کنگره ملی شهدای استان فارس

دوشنبه 10 آذر 1404
12:38
سیدغلام موسوی

سیدغلام موسوی

فرزند محمدحسن

تاریخ تولد
1346/05/07
تاریخ شهادت
1364/12/20
محل شهادت
فاوعراق
محل تولد
فارس-مرودشت-سارویی
وضعیت تأهل
مجرد
مسئولیت
رزمنده
نحوه شهادت
ترکش-بمباران هوایی
نوع خدمت
بسیج
عضویت
بسیجی
بسم الله الرحمن الرحيم
روز که به دنيا آمد هيچ کس فکر نمي کرد که سال ها بعد در ميدان جنگ حضور پيدا مي کند . زندگي خود را براي آزادي ميهن فدا مي کند . روزي که به دنيا آمد مثل همه روزهاي ديگر بود خورشيد مثل هميشه از مشرق طلوع کرده بود چشمه ها جوشيده بودند و روزها هم چنان راه دريا را پيمودنده بودند آن روزي يکي از روزهاي گرم تابستان روز 7 مرداد سال 1346 بود که در روستاي سارويي يکي از روستاهاي استان فارس چشم به جهان گشود . چند ماه از تولدش نگذشته بود که بيمار شد و دچار کم خوني شد و تا دو سالگي ادامه داشت و پس از دو سال با مراقبت هاي شبانه روزي مادر و تلاش پدر بهبودي يافت. غلام فرزند سيد محمد حسن بزرگ شد و به سن 7 سالگي رسيد او را در روستاي سارويي به دبستان ساه ارتش فرستادند که نزديک خانه شان بود . و پس از پايان تحصيلات ابتدايي براي ادامه تحصيل به دليل نبودن مدرسه راهنمايي در روستاي خود به مدرسه راهنمايي ابوريحان که در روستاي شول که با آن ها فاصله زيادي نداشته رفت و پس از اتمام شدن مدرسه به ياري پدر و برادران خود در زمين کشاورزي مي رفت و پاي به پاي آن ها در زمين کشاورزي کار مي کرد و شب ها که به خانه برمي گشت تا ساعت ها مشغول به درس خواندن بود و صبح ها هم در هنگام اذان صبح از خواب بيدار مي شد و همراه با خواهر و برادرانش در انجام کارها ي خانه به مادر کمک مي کرد و شب هاي جمعه که پس از گذراندن دوران راهنمايي ديگر در آن روستاهاي کوچک امکان ادامه تحصيلات وجود نداشت و بايد به شهرستان مرودشت مي رفت او براي ادامه تحصيل هنرستان ولي عصر و رشته برق را انتخاب کرد و دور از خانه و پدر و مادر در شهرستان مرودشت و در خانه خواهرش مشغول به تحصيل شد او پر تلاش و مودب بود و ا عشق و علاقه تحصيل مي کرد و از آن گذشته قامت بلند و مودب و چهره نجيب او بسياري را به او علامند ميکدد و در زمان تحصيل در هنرستان هفته اي يک بار به خانه برمي گشت و موقع رفتن به خانه از بقيه پول خود براي خواهران و برادران خود هديه مي خريد او به مادر و پدر خود علاقه زيادي داشت و رفتاري متفاوت تر از بقيه فرزندان خانواده داشت و هميشه خوش رويي و خوشي برخورد بود . هميشه به مادر خود مي گفت تو 4 فرزند پسر داري و بايد يکي از فرزندان خود را در راه خداوند بدهي او پس از پايان تحصيلات متوسطه در آزمون ورود به دانشگاه شرکت کرد و در يکي از کارگاه هاي خياطي شهرستان مرودشت مشغول به کارشد و در به مدت 6 ماه در کارگاه خياطي مشغول به کار بود و در اين دوره نيز مانند دوران تحصيل در خانه خواهرش بود و هر هفته به خانواده سر مي زد پس از آن تصميم گرفت که به جبهه برود و از طريق بسيج دوران آموزشي قبل از ورود به جبهه را از تاريخ 15/10/62 تا تاريخ 11/11/62 در پادگان شهيد آيت الله دستغيب کازورن سپري کرد .زماني که زماني که دوره آموزشي را به پايان رساند و به اصرا خود به کردستان اعزام شد و تا زمان شهادت چندين بار براي جنگ به کردستان رفت و با نامه هاي سالامتي خود را به خانواده اش اطلاع مي داد. تا اين که براي آخرين بار بدون خداحافظي به جبهه جنوب رفت و هنوز 20 روز از رفتنش نگذشته بود که در روز 20 اسفند سال 1364 با دلي سرشار از عشق به مهين و مردم در شهرستان فاو و در عمليات والفجر 8 پس از خواندن نماز و حمله هوايي به علت اصابت ترکش به مقام رفيع شهادت نائل گرديد . 3 ماه پس از شهادتش نتيجه کنکور آمد و در دانشگاه پذيرفته شده بود او قبل از رفتن وصيت نامه خود را نوشته و از مادر خود تقاضا صبر و بردباري کرده بود و در روز 26 اسفند همان سال پيکر پاک او را به سوي شهر و ديار خود آوردند و در آن روز چشم هاي همه سرخ و اندهگين بود و مردم در کوچه ها مي دويدند و هر جا که نشاني از تابوت از پيکر پاک بود به سوي آن مي رفتند . روحش شاد و يادش گرامي باد .