معلمان و مديران هميشه از او راضي بودند به ويژه از اخلاق ايشان و او به عنوان فردي شجاع و دلير نام مي بردند شهيد نوروز مختاري تابستان ها را به سر کار مي رفت و براي خود پس انداز مي کرد و هميشه به افراد فاميل سر مي زد در کلاس سوم راهنمايي بود که از طرغ بسيج دانش آموزي مدرسه براي حضور در جبهه ثبت نام کرد او چند روز قبل از اعزام با همه فاميل خداحافظي کرد و حتي گلزار شهدا هم رفته بود و کنار قبر مطهر پاک عمويش شهيد نادر مختاري حاضر شده بود وقتي مسئول گلزار شهدا را مي بيند به او مي گويد من مي خواهم بروم جبهه و اگر شهيد شدم کنار عمويم خاکسپاري شوم. در تاريخ آذر ماه سال 1365 به جبهه نبرد حق عليه باطل منطقه شلمچه عازم مي گردد در تاريخ 29/10/1365 پيکر پاک ايشان در گلزار شهداي شهرستان مرودشت به خاک سپرده مي شود ايشان در کربلاي 4 با تير دشمن که به پاي راست ايشان اثابت کرده بود زخمي و بر اثر خونريزي زياد و حمله شيميايي دشمن به درجه رفيع شهادت نائل مي گرد.روحش شاد و يادش گرامي باد
بسم الله الرحمن الرحيم وصيت نامه شهيد نوروز مختاري
با عرض سلام و ادب به شما خانواده گرامي خودم اميدوارم که در هر کجا که هستيد موفق مؤيد باشيد از شما خانواده خودم که از رفتن من به جبهه ناراحت نباشيد چون اگر خداوند بخواهد جان کسي از او بگيرد در هر کجا که باشد مرگ را به سراغش خواهد فرستاد و اميدوارم که هيچگونه ناراحتي براي من نداشته باشيد چون که انسان در طول حيات خويش مي تواند راه هاي زيادي انتخاب کند و من هم لازم دانستم که به جبهه بروم و از ميهن عزيزمان دفاع کنم من مي روم تا دين خود را نسبت به خداوند ادا کنم و از شما خانواده خود مي خواهم که هميشه در راه تداوم ميهن خويش کوشا باشيد.پدر جان من راه خود را انتخاب کردم و اين راه را ادامه مي دهم تا شايد خداوند هم شهادت را نصيبم کرد و توانستم از اين دنيا بدون گناه و اشتباه به سوي خداوند بشتابم و در آخر مي خواهم که مرا حلال کنيد.از برادرانم تقاضا دارم که هميشه پشتيبان اين انقلاب اسلامي باشند تا اين صداميان جرات حمله به ميهن اسلامي را به خود راه ندهند و بدانند که نمي توانند حتي با مدرن ترين سلاح ها هم در مقابل ايمان ؟؟؟ امت ايستادگي کرد. از تمام خواهرانم تقاضا دارم و مي خواهم که زينب وار در راه اين انقلاب ايستادگي و مقاومت کنند و فرزنداني صالح تحويل جامعه دهند تا روزي براي اين مملکت مستضعف فردي مفيد باشند و بتوانند به ميهن خود خدمت کنند و تو اي مادرم از تو مي خواهم که شيري را که به من دادي حلالم کني تا بتوانم سعادتمند در اين دنيا بميرم و در آن دنيا هم ؟؟؟ بوسيده باشم و تو اي مادر چرا نمي خواهي که فرزند خود را به جاي مرگ در بستر شهيد راه حق کرده باشي. نگران مباش مادرم براي اين که صبح پيروزي نزديک است.خداحافظ همه شما. نوروز مختاري 8/9/1365