بسم الله الرحمن الرحيم زندگي نامه شهيد ايرج مرداني
شهيد ايرج مرداني فرزند علي آقا در روز هفتم ماه آبان سال 1342 در خانواده اي عشاير از طايفه باصري تيره عبدالهي ساعت 11 شب باراني در ماه مبارک رمضان در يکي از مناطق کوهستاني ؟؟؟ گرمسير متولد شد و باران آن چنان مي باريد که کبريتي را که به بوته درختي مي زديم اثري از روشنائي و گرمي نبود سرما بسيار شديد بود از ناچاري نيروهاي کهنه اي که در عشاير کم و بيش يافت مي شد مادر و فرزند تازه متولدش را اندکي گرم کرديم طفل به مرور زمان با مشقت هاي عشايري زندگي را به تابستان سال آينده رساند.تابستان سال 1363 شدت گرما به اندازه اي نوسان پيدا کرده بود که کودک را با گذاشتن لابلاي مشک هاي آب با مشقت بزرگ کرديم با همين نحو زندگي سخت عشايري رفت و آمد کوچ نشيني سپري شد کودک به سن شش سالگي رسيد.در سال ..... اول مهر درس خود را در مدرسه نياروبه گرمسير آغاز نمود و حدود يک سال اول ابتدائي در مدرسه با موفقيت به پايان رساند و ضمناً در مدرسه کرايه اي مي نشست.شهيد از همان اول دوره زندگي هميشه تنها بود و در سال دوم ابتدايي را در روستاي فتح آباد بيست کيلومتري شمال غرب مرودشت با موفقيت با همان ؟؟؟ نشيني قبلي به پايان رساند.خلاصه دوران تحصيلي خود را تا کلاس پنجم ابتدايي در مدرسه عشايري در مرودشت با همان وضعيت قبلي که خانواده اي عشايري داشت سپري نمود.از کلاس پنجم ابتدايي به بعد دوران راهنمايي را در مرودشت طي کرد همان دياري که بعدها از آن به طرف کربلاي ايران و حرم مطهر سالارشان حسين بن علي عليه السلام حرکت کرد. 1357اولين روزهائي بود که در مدرسه ها نامي از اعتصاب بود و دانش آموزان آنچنان درس را ادامه نمي دادند نامبرده ترک تحصيل نمود و مي گفت چون مدرسه ها رسمي نيست بهتر آنکه جهت در يافت معاش زندگي به سر کار بروم.شهيد از همان اوايل زندگي علاقه خاصي به کتاب هاي درسي مخصوصاً کتاب هاي ديني و خواندن قرائت قرآن داشت.کم کم زندگي عشايري پدر و مادرش به زندگي شهر نشيني متحول شد و چون ديگر برادرانش درس را ادامه دادند او درس را رها و خرج و مخارج و مايحتاج زندگيمان را بدست مي آورد.او از نمازش غفلتي نداشت و مي گفت چون ماه مبارک رمضان متولد شده ام جهت زاد روز تولدم اين ماه را بايد روزه بگيرم و اين ماه جشن تولد من است.نامبرده در تمام مراسم راهپيمائي ها شرکت و هميشه با سوادي که داشت مردم را به سوي خدا و رهبران الهي راهنمايي مي کرد. برادرش قربان مرداني که در سال 1362 در ايام خدمت مقدس سربازي مجروح گرديده بود هنوز يک ماه به ترخيص شدنش مانده بود که شهيد از طريق ژاندارمري شهرستان مرودشت در تاريخ 10/1/1362 به خدمت مقدس سربازي اعزام و سه ماه آموزشي را به پادگان پنج کرمان باتمام رساند و بعد از آن براي مدت دو روز به شيراز اعزام و از آنجا به منطقه سومار کردستان منتقل که هشت ماه از خدمت سربازي را در جبهه هاي حق عليه باطل در منطقه کردستان و با موفقيت و پيروزي با خاطره اي فراوان به منطقه جنوب اعزام شد و حدوداً مدت 12 ماه در منطقه جنوب با بعثي ها در نبرد بود که در بعضي حمله ها شرکت و در حمله والفجر 5 توسط رژيم بعث مجروح و مدت سه ماه در بيمارستان فرهنگ تهران بستري بود.بعد از بهبودي کامل دوباره به جبهه و در مورخ 15/1/1364 خدمت سربازي را باتمام رساند و به آغوش گرم خانواده بازگشت چند ماه بعد به کارخانه پتروشيمي مراجعه و مدت سه ماه از زندگي را در اين شهرستان بسر برد.خلاصه بعد از مدتي وي را بر اثر نداشتن پاره اي از شرايط کاري از کارخانه اخراج کردند.او هميشه در اين مدت اظهار مي داشت من بايد به جبهه بروم اما به خاطر خانواده مستضعفي که داشت فصل پائيز سال 1364 را در کنار پدر و مادرش سپري و با رفتن به کارگري وسائل زندگي ناچيز پدر و مادرش را تهيه مي کرد.درست اول دي ماه سال 1364 بود که برگ اعزام به جبهه را دريافت کرد ولي به خاطر مشکلي که در زندگي برايش رخ داد نتوانست براهي که خودش انتخاب کرده بود ادامه دهد.با وجود فعاليت هائي که داشت در مورخ 29/11/1364 تصميم قطعي خود را گرفت و در همين روز از جلو بسيج سپاه پاسداران مرودشت در حالي که يک جلد قرآن مجيد و يک مهر و يک جانماز در داخل کيف بيش نداشت با خوشحالي هرچه تمام تر و لبخند شادي بر لبانش در ميان بسيجي هاي قهرمان فرياد مي زد که هر چه زودتر سوار ماشين شويم.در قسمتي در مصاحبه خود که توسط برادران بسيجي ضبط شده مي گفت:هدف از جبهه رفتن من دست يافتن به کربلاي حسين و نابودي صدام و صداميان است. آري وقت آن رسيده که در سن 22 سالگي به آرزويهاي ديرينه خود برسد و به حرف هائي که مي زد جامه عمل بپوشاند. از پدر و مادرش و برادرانش خداحافظي هميشگي و از همسايگان حلال بودي مي طلبيد.در مورخه 30/11/1364 اعزام و در مورخ 20/12/1364 در ساعت 45/2 در منطقه جنگي در پشت اروند رود زماني که نيروهاي ايراني جهت نابودي صدام و صداميان از شط عبور مي کردند بعثيان کافر ناجوانمردانه يار با وفاي امام امت را با پرتاب قطعه راکتي که به سر وي اصابت کرده بود به درجه رفيع شهادت رساندند. و در مورخه 27/12/1364 در شهرستان مرودشت بر روي دستان مردم حزب الله تشييع و به طرف گلزار شهداي مرودشت کنار ديگر همسنگران به خون خفته خويش جايگاه ابدي را انتخاب نمود.روحش شاد و يادش گرامي باد
بسمه تعالى. وصيتنامه شهيد ايرج مردانى. بسم الله الرحمن الرحيم. ان الذين آمنوا و هاجروا و جاهدوا باموالهم و انفسهم فى سبيل الله و الذين اولوا و نصر اولئك بعضهم اولياء بعض و الذين آمنوا ولم يهاجرو و مالكم من لاينهم من شى حتى يهاجرو او ان استضروكم فى الذين فعليكم الا على قومه بينكم و بينهم ميثاق الله بما تعملون بصير- انفال 73. بدرستى كه آنان كه گرويدند هجرت كردند و جهاد كردند با مالشان و جانهايشان در راه خدا و آنانكه جان دادند و يارى كردند آنها بعضيهايشان دوستان بعضيند و آنانكه گرويدند و هجرت كردند نسبت به شما را از دوستى با ايشان هيچ چيز تا هجرت كنند و اگر يارى طلبند شما را در دين پس بر شماست يارى كردن مگر بر جمعى كه ميانه شما ايشان پيمان است و خدا با آنچه كه مى كنيد بينا است. سوره انفال آيه 73. «شهيد نظر مى كند به وجه الله» به نام پروردگارى كه خمينى را آفريد. با درود به رهبر كبير انقلاب اسلامى و با سلام به حضرت مهدى (عج) و نائب بر حقش امام خمينى و با سلام به شهيدان گلگون كفن از كربلاى حسين تا كربلاى خمينى و تا انقلاب مهدى (عج) با سلام و درود به خانواده معظم شهداء و جانبازان و معلولين جنگ تحميلى بنا به وظيفه اى كه دارم به نداى هل من ناصر ينصرنى حسين زمان لبيك گفته و در اين لحظه حساس به جبهه هاى حق عليه باطل روانه مى شوم حال مى خواهم وظيفه شرعى و انسانى خويش را به وطن و حفظ از جمهورى اسلامى و انجام خدمت مقدس از آرمانهاى كشور ايران انجام داده و بار ديگر پس از انجام خدمت مقدس سربازى از بركات جمهورى اسلامى بهره مند گردم. ضمنا اگر سعادت آن را داشته باشم مى خواهم عضوى از جامعه اسلامى بوده و به خط مشترك ارتش بيست ميليونى پيوسته و خطهاى مقدس اسلام را از بند اسارت رهائى داده و از خانواده محترم خود قدردانى كرده كه فرزندشان را در جامعه جمهورى اسلامى پرورش داده و توانسته مانند دگر فرزندان اسلام به جبهه هاى حق عليه باطل اعزام گردد. ضمنا اگر من سعادت شهادت را داشتم مرا در جوار دگر شهيدان در گلزار شهداى مرودشت بخاك بسپاريد. والسلام. ايرج مردانى. 29/11/1364.