بسم الله الرحمن الرحيم
زندگي نامه شهيد بزرگوار برادر عزيز هوشنگ (شاپور) جوکار ؛ در سحرگاه يکي از شبهاي سال 1346 در زماني که ياران امام عزيز بزرگوار پس از چند سال يعني انقلاب سال 1342 مي گذشت و هنوز کشور عزيزمان در تب و تاب اين انقلاب و شهادت ياران اسلام بر خود مي پيچيد برادر عزيزمان هوشنگ جوکار ديده به جهان گشود در خانواده اي فقير دوران رشد را با عزت احترام خاصي مي گذراند اين نهال نورسته پس از گذشت ششمين بهار زندگي کوتاه اما پر برکتش براي مدرسه آماده گرديد و تا پايان دوره ابتدائي را در مدرسه نوجين کسب علم نمود و سپس به علت روح جسور و بلند همتش با مشقت زندگي را به همراه پدرش به دوش کشيد و جهت مايحتاج به کار پرداخت همزمان با کار شروع به ورزش نمود به طوري که در همان کودکي از زيبايي اندام و پيچيدگي خاصي برخوردار بود و از لحاظ کليه فنون ورزشي بي نظير و در منطقه همتائي نداشت . پهلواني گمنام بود که چون شيري بدون ريا و آرام زندگي را سپري مي نمود . شجاعت و شهامتي بسيار بالائي برخوردار و اين گفته را بارها بارها در ميدانهاي نبرد به اثبات رسانده و يادم مي آيد که در ادامه عمليات کربلاي 8 در پشت درياچه نمک در نوک پيکان محور عملياتي قرار داشت و شبها تا صبح با دوربين هر گونه حرکت مذبوحانه دشمن را زير نظر داشت و در سنگر کمين ساعتها بدون وقفه مي ايستاد با اينکه کم سن و سال بود خم بر روي ابروي مبارکش عارض نمي گرديد . پدرش مي گويد که در خانه از اخلاق بسيار کريمه اي برخوردار بود و حتي يک بار هم با من تند برخورد نکرد و هر وقت به او سخت مي گرفتم او با برخوردي بسيار ملايم و صابرانه با من برخورد مي کرد در بين رفقايش بسيار دوست داشتني بود در سال 1364 با يکي از بستگانش ازدواج نمود و ثمره اين ازدواج فرزند خردسالي به نام احمد مي باشد بسيار با غيرت و متعثب نسبت به امور انقلاب بود و در برابر هر حرکت ضد انقلاب واکنش از خود نشان مي داد و به جبهه و جنگ علاقه وافري داشت به طوري که هر وقت به مرخصي مي آمد اظهار دل تنگي مي نمود مدت 23 ماه به طور مستمر در تسليحات لشکر المهدي عجل الله با قامتي استوار و به بلندي ابديت مردانه استاد و بلاخره در شام گاهي به وسيله ي گلوله تانک دشمن از خدا بي خبر به ديار دوست بزرگوار شهيدش نور الله در آغوش يک ديگر در حالي که 10 دقيقه قبل از عمليات بيت المقدس 7 مشغول قرائت دعاي کميل بودند به معشوق ابدي پيوستند . يادش گرامي و راهش هميشه پر رهرو باد .والسلام
هم اكنون كه با كاروان عاشقان بسوى ديار عشق درحركتم و بارهايم را برداشته و بسته ايم دور از نظر نيست كه بنده سعادتى يابم و خداوند متعال مرا نيز بخيل شهداى خود بپيوندد درآن زمان گر چه من بازهم درميان شما خواهم بود ولى چه بهتر كه پيام خويش را از هم اكنون براى انسانهاى رشد پذير بيان سازم تا آنان راه مارا ادمه دهند وازسستى وكاهلى برحذر باشند سخن اول من با خانواده ام پدرم و مادرم كه دررشد من كوشيدند ومرا خالصانه بزرگ كردند برادران و خواهرانم كه باهم بزرگ شده ايم وهم عقيده وهم مرام بوده ايم ونيز دوستانم كه روحيه استوارشان استحكام بخش من بودند واساتيد گرامى كه روح مرا ساختند و بردرك و فهم و علم و آگاهى من پرداختند وتمام خدا پرستان باايمان وحزب اللهى هاى پرتوان كه با مشت هاى محكم وگره كرده خويش آرامش را ا زضد خدايان گرفتندو به آنان فرصت ندادند كه عليه اسلام ومسلمين نقشه حساب شده اى طرح كنند بدين ترتيب مرادرآرامش نهادند همه وهمه مى دانند كه شهادت منمسئله ا ى نيست كه بر آن گريست زيرا د رمكتب ما شهادت يا سفرعاشقانه است كه متعاقب آن سعادت و رستگارى است آيا سعادت و رستگارى دوست شما و عزيزشما غم انگيزاست يا فرحبخش وشادى انگيز پس اگر درست بينديشد براى ما جشن مى گيرد زيرا كه ما سعادتمندترين انسانها خواهيم بوداز جوانانرشيد حزب الله مى خواهم كه
جبهه هاى نبرد را پركنند و شانه اززيربار اين مسئوليتها خالى ننمايند و ترس وواهمه اى بخود راه ندهند كه ترس علامت مأيوسى وضد خدايان است سخن دوم من باكسانى است كه پس از هفت سال كه از اين جنگ گذشته هنوزدر خواب و بى خبرى بسر مى برند هنوز كه هنوز است با فرهنگ اين انقلاب آشنا نشده اند نمى دانند براى چه داخل خاك عراق پا نهاده ايم و چرا بايد پس ا زهفت سال هنوز ندانند كه دراين كشور چه مى گذرد آيا اين يك مرگ طبيعى انسان دراجتماع نيست آيا زندگى بااين وضع ننگ وعارو خارى نيست اينان از ما انتظار دارند كه درمقابل ظلم ستم سرتسليم فرود آوريم واگر كسى سيلى بريكى از گوشهاى ما زد طرف ديگررا تسليم كنيم و حال آنكه اسلام مرام و منطقش برهمه روشن و آشكار است اينگونه افرادبايد بيدار شوند و بدانند كه پس از هفت سال ديگروقت نصيحت گذشته و آقايى كه قابل اصلاح بوده اند اصلاح شده اند كسانى كه شهوت پرست و عياش ومقلد كوركورانه ديگرانند كه به رغم جهل و ناآگاهى شان هنوز د ر خواب خرگوشى و غفلت بسر مى برند اينها مقدمه اى بود براى اصل مطلب واماپدرومادرم به من كه نمى توانستم زحمات زيادشما را برروى يك تكه كاغذ بيان كنم شما ها واقعا پرورانيديد و مانند آقام حسين به شهادت رسيدم پدرم مثل امام حسين صبرواستقامت كن كه صبرو استقامت تومايه افتخار من است و تواى مادرم كه ليلا گونه مرا بزرگ كردى و شبها خوابت نمى برد تا مرا خواب كنى وبايد مثل حضرت ليلا تحمل كنى و شما اى برادرانم همچون فرزندان على ازرهبرم خمينى بت شكن حمايت فرماييد جبهه ها را خالى نكنيد واهدافم را تا آنجا كه درتوان دارى كوتاهى نكنيد وشما اى خواهرانم مثل زينب شجاعت در مصيبتم بخرج بدهيد و هميشه حجاب كه عفتو پاكدامنى خودتان را حفظ كنيدوتواى همسر عزيزو مهربانم ازاينكه درمدت همسردارى نتوانستم همسر خوبى برايت باشم معذرت مى خواهم مرا ببخش فقط تنها كارى كه از من ساخته است اين است كه درحقت دعا كنم ودعاهايماين است خداوندا همسرم را كامياب فرما و شما اى دوستان عزيزو اى خويشان مهربان از شما حلاليت مى طلبم واز شما مى خواهم كه اين امام را واين جنگ تنهاو خالى نكنيد من الله التوفيق والسلام درپايان از مادربزرگم
مى خواهم كه مرا ببخشد12/2/66