بسم الله الرحمن الرحيم
در صبحگاه سال 1347 در روستاي ما در سليمان ( پاسارگاد) در خانه اي مذهبي کودکي پا به عرصه وجود گذاشت که بنا به علاقمندي خانواده به اهل بيت (ع) آن کودک را حسن نام نهادند .حسن دوران طفوليت خود را با بيماري هاي متعدد به علت حاکميت نظام ستم شاهي و عدم دسترسي مردم به بهداشت را پشت سر گذاشت و در اين راه يکي از برادران خود به نام سيد جمال را از دست داد و بيماري وي به حدي رو به وخامت نهاد که طبيبان محلي بر آن شدند که همه بدن او را تيغ بزنند تا شايد بيماري از وي دور شود همين تصميم اجراء شد و سپس آن را در لاي برگ بيدمشک خشک شده د ر پارچه اي خواباندند و بستند و روز به روز در حال او بهتر بهتر مي شود تا اين که خانواده وي تصميم گرفتند از پاسارگاد به مرودشت عزيمت نمايند وي را در کلاس اول دبستان ثبت نام نمودند پيشرفت وي در مدرسه و کلاس امر عادي بود چون دانش آموز با هوش و زيرکي بود و از بهترين خاطرات شهيد اين که وي به پاکيزگي اهميت بسيار مي داد و شکم چران نبود حتي در خانه خودمان و بدن صاف و باريک وي نمايانگر اين حرف بود وي به نماز اهميت زيادي مي داد و از همان دوران انقلاب عضو گروه مقاومت شهيد بهشتي ( مسجد وليعصر) مرودشت بود وي تا سوم راهنمايي درس خواند و در اين مدت 16 ماه در جبهه هاي جنگ جنوب و غرب کشور حضور داشت و ديگر تحصيل براي وي مفهومي نداشت و مدرسه را بنا به گفته حضرت امام (ره) که فرمود بسيج مدرسه عشق است و قرا داد و دائما از امام و رهبري وي به شدت حمايت مي کرد و اين رزمنده دلاور پس از 7 بار حضور در جبهه هاي حق عليه باطل سرانجام در 23/6/66 در جبهه شلمچه هدف يک تير انداز دشمن بعثي قرار گفت و از ناحيه سمت چپ صورت مجروح و به شهادت رسيد و در جوار شهداي شهرستان مرودشت به خاک سپرده شد. روحش شاد و راهش پر رهرو باد . انشاء الله .
بسمه تعالى. با سلام خدمت آقا ولى عصر (عج) و نائب بر حقش امام امت و با سلام بى پايان به روان پاك و مطهر شهداى انقلاب اسلامى آنها كه با نثار جان خويش درخت پرثمر انقلاب اسلامى را آبيارى كردند و رفتند. اينجانب حسن موسوى فرزند رستم متولد 1347 ؟؟؟ در شهر پاسارگاد براى اين به جبهه مى روم كه شايد بتوانم براى خود در آخرت جايى باز كنم چون اين حقير از بس گناه كرده ام ديگر دلش نمى خواهد لحظه اى زنده بماند. وقتى كه من صحنه كربلا را مجسم مى كنم و به ياد كربلاى امام حسين (ع) و يارانش مى افتم مى بينم كه ايران امروزه شده كربلا. كربلايى كه خون هزاران امام حسين (ع) هزاران على اكبرها و على اصغرها در آن ريخته شده است. وقتى كه خانواده شهدا را مى بينم وقتى كه خانواده معلولين را مى بينم وقتى كه خانواده اسراى عزيز را مى بينم سرم را به پائين مى اندازم چرا چونكه خجالت مى كشم در روى آنها نگاه كنم. زيرا كه آنها توانسته اند براى اين انقلاب خدمتى كنند ولى من و شما چه كرده ايم. امت اسلامى ايران بياييد كه بيارى كردن حسين زمان خويش خدمتى به اسلام كرده باشيم. اين حقير از امت بپاخاسته ايران اسلامى عاجزانه تقاضا دارم كه امام را تنها نگذاريد چرا چونكه اگر خداى نكرده ؟؟؟ اعتماد خويش را از دست بدهيد كشورهاى ؟؟؟ به كشور ما غلبه خواهند كرد و ديگر از اسلام و قرآن خبرى نخواهد بود. اين حقير عاجزانه از خانواده هاى شهدا، معلولين و اسراى عزيز تقاضا دارم كه صبر را پيشه كنيد وهر وقت به ياد شهيدشان مى افتند صحنه كربلا را مجسم كنند و به خودشان تسلى بدهند. خانواده شهدا بدانند كه يك زمانى فرا مى رسد كه ؟؟؟ حضرت مهدى (عج) خواهد آمد وانتقام خون تمامى شهيدانمان را خواهد گرفت. به اميد پيروزى لشكريان توحيد و به اميد زيارت كربلاى حسينى. خدايا خدايا تا انقلاب مهدى (عج) خمينى را نگهدار. والسلام.