زندگي نامه شهيد عزيزالله اميري شهيد عشايري-تيره هيبت لو،طايفه شش بلوکي ايل قشقايي استان فارس.شهيد سعيد است وشهادت سعادت.در سال 1342 در خانواده اي مسلمان ومحقر وتهيدست از چادرنشينان عشاير،تيره هيبت لو،کودکي ديده به جهان گشود.پدرومادرش نام وي را عزيزالله نهادند.عزيزالله نامي بامسمي عزيزخدا وچون خداوند عزيزش مي داشت به او عزت وسرافرازي وسعادت ابدي بخشيد سرانجام به سوي خود خواند باري خانواده آن کودک در تهيدستي و؟؟؟شديد زندگي را با چوپاني مي گذراندند.از مال ومسائل وبضاعت دنيا چيزي نداشتند فقط نور خدا وپرتو اسلام گرمي بخش وروشنگر اين خانه محقر بود.شهيد عزيزالله اميري دومين فرزند ذکور اين خانواده بود وي در دامن پدرومادري با ايمان وبا صداقت وبي آلايش بزرگ شد چون روح مذهب در اين خانه حاکم بود شهيد نيز افکارش ورفتارش اساس مذهبي يافت با فقر وتنگدستي وزحمت بزرگ شد.شش سال گذشت پدرش او را به مدرسه فرستاد مدرسه عشايري که با خانه وي حدود هفت کيلومتر پايان دوره ابتدايي شهيد عزيزالله اميري در همان مدرسه تحصيل کرد.در اين مدت مصائب ومشکلات فراواني را به اضافه فقرو بي بضاعتي تحمل نمود هم درس مي خواند وهم چوپاني مي کرد روزانه 14کيلومتر مسافت را هم چنان مي پيمود تا ادامه تحصيل دهد پيمودن اين همه مسافت براي کودک خود سال توان فرسا ومشکل است شايد بعضي ها اين مطلب را باور نکنند اما آنهايي که با پراکندگي وموقعيت جغرافيايي عشاير آشنايي دارند مي فهمند ومطلب را درک مي کنند از بدو ورودش به مدرسه آثار زکاوت وتيزهوشي همراه با شهامت وشجاعت وفداکاري در وي هويدا بود بسيار مؤدب وخوش رفتار بود.باهمه به مهرباني رفتار مي کرد همه به وي علاقه داشتند وشيفته اخلاق وصفات پسنديده او بودند از هوش واستعداد بسياري بهره مند بود به درس معلم با حوصله وشکيبايي گوش فرا مي داد وهمه چيز را مي آموخت واز دانش آموز با سواد وپراستعداد آن مدرسه بود کلاس پنجم ابتدايي را با موفقيت وشادماني به پايان رساند ودر آزمون دبيرستان عشايري شيراز موفق شد وبه اين دبيرستان براي ادامه تحصيل راه يافت شهيد عزيزالله اميري در مدتي کهدر اين دبيرستان بود عليرغم وجود انحرافات وفساد شاهنشاهي که در جامعه بخصوص در مدارس حاکم بود وافکار واذهان بچه هاي معصوم را منحرف مي کرد صراط مستقيم خداپرستي ودينداري را رها نکرد وپيوسته با ياد خدا وايمان قوي در برابر کجروي ها وبي ديني ها ايستادگي کرد وآن همه زرق وبرقهاي دنيا پسندانه و؟؟؟بي ديني وبي بندوباري او را گمراه نساخت.در طول انقلاب اسلامي شهيد عزيزالله اميري که گويي منتظر چنين دوره اي بود برفعاليت خود افزود ودر تظاهرات وراهپيمائي ها شرکت مي کرد وديگران را به فعاليت عليه رژيم وشرکت در تظاهرات تشويق مي کرد تا اين که انقلاب اسلامي به پيروزي رسيد بعد از پيروزي انقلاب کماکان در همان دبيرستان ادامه تحصيل داد ودر کنار تحصيل به فعاليت هاي اسلامي مي پرداخت ودر جلسات گوناگون وسخنراني هاي شخصيت ها وروحانيت مبارز حضور فعال داشت وي علاقه عجيبي به ارگان هاي انقلابي داشت مدت زماني که در شيراز بود همواره با جهاد عشاير وبسيج عشايري در تماس بود وبا آنها همکاري مي نمود امام وروحانيت وياران امام را با تعصب خاص مذهبي دوست داشت واز گروهک هاي ضد انقلاب ومنافقين ليبرالها متنفر بود وپيوسته با برادران حزب الله در تماس بود وبا آنها معاشرت نشست وبرخواست داشت وشهيد عزيزالله اميري از آغاز استقرار بسيج عشاير در آن شرکت نموده وعضو گروه مقاومت شهيد چمران ؟؟؟هيبت لو بود ونيز از اعضاي فعال گروه مقاومت تيره بود چندي پيش که به مرخصي آمده بود به اين هدف که بعد از اتمام دوران سربازي به فعاليتش در بسيج عشاير ادامه دهد به بسيج عشاير مستقر در فراشبند مراجعت کرده وپرونده اش که ناقص بود تکميل نمود شهيد گران قدر در آخرين سال تحصيلش در دبيرستان عشايري هنگام امتحانات نهايي(چهارم اقتصاد)به سختي مريض شد به طوري که نتوانست در جلسات امتحان حاضر شود در آزمون کنکور سراسري هم ثبت نام کرده بود که به همين علت نتوانست شرکت کند سرانجام درشهريور همان سال به صورت متفرقه امتحانات چهارم اقتصاد ا از سرگرفت وبا موفقيت به پايان رسانيد وبلافاصله با شورواشتياق بخصوص جهت اعزام به خدمت مقدس سربازي خود را به مراجع زيربط معرفي کرد ودفترچه آماده به خدمت گرفت ودر روز بيستم فروردين سال 1362 عازم خدمت وظيفه شد نخست مقدمات آموزش را در جهرم طي کرد بعد از آن به دامغان انتقال يافت وسپس به کردستان اعزام شد چند ماه بود که در کردستان برعليه منافقان وشرکان وفريب خوردگان آمريکائي وگروهک هاي محارب تيز مي کرد در درگيريهاي زيادي شرکت کرده بود چند بار به مرخصي آمد وپدرومادر وبستگانش را ضمن ديدار وملاقات ارشاد وراهنمايي ودلداري مي داد آنها را دعوت به صبروشکيبايي وياد خدا مي نمود به آنها قوت قلب مي داد ترس ووحشت در قاموس او مفهومي نداشت وبا روحيه قوي وعزم واراده استوار به اطرافيان درس ايثار وشهامت مي داد در آخرين باري که به مرخصي آمده بود با همه دوستان واقارب خداحافظي مي نمود وحلاليت مي طلبيد گويي برايش الهام شده بود که ديگر برنمي گردد بسيار خوشحال وسرحال وشيفته از عشق الهي به نظر مي رسيد عاشق شهيد وشهادت بود عکس همه رفقا وهمکلاسان شهيدش را در آلبوم گرد آورده بود هميشه آرزوي پيوستن به آنها را زمزمه مي کرد بالاخره مرخصيش به اتمام رسيده بود ديگر بار رو به سوي ديار عاشقان الله نهاد وراهي کردستان شد در نامه اي که به پدرش که چند روز بعد از شهادتش رسيده بود سلامت به مقصد رسيدن خود را شرح داده بود واشاره کرده بود که حدود20کيلومتر تنها راهپيمايي کرده تا به سنگر خود رسيده است.آري عزيز شهيد وشهيد عزيز با قلبي سرشار از عشق خدايي رهسپار کردستان شد رفت.رفتني که بازگشتي افتخار آفرين وشرافتمندانه همراه داشت رفتني سرخ وخونين رفتني که از ايثار وفداکاري وعشق به او به خدا واسلام وامام حکايت مي کرد او رفت همچنان رفت پرواز کنان وشتابان خدايش طلبيده بود به مهماني خدا رفت او را ملائک الله بردوش گرفتند وديگر ملائک با دستان پر از ؟؟؟خون رنگ استقبالش کردند درهاي بهشت را بردوش گشودند رفت به سوي معشوق رفت آزاد از قيد وبندهاي دنيوي آرام آسوده مطمئن ولبخند رضايت بر لب او رفت تا اسلام بماند امام بماند امت حزب الله را درس ايثار بياموزد سينه ؟؟؟ين حديث را مي سرود خدايا آمده ام با بال وپرخونين آمده ام سربلند آمده ام چرا که به پيماني که با تو بسته بودم وفا کردم روي اين پيمان جان باختم تا دين تو واسلام تو پايدار بماند وتو بپذير واسلام را پيروز گردان ومستضعفين را همان طور که وعده دادي پيشوا ووارث زمين بنما آري اميري عزيز را خداوند عزت ؟؟؟بخشيد واز حضيض فقر دنيوي به قله سعادت معنوي رسانيد آري عزيز شهيد را خداوند عزيز گردانيد وشهيدش کرد.زهي سعادت،يادش گرامي راهش پررهرو وشهادتش برامام وامت حزب الله وشهيد پرور مبارک وپرثمر باد
بسم الله الرحمن الرحيم
با درود فراوان به ابراهيم زمان بتشكن قرنمان امام امت خمينى كبير كه هر قطره خونم و هر تپش قلبم نداى او را سر مىدهد و با سلام فراوان به روح تابناك شهداى حق كه با خون پاك خود درخت ثمرمند انقلاب را آبيارى مىكند و ثمره آن يعنى استقلال، آزادى، جمهورى اسلامى را به ما ارزانى داشتند و با سلام و درود بر ملت مسلمان و انقلابى و شهيدپرور كشور اسلاميمان كه با وحدت و صبر انقلابى و زينبگونه خويش تحمل مشكلات را مىكنند و به ابرقدرتهاى شرق و غرب مىفهمانند كه ما روزبروز با محاصره اقتصادى شما قوىتر مىشويم چون با شما سازش نخواهيم داشت. چون مىجنگيم، مىميريم، سازش نمىپذيريم اگرچه قحطى و گرسنگى ما را محاصره نمايد. آرى حسين آموخت مرگ سياه سرنوشت شوم مردم زبون است كه به هر ننگى تن در مىدهند تا زنده بمانند. چه كسانى كه گستاخى آنرا دارند كه شهادت را انتخاب كنند مرگ آنان را انتخاب خواهد كرد. و اينك بانگ رساى حسين(ع) كه در كربلاى ايران طنينافكنده است كه مىگويد <هل من ناصر ينصرنى>آيا كسى هست كه مرا يارى كند؟ من فرياد مىزنم كه آرى جوابت را با نثار جان خوى خواهيم داد.
پيام به برادران حزباللهى: برادران، مسئوليت بيشترى بر دوشتان سنگينى مىكند. بيدار باشيد و لحظهاى از توطئههاى خارجى و داخلى غافل نباشيد. آنها مىخواهند حقيقتها را از بين ببرند و انديشهها را پايمال كنند و ظالمها را پابرجا بنشانند و فكر كنيد كه مسئوليت شما در برابر اينها چيست؟ يا بايد مرگ سرخ را انتخاب كرد يا مرگ سياه را. مرگ سرخ سعادت و شرف و حرمت براى شماست و مرگ سياه ننگ و ذلت و خوارى. پس در راه رسيدن به سعادت اخروى پند و نصيحت پيامبرگونه اماممان عملى نمودن كارمان، اگرچه به ارزش جانمان تمام شود و در آخر راه امام را بايد رفت. آرى هر لحظه مرگ فرا مىرسد اما بايد مرگى را انتخاب كرد كه سعادت انسان را در زندگى آزادى او را پس از مرگ برساند و آن مرگ سرخ يا شهادت است. مرگى كه از زمان هابيل در تاريخ شروع شد و از همان آغاز تاريخ را دگرگون كرد بطورى كه تا امروز ادامه پيدا كرده و كسانى را كه لايق باشند مىپذيرد و هيچموقع شكستى را در بر نداشته است و نخواهد داشت. دوست دارم و آرزوى هميشگىام بوده كه در اين راه قدم بردارم و مرگم شهادت در راه خدا باشد و اميدوارم كه انشاءالله به چنين فيض بزرگى دست يابم. حال اين چند نكته را بطور خلاصه يادآورى مىكنم و اميدوارم مورد قبول قرار گيرد. انشاءالله. خدايا خود ميدانى كه هدفم تو و براه توست و براى تو مىجنگم. پس مرگى را برايم بياموز كه بعد از آن افسوس آنرا نخورم (شهادت).
خدايا همواره ذكرم را ياد خود قرار ده. چون تو هستى كه مىتوانى مرا از گمراهى و تاريكيهاى جهان نجات دهى. خدايا لحظهاى مرا از خود دور مگردان و مرا به اختيار خود قرار مده كه نفسم مرا فريب مىدهد و سقوطم حتمى است. پيش از آنكه اختيارم را به خودم واگذارى مرا نزد خود فراخوان. پروردگارا مسئوليتم نزد والدينم سنگين است اگرچه در زندگى دنيوى نتوانستم خدمتگزارشان باشم، لااقل مرگم را شفاعتى بزرگ براى آنها قرار بده.
بار پروردگارا: چگونه از ملت شهيدپرور سخن بگويم، تو خود بگو ملتى كه سراپا عشق به موساى زمانشان امام امت دارند آنطور كه تو خود مىدانى حفظشان بفرما.
اگر شهيد شدم و اين سعادت نصيبم شد با لباس خونينم بخاك بسپاريد تا بداند كه سرباز امام زمان و نايب او خمينى بودم. امام را دعا كنيد و شعار خدايا خدايا تا انقلاب مهدى خمينى را نگهدار را از ياد مبريد و آمريكا، شوروى، اسرائيل را دشمن خود بدانيد و لحظهاى از توطئههاى آنها نسبت به انقلاب اسلاميمان غافل نباشيد و براى هميشه ننگ و نفرت براى آنها در قلب خود جارى سازيد.
صورتى از وصيتنامهام را برداريد و بر در و ديوار بزنيد تا منافقين بدانند كه اگر خود نيستم اين شعارم هميشه آنها را خواهد كوبيد:
بسم الله الرحمن الرحيم
«ولا تقولوا لمن يقتل فى سبيلالله أمواتا بل أحياء و لكن لا تشعرون»
به شهيدان راه حق مرده نگوييد زيرا آنها زندهاند و ليكن شما نمىدانيد. (قرآن كريم)
گرامىترين مرگها شهادت در راه خداست، على(ع). شهادت سعادت ماست و سعادت عاقبت ماست، زينب كبرى(س). اگر بدنهاى ما آخر كار بايد بميرد چرا در راه خدا با شمشير قطعهقطعه نگردد؟ امام حسين(ع). كشته شدن عادت و شهادت كرامت ماست، امام زينالعابدين(ع). خط سرخ شهادت خط آل محمد و على است، امام خمينى. شهادت تزريق خون است در پيكر اجتماع، شهيد مطهرى.