کنگره ملی شهدای استان فارس

دوشنبه 10 آذر 1404
10:38
غضنفر افشون

غضنفر افشون

فرزند میرحسین

تاریخ تولد
1341/06/30
تاریخ شهادت
1364/03/03
محل شهادت
مهاباد
تحصیلات
ابتدایی
محل تولد
فارس-رستم-دودک علیا
وضعیت تأهل
مجرد
مسئولیت
رزمنده
بسم الله الرحمن الرحيم ، بنام خداوند بخشنده مهربان قسمتي از زندگي نامه شهيد قباد افشون
شهيد در تاريخ هفتم فرودين سال 1339 در يک خانواده فقير و مستضعف ولي به تمام معني اسلامي و مذهبي ديده به جهان گشود و در دامان مادري فاطمه نام که هم نام حضرت فاطمه سلام اله عليها بود بزرگ شد و راهي مدرسه ابتدائي در روستائي که بنام خودش نامگذاري گرديده است شروع به تحصيل کرده در اوايل تحصيل همين که چشم و گوش با نام پروردگار خويش ايشان گرديد ، به نماز و عبادت حضرت حق پرداخت تا آنجائي که در خانواده سر مشق و معلم بزرگي براي اهالي روستا از نظر ايمان و عبادت و نماز و روزه داراي بود شد در همان سن کودکي در اول ماه مبارک رمضان مردم را به روزه داري و عبادت دعوت مي نمود دوارن بتدائي را به پايان رسانيد و راهي دبيرستان گرديد از کلاس اول راهنمائي تا سوم راهنمائي را در مدرسه راهنمائي کاوه وحيدي به تحصيل ادامه داد و پس از اتمام دوره راهنمائي در سال 1355 و براي ادامه تحصيل راهي شهرستان نورآباد گرديد و در دبيرستان دکتر علي شريعتي مشغول گرديد و با توجه به اينکه سني از او نگذشته بود ولي با تمام وجود خود را به هر آب و آتشي براي نجات کشورش انداخت و از هر تلاشي فروگذار نبود تا اينکه توسط افراد از خدا بي ؟؟؟شنايائي به سازمان ساواک معرفي گرديد و او را دستگير و بعد از شکنجه هاي بسياري با تلاش عده اي از معلمين دلسوز وي از بازداشتگاه آزاد کردند ولي نام حرکات ايشان زير نظر ساواک ستم شاهي بود تا اينکه اعلاميه هاي حضرت امام رحمه اله عليه وارد ايران گرديد و مردم را به مبارزه بر عليه حکومت شاه دعوت نمود شهيد با توجه به اينکه زير نظر بود جان بر کف راهي شهرستان شيراز و از آنجا به قم رفته و در حوزه علميه و اعلاميه ها و نوارهايي حضرت امام را وارد شهرستان نورآبد مي نمود و در بين طرفداران اسلام و قرآن توزيع مي کرد تا اينکه باز او را دستگير و راهي ساواک کردند اين بار ديگر کاري از دست هيچ کسي براي نجات او ساخته نبود و فقط خداوند بود که او را نجات مي داد مدتي چندين هفته به خانه نيامد تا اينکه پدرش از جريان دستگيري او اطلاع پيدا کرد تنها فرزندش بود او نور ديده پدر و مادر بود چون پدر و مادرش يگر فرزند پسري نداشتن هر دو براي نجاتش به شهرستان شيراز به مرکز ساواک رفتن چند روز شب همانجا در جلوي درب سازمان ساواک نشستند تا او را آزاد کردند ديگر شروع انقلاب آغاز گرديده بود و در بيشتر شهرهايي مردم به راهپيمائي مي پرداختند شهيد به تبليغ در روستا مي پرداخت و پرچمدار راهپيمائي ها بود تا اينکه به لطف پروردگار انقلاب اسلامي به رهبري حضرت امام خميني رحمه اله عليه به پيروزي رسيد. او در سال 1360 موفق به مدرک ديپلم در رشته فرهنگ و ادب گرديد جنگ تحميلي آغاز گرديده بود شهيد چندين مرتبه به بسيج رفته بود که او را به جبهه هاي حق عليه باصل ببرند ولي چون تنها سپر خانواده با داشتن 6 خواهر بود او را نمي بردند و چون ديد ديگر راهي براي بردن او به جبهه نيست وظيفه مقدس سربازي را بهانه گرفته و راهي خدمت به ميهن خويش گرديد و بعد از آموزش نظامي با پا فشاري زيادي خود را به جبهه هاي نبرد رسانيد و علي وار با کافران بعثي به نبرد پرداخت تا آنجائي که قرآن مي فرمايد : " ان اله اشتري من المومنين انفسهم و اموالهم بان لهم الجنه يقاتلون في سبيل اله فيقتلون و يقتلوا وعدا عليه حقا في التوريه و الانجيل و القرآن" خداوند در اين آيه به يک معامله بسيار مهمي اشاره مي کند در اين معامله خريدار کيست فروشنده کيست خريدار خداوند مهربان و فروشنده شهيدان است معامله بهشت خداست و زندگي جاويدان و همنشيني با پيامبران و امامان و معاشرت با شهدا و صديقين و بندگان شايسته خدا . والسلام