بسم الله الرحمن الرحيم
زندگي نامه برادر شهيد اسماعيل پروين ، نام پدر ؛ حسين ، تولد : 1/9/1340 ، شهادت : 1364 ، محل شهادت: اشنويه حاج عمران ، محل دفن : شهداي روستاي علمدان سفلي . شهيد اسماعيل پروين در سال 1345 در دهستان دژگاه روستاي علمدان سفلي چشم به جهان گشود . از همان اوايل کودکي يک انسان واقعي در چهره اش نمايان بود و از رفتارش پيدا بود که سرشت حسيني دارد . وي از زمان کودکي احترام زيادي به پدر و مادر قائل بود . در سن 7 سالگي به ياري پدر و مادر و به پيروي از پيامبر فرمود :" اطلب من المهد الي الحد " ز گهواره تا گور دانش بجوي روانه مدرسه شد تا درياي علم و معرفتش را لبريز نمايد . تحصيلات ابتدايي را به مدت 4 سال ادامه داد . در اين دوران از نظر هوش و استعداد فردي ممتاز بود از نظر رفتار و انضباط اسوه و الگويي براي ديگر دانش آموزان بود تا اينکه به علت مشکلات فراوان و گرفتاري هاي خانوادگي از جمله وضع مال نتوانست درس را ادامه دهد و پس از آن براي اينکه توانسته باشد به پدر خود کمک کند ، در کنار او به دامداري مشغول شد و به نداي امام خميني ره پاسخ داد .در حالي که چند ماه بيشتر نمانده بود که به خدمت سربازي اعزام شود . طاقت نياورد و در تاريخ 15/4/1364 توسط سپاه پاسداران عازم جبهه هاي حق عليه باطل شد . او رفت تا چهره واقعي يک انسان کامل که دوران کودکي داشت را نمايان سازد . سرانجام پس از چند ماه جنگ با دشمن بعثي در سال 1364 در عمليات قادر به درجه رفيع شهادت نائل گرديد . پيکر پاکش پس از 8 سال و يک ماه در بيابان هاي اشنويه حاج عمران پيدا شد و در تاريخ 18/7/1372 به خاک سپرده شد . روحش شاد و ياد و نامش گرامي باد . والسلام
بسم الله الرحمن الرحيم
وصيت نامه شهيد اسماعيل پروين . با سلام و درود به رهبر کبير انقلاب اسلامي و با سلام به شهيدان صدر اسلام تا حال وصيتنامه خود را شروع مي کنم . من که از 15/4/64 اعزام به جبهه مي شوم مي روم تا به صدام و صدميان بفهمانم که ما مرد جنگيم و دشمن خيال نکند که ما گل بهاريم اما امام ما گفت ما مرد کارزاريم و من به جبهه مي روم تا اسلام و مسلمانان را از بند بردگي نجات دهم و تمام دشمنان اسلام را تار و مار کنم و اگر احياناً اين لياقت را داشتم که به درجه والاي شهادت نائل گردم از پدر و مادر و خواهرانم و برادرانم مي خواهم که اصلاً برايم گريه و زاري نکنيد و اگر هم گريه مي کنيد به ياد امام حسين عليه السلام و علي اکبر گريه کنيد و من برخود واجب و لازم دانستم که خود را فداي اسلام کنم و بر هر کس واجب است که از اسلام و مسلمين دفاع کند و دنباله رو راه شهيدان باشند .و از شما هم ميخواهم که امام را تنها نگذاريد و تا آخرين قطره خون تان از امام عزيز دفاع کنند . پدر و مادر و خواهران و برادران و دوستان گراميم شما مسلمانيد و پيرو قرآن و مي دانيد که اين سخن سخن قرآن است که مي فرمايد انا لله و انا اليه راجعون يعني در آخر همه به سوي خدا باز مي گرديم چون از خود او هستم پس چه بهتر که سرافراز به سوي او باز گرديم . براي اينکه ما مسلمان و سرافراز باشيم بايد سخن امام حسين عليه السلام فرزند رسول خدا (ص) را لبيک بگوييم که گفت هل من ناصر ينصرني آيا کسي است که مرا ياري دهد و من چون سعادت آن را نداشتم که در زمان آن بزرگوار امام حسين عليه السلام باشم و او را ياري دهم حال به ياري فرزندش خميني کبير نائب بر حقش شتافتم . در تاريخ 15/4/64 . والسلام . خدايا خدايا تا انقلاب مهدي خميني را نگهدار .