بسم الله الرحمن الرحيم
خلاصه اي از زندگي نامه برادر شهيد اسداله جوکار از تولد تا شهادت
به نام الله پاسدار حرمت خون شهيدان ، به نام الله که ياد و نامش سعادت آفرين و غفلت از او موجب تباهي زندگي است . سلام و درود بر منجي عالم بشريت و سلام بر زمينه ساز انقلاب آن حضرت امام خميني و سلام بر شهيدان پاک خط توحيد شهيداني که وجود خويش را فداي قرآن و اسلام نمودند و پروانه وار در راه رسيدن به قله نور سوختند . برادر عزيزمان اسداله جوکار در سال 1347 در خانواده اي مذهبي ديده به جهان گشود و مکان تولدش دهکده دور افتاده توجين بود . دهکده محروم و مظلومي که راه درست اتصالي به شهر هم نداشت در دامان پاک مادر پرورش يافت تا به سن 5 الي 6 سالگي رسيد و در سن شش سالگي به مدرسه رفت و دوران تحصيلي ابتدايي را نيز در دهکده ؟؟؟ يعني زادگاهش گذراند و در همان اوايل کودکي اين فرزند پاک و نجيب مورد نظر بود و پس از اينکه دوران تحصيل ابتدايي را به پايان رساند به علت وجود مشکلات ؟؟؟ کار کردن در باغ و غيره ادامه تحصيل نداد و به کار و کوشش مشغول گرديد و زندگيش با اين وضع سپري مي شد . تا زماني که انقلاب اسلامي ايران به رهبري ؟؟؟ عاليقدر حضرت امام خميني به نقطه اوج خود رسيد و در راهپيمائي و تظاهرات بر عليه حکومت جبار و خون آشام ستم شاهي در تمام شهرستانها و روستاها از جمله روستاي شهيد پرور توجين برپا شد . شهيد اسداله هميشه در صفوف مقدم راهپيمائي و تظاهرات حضور داشت و شعارهايي کوبنده بر عليه حکومت پهلوي از حلقوم پاکش جاري مي شد . زماني که جنگ تحميلي آغاز شد شور و شوق جبهه رفتن هميشه در سرش بود و چندين بار همراه نيروهاي اعزامي سعي مي نمود عازم جبهه گردد ولي به دلايلي مثل کم بودن سن موفق نمي شد تا اينکه در تاريخ 28/09/1362 همراه يک گروه اعزامي از بسيج توجين به جبهه عزيمت نمود و پس از مدتي خدمت در قسمت هاي مختلف جبهه به جزيزه هنگام منتقل گرديد و در آنجا از آبهاي نيلگون و مقدس سرزمين اسلامي پاسداري مي نمود و ناگفته نماند برادران همرزمش از شهادت و نيکيهاي او سخن مي گفتند و قريب به سه ماه در جبهه مشغول خدمت بود و بعد از اتمام خدمت با جمعي از همرزمانش به محل خود يعني توجين برگشتند و دوباره به کار و خدمت به خانواده پرداخت ولي به دليل اينکه ارزشهاي معنوي جبهه را درک کرده بود طاقت دوري از مکان فضيلت و جايگاه الهي را نداشت و همچون کبوتري عاشق هر لحظه مي خواست به سوي يار و رسيدن به آرزويش پر بکشد و عاقبت پس از گذشت مدتي براي دومين بار در تاريخ 19/04/1363 همراه گروه اعزامي بسيج به جبهه اعزام شد و براي پاسداري از حريم به حق اسلام به جبهه اعزام گرديد . پس از مدتي در جبهه به منطقه جزيزه مجنون که چند روزي از تصرف آن منطقه توسط دلير مردان لشکر جندالله مي گذشت منتقل گرديد و همراه چندين تن از هم محليهايش در سنگرهايي نزديک به يکديگر مشغول دفاع از آرمان اسلام بودند و در آنجا هم خاطراتي براي وي و همرزمانش اتفاق افتاده است و عاقبت فرا رسيد آن لحظه اي که انتظارش را مي کشيد اين هم بي طاقتي و عشق ورزي تنها براي آن لحظه موعود بود برادر شهيد با چند رزمنده ديگر که گوئي شش نفر بودند در يک سنگر اجتماعي مشغول پاسداري بوده اند که ناگاه خمپاره اي در دل سنگر منفجر مي گردد و شهيد را به آرزوي ديرينه اش مي رساند . شهيد مدت مأموريتش تمام شده بود و حتي چندين روز از اتمام مأموريتش مي گذشت گويي شهيد طاقت دل کندن از جبهه و از کاروان امام حسين عليه السلام را نداشت و تير ؟؟؟ قلبش را دريد و پيکر نازنينش در خون مطهرش غلطيد و در لحظه حساس شهادت خونينش به کام خويش رسيد و سنگر خونين را حجله عروسي و خون جاري شده از پيکرش را شربت عروسي قرار داد . آري پر کشيد و رفت در هنگامي که دوران پاکي و عطوفت مي زيست چون بيش از 13 ؟؟؟ از تولد آن يار عاشق نمي گذشت . زماني که گناه و معصيت برايش معنايي نداشت آينه اي بود که هنوز کوچکترين زنگار و غباري بر او نبود و پاک و صاف بود . خوشا به حالش که با همين پاکي و صافي و صداقت به سراي ديگر شتافت و در لحظات آخر شعار لا اله الا الله و محمد رسول الله را مکرر تکرار مي نمود و در حلقومش جملاتي را زمزمه مي کرد که گويي روح کلامش چنين بود . اي قافله رنج ديده ، اي قافله صابر اگر به قبر شش گوشه ابا عبدالله الحسين عليه السلام رسيديد از قول من به سالار شهيدان سلام برسانيد و بگوييد اسداله جزء مسافران کربلا بود اما خصم او را مهلت نداد و خون سرخش زمين را رنگين کرد و پيکرش را پاره پاره ساخت و باز تکرار مي نمود اي مسافران کربلا هنگامي که به کربلا رسيديد به سرور شهيدان بگوييد : اسداله به خدايش سوگند ياد کرده بود که يا به زيارت قبر شريفت و يا شهادت که هر دو آرزوي ديرينه اش بود نائل گردد و عاقبت خداي مهربانش بر او منت نهاد و اين سعادت عظيم شهادت را نصيبش کرد . روحش شاد و راهش پررهرو و مستدام باد. تاريخ شهادت 03/07/1363 .
بسم الله الرحمن الرحيم
سپاس خداوند را كه به ما هستى بخشيد درود خدا برپيامبر اكرم (ص) و ايمه (ع) كه راه حق وحقيقت را به ما آموخت سلام برامام امت خمينى بت شكن كه مارا رهبرى كرد واسلام را جا مه اى نو پوشيد سلام برخانواده هاى شهدا كه با تقديم كردن فرزندانشان وصبركردنشان مشت محكمى بدهان ياوه گويان زمان زدند ودرود خدا برشهيدان راه حق وحقيقت كه با نثار جان خويش درخت اسلام را آبيارى كردند دراينجا وصيت نامه خودرا با يك آيه از قران مجيد شروع مى كنم ولاتحسبن الذين قتلو فى سبيل الله امواتا بل احياء عند ربهم يرزقون گمان نكنيد آنهايى كه درراه خدا كشته شده اند مرده اند بلكه زنده اند و نزد خداى خويش روزى مى گيرند حال كه بسوى جبهه حق عليه باطل روانه هستم مى روم تا شاهد جنايات صدام و پرپرشدگان شهداى خوزستان باشم
مىروم تا اينكه توانسته باشم خدمتى خالصانه به اسلام و مسلمين كرده باشم دراينجا از پدرومادر و خواهر وبرادرانم عاجزانه خواستارم كه مراحلال كنند واگر بدى و ناراحتى از بنده ديده اند مرا به بزرگى خودشان ببخشند و براى بنده حقير دعا كنند از خدا طلب آمرزش كنند تا اينكه خدا مرا جزء مؤمنين قراردهد و شايد قطره خون ناپاك بنده را جزء خون شهدا قرارداده و نثا ردرخت اسلام كند (انشاءالله ) درپايان از خداى متعال سلامت امام امت خمينى بت شكن و پيروزى رزمندگان و شادى روح شهدا و صبر و استقامت امت شهيد پرور را خواستارم در پايان برادارن حسن جوكار-عباس پناهى -كرامت باقرى - منوچهر على پور -مرتضى -ناصر - عيسى -اسداله جوكار - ميخواهم كه هر بدى از من ديده اند ببخشند از خانواده شهيد على ضامن جوكارميخواهم كه مرا حلال نمايد از عموم وفرزندانش ميخواهم كه مرا حلالنمايند برادرهوشنگ ؟؟؟ميخواهم خداحافظ مادر داغديده ام از تو مى خواهم كه مراحلال نمايى و سرود لاله سرخ پرپرم را روى قبر من بخواند والسلام