بسم الله الرحمن الرحيم
زندگي نامه شهيد شريف نصيري . صبحدمي از سحرگاهان سال 1336 چشمان مشتاق خانواده اي مسلمان در يکي از روستاهاي کامفيروز شيراز نظاره گر تولد کودکي بود که در آينده اي نه چندان دور يکي از حماسه سازان انقلاب اسلامي ايران شد وي را شريف نام نهادند و همواره او را شريف و بزرگ پروراندند . شريف دوران شيرين طفوليت را با دسترنج پدر و زحمات شبانه روزي مادر پشت سر گذاشت و از همان اوائل کودکي نبوغ سرشار در او پديدار گشت با شور و شوقي وصف ناپذيري و با موفقيت تحصيلات ابتدايي را در همان روستا به پايان رساند . درسش به حدي عالي بود که زبانزد و مورد تحسين همگان گشته بود و حتي در يک سال موفق به خواندن دو کلاس شد و در همان ايام نيز به مسائل اسلامي بسيار علاقه مند بود . سپس براي ادامه تحصيل راهي شيراز شد عليرغم مشکلات زندگي از قبيل نداشتن منزل و نداشتن امکانات تحصيلي با رنج و مشقت زياد در سال 1353 در دبيرستان کمال الملک شيراز موفق به اخذ ديپلم شد . در کنکور سراسري همان سال شرکت نمود و موفق به راه يابي به دانشگاه شد اما فقر مالي مانع ورودشان به دانشگاه شد . سپس بطور موقت به آموزش و پرورش منطقه کامفيروز همکاري نمود و مدتي هم بعنوان معلم در زادگاهش به تعليم و تربيت دانش آموزان محل پرداخت . در سال 1355 بخدمت سربازي رفت دوران آموزشي سربازي را در آموزشگاه درجه داري جهرم گذرانيد و در همين زمان بود که فعاليت انقلابي اسلامي اين شهيد عزيز شروع شد و در همان آموزشگاه بعلت داشتن چند کتاب ممنوعه مذهبي وي را به شهرستان سردشت کردستان تبعيد کردند و ادامه خدمت را در آنجا گذراند . در اوجگيري انقلاب شکوهمندمان بود که از سربازي باز گشت و به خيل امت حزب الله پيوست . شريف با وارد شدن در بطن انقلاب هجرت بروني و دروني خود را آغاز کرد و در تمام صحنه هاي انقلاب حضور چشمگير داشت . در تظاهرات خياباني و درگيريهاي امت حزب الله شيراز با دژخيمان رژيم ، شريف نيز شرکت فعال مي نمود و در به سقوط کشاندن کلانتريها و شهرباني ها شيراز در 22 بهمن 57 سهم بسزايي داشت . بعد از پيروزي شکوهمند انقلاب در 22 بهمن 57 شريف همراه جوانان حزب الله به پاسداري از انقلاب و خون شهداي عزيزمان شبها به نگهباني و گشتزني در خيابانهاي شهر مي پرداخت . با توجه به تشکيل سپاه پاسداران شريف نيز به ياري برادران سپاه شتافت و در تشکل اين ارگان انقلابي فعاليتهاي بسياري نمود و خود نيز بعنوان يکي از نيروهاي فعال سپاه مشغول خدمت شد . بعد از مدتي فعاليت در واحدهاي مختلف سپاه از جمله دادگاه انقلاب زندان طرح و عمليات و با توجه به شروع توطئه مزدوران آمريکا در کردستان ايشان به اتفاق عده اي از پاسداران شجاع شيراز به آن منطقه اعزام شد و بعد از مدتي تلاش و کوشش و سرکوبي ضد انقلاب به شيراز بازگشت . و چون اين سردار رشيد از خود خلاقيت و کارداني بسياري نشان داده بود و جهت سرکوبي خوانين مزدور در فيروز آباد به آن منطقه اعزام شد و با رشادتهايي که اين شهيد همراه ديگر دلاور مردان توحيد در اين ناحيه از مملکت اسلاميمان آفريدند اين توطئه نيز خنثي شده بعد از سرکوب اين توطئه شريف مجدداً به شيراز آمده و در سپاه شيراز مشغول خدمت شد . با شروع جنگ تحميلي شريف با عده اي از کفر ستيزان سپاه توحيد به اهواز عزيمت نمود و دلاورانه جنگيدند و تن به ذلت ندادند و در همين ماموريت بود که عده اي از دوستان عزيزش را از دست داد و بعد از اتمام ماموريت مجدداً به شيراز بازگشت و در واحد طرح و عمليات سپاه شيراز مشغول فعاليت شد . ابتدا در امور پرسنلي و سپس با توجه به مديريت و پشت کاري که داشت در فرودگاه شيراز مامور شد . در همين ايام بود که تشکيل خانواده داد و ثمره اين پيوند دو فرزند مي باشد . زهرا 5 ساله که زينب وار پيام رسان خون شريف خواهد شد . و محمد مهدي (2 ساله ) که علي اکبر وار به ميدان کارزار خواهد رفت . شريف جان مطمئن باش که سربازان امام زمان (عج) از جمله محمدت اسلحه ات را بدوش خواهند کشيد و ادامه دهند راهت خواهند بود . انشاء الله اين سردار شهيد رشيد بعد از مدتي تلاش و کوشش در سپاه شيراز و با توجه به داشتن قدرت هدايت و سازماندهي بعنوان فرماندهي سپاه مرودشت در اين شهرستان مشغول خدمت شد و مخلصانه کوشش نمود وي در خدمت در سپاه را افتخار مي دانست و چنانچه در وصيتنامه خود مي نويسد براي بنده حقير بسي افتخار است که مدتي را در خدمت برادران پاسدار بودم و بعد از مدتي فعاليت در آن شهرستان اين خدمتگزار به شيراز بازگشت و بعنوان مسئول طرح و عمليات سپاه شيراز مشغول فعاليت شد . اين شهيد عزيز علاقه فراواني به امام امت و آيت الله العظمي منتظري و ديگر مسئولان متعهد جمهوري اسلامي داشت و تا جايي که بارها به ديدار امام امت و ديگر مقامات مملکتي شرفياب شد و هر بار که باز مي گشت با عشق و علاقه و روحيه اي فوق العاده بالا به ادامه کار مي پرداخت . با توجه به عشق و علاقه زيادشان به جبهه مرتب از مسئولان رده بالا تقاضاي اعزام به جبهه را مي کرد . بالاخره در تاريخ 21/8/63 بعنوان مسئول عمليات شيراز به همراه مسئولان واحد طرح و عمليات شهرستانها به جبهه اعزام شد هنوز چند روزي از ماموريتشان نگذشته بود که در جزيره مجنون بر اثر اصابت گلوله خمپاره به سنگرشان ايشان مجروح شدند و در اهواز تحت درمان قرار گرفتند بعد از بهبودي مجدداً به صف مجاهدان في سبيل الله پيوست و در مسئوليتهاي مختلف از جمله مسئوليت در واحد طرح و عمليات لشکر 19 فجر واحد پرسنلي اين لشکر و نهايتاً فرماندهي يکي از گروهانهاي گردان امام حسين عليه السلام در اين لشکر مشغول خدمت شد که در همين مسئوليت بود که در راه آزاد سازي شهر فاو عراق در عمليات پيروزمند والفجر 8 به آرزوي ديرينه اش رسيد و به ديار معشوقش شتافت . راهش پر رهرو باد و يادش گرامي . شهادت شهيد شريف نصيري به روايت يکي از همرزمانش : چند ساعتي از شروع عمليات نگذشته بود که نگاهم به چهره شريف افتاد ديدم چهره اش خيلي فرق کرده و به او نزديک شدم ديدم چهره اش خيلي نوراني شده بود يک لحظه فکر جدا شدن از شريف به مغزم خطور کرد دوباره با هم روبوسي کرديم و گفتم شريف قول مي دهي که در آخرت شفيع من بشوي . حالت تبسمي روي لبانش مجسم شد اين لبخند از لبخندهاي گذشته او نبود و با همان حالت صداقت گفت ديگه سر به سرمان نگذار و دوباره چند قدمي از من دورتر شد اما من همچنان حالات شهادت را در او مي ديدم و لذا او را رها نکردم و به او گفتم تا قول شفاعت ندي نمي گذارم حرکت کني . با يک حالت عجيبي گفت باشد اگر شهيد شدم وقتي کلمه باشد را از او شنيدم فوراً يک قرآن کوچک که قبل از عمليات تو جيبم گذاشته بودم بيرون آوردم و گفتم شريف به اين قرآن قسم ياد کن که ديدم اشک در چشمان او حلقه زد و گونه هايش را فرا گرفت . بعد دستان شجاعش را در حالي که اسلحه در دست داشت روي قرآن گذاشت و بعد از بوسيدن قرآن گفت قول مي دهم . دوباره او را بوسيدم و در حالي که چند قدمي از او دورتر شدم خمپاره اي او را همانند مولايش حسين عليه السلام دريافت و به خويش غلتانيد . والسلام .
بسم الله الرحمن الرحيم : آخرين وصيت نامه شريف بصيري ... با سلام به پيشگاه يگانه منجي عالم بشريت و نائب بر حق آن حضرت ، امام خميني و سلام و درود فراوان بر خانواده معظم شهداء و مفقودين و اسراء اين جانب نمي خواستم چيزي بنويسم اما بر حسب وظيفه اي که داشتم چند کلمه اي به عنوان وصيت معروض مي دارم ، ابتدا خداي بزرگ را شکر مي گويم که توفيق خدمت به اسلام و مسلمين و حضور در صف مجاهدين في سبيل الله را به بنده عنايت فرمود . براي حقير بسي افتخار است که مدت زيادي در خدمت برادران پاسدار بوده ام اگر چه لياقت همراهي و همگامي با آن ها را نداشتم و چه بسيار دوستان و برادران عزيزي که در اين راه از من سبقت گرفتند ، اميدوارم که خداوند بزرگ توفيق شهادت و رسيدن به آن دوستان عزيز را نصيبم بگرداند ، برادران عزيزم بايد بدانيد که ما در زمان بسيار حساسي قرار گرفته ايم و دائماً در معرض آزمايش هستيم مبادا خداي نخواسته در اين آزمايشگاه مردود شويم بايد پناه ببريم به خداي بزرگ از وسوسه شيطان و هواي نفس ، از ياري دين خدا و امام بزرگوار دست برنداريد که ً ان تنصرالله ينصرکم و يثبت اقدامکم ً از ملت بزرگ ايران مي خواهم که هم چون گذشته جنگ را بر عليه کفر جهاني و جبهه باطل ادامه دهند که انشاء الله تعالي پيروزي نهائي نزديک است . و اما شما اي پدر و اي مادرم بدانيد که فرزندتان در راه خدا و نصرت دين خدا شهيد شده است ، پس نکند که اندوهگين شويد زيرا افتخار بزرگي نصيب شما شده است ، اگر چه فرزند خوبي براي شما نبودم اما از شماها عاجزانه مي خواهم که مرا ببخشيد و مورد عفو قرار دهيد ، از برادرانم مي خواهم که اسلحه ام را زمين نگذارند و از ياري حسين زمان خميني کبير که همان ياري دين خدا است ، دست برندارند . و تو اي همسرم اگر چه مدتي که با هم بوديم ، همسر خوبي براي شما نبودم و نتوانستم حق همسري را ادا نمايم مرا خواهيد بخشيد و فرزندانم زهرا و محمد مهدي را طوري تربيت نمائيد که انشاء الله وقتي بزرگ شدند ادامه دهنده راه شهيدان باشند ... در پايان از تمامي دوستان و اقوام که حقير را مي شناسند مي خواهم که مرا ببخشند و از همه آن ها خداحافظي مي نمايم ، اگر شهادت نصيبم شد جسدم را کنار قبر مطهر برادران عزيزم در دارالرحمه شيراز به خاک سپرده شود . والسلام علي من اتبع الهدي . شريف نصيري . 25/12/63 .