بسم الله الرحمن الرحيم
زندگينامه ي برادر شهيد نادر غلامي : شهيد نادر غلامي در سال 1347 در روستاي شهيد پرور نوجين در خانواده اي مذهبي ديده به جهان گشود و در سن 6 سالگي روانه مدرسه شد از همان اوائل زندگ از لحاظ اخلاقي زبانزد خاص و عام بود . او به تحصيلات خود ادامه مي داد تا اينکه در شهريور ماه سال 59 جنگ تحميلي شروع شد و صدام با جمهوري اسلامي وارد جنگ شد . ايشان با توجه به اينکه از زندگي با برکتش چيزي نگذشته بود هر روز از پدر و مادر تقاضاي جبهه رفتن را مي نمود و هر وقت که جهت اعزام به بسيج مراجعه مي نمود به علت کمي سن و سال با مخالفت شديد مسئولين رو به رو مي شد تا اينکه جنگ وارد چهارمين سال خود شد . آفتاب رنگ باخته بهمن ماه را ستيغ کرد نور بي رمق و سرخ رنگ خود را سر تا سر ده گسترده بود . صداي دل نواز نوحه از بلندگوي بسيج پخش مي گرديد . او را مي ديدم که مردانه و استوار به طرف ميعادگاه مدرسه ي عشق قدمي بر مي دارد ، به ميعادگاه حسينيان و به محل عروج دوستان خدا به ميعادگاهي که آگاهان و وارثان زمين در آن قدم مي گذارند . بله او مردانه قدم بر مي داشت و آگاهانه عروج نمود . در تاريخ 6/11/62 بود که عده اي از جان بر کفان بسيج عازم جبهه حق عليه باطل گرديد . شجاعت و مردانگي از صورتش شعله مي کشيد . همسنگرانش مي گويند آنچه از خدا طلب نمود برايش ميسر شد. او هميشه از پروردگارش ديدار لقاي او را مي خواست و خودش از پيش مي گفت : که من تير مستقيم به پيشانيم مي خورد و شهيد مي شوم . غروب مورخه 21/12/63 بود که از فرماندهي خبر دادند که گردان جهت عمليات آماده مي شود .شهيد غلامي که جزء ارکان و رسته ي ادوات بود هنگام چيدن گلوله هاي خمپاره در کوله پشتي اش سر از پا نمي شناخت و انگار که به او وعده وصال داده بودند. عمليات جهت ايجاد سنگر و خاکريز جديد در منطقه جفير آغاز گرديد و نيروهاي اسلام موفق به هدف هاي از پيش تعيين شده گرديدند و ساعت 9 روز بعد با توجه به اينکه تا آخرين گلوله هاي خود را به طرف بعثيان شليک نموده بود و همچنان ادامه مي داد ناگهان تير مستقيم کاليبر دشمن زبون به پيشانيش اصابت کرد و او را به معشوق که همانا آرزوي ديرينه وي بود رساند . روحش شاد و راهش پر رهرو باد.
بسم الله الرحمن الرحيم
وصيت نامه شهيد نادر غلامي
و لا تحسبن الذين قتلوا في سبيل الله امواتاً بل احياء عند ربهم يرزقون
مپنداريد آنهايي که در راه خدا قتال مي کنند مردگانند بلکه زنده اند و نزد پروردگارشان روزي مي گيرند.
با درود فراوان به رهبر کبير انقلاب اسلامي ايران امام خميني و با سلام به شهيدان گلگون کفن از صدر اسلام تاکنون بخصوص شهيدان جنگ تحميلي عراق عليه ايران وصيتم را شروع مي کنم: پدر جان و مادر جان اگر من انشاءالله به درجه رفيع شهادت نائل شدم افتخار کنيد که توانستيد جواني را در راه خدا و اسلام و قرآن فدا نمائيد و از خداوند بخواهيد که مرا جزء شهداي صحراي کربلا بحساب بياورد چون خود شاهد است که من هدفي جز اسلام و قرآن نداشتم و اين تصميم را دارم که تا زنده هستم سرباز و پاسداري جانباز باشم و تا آخرين قطره خونم از هدفم حمايت کنم تا شايد خداوند از روي رحمت بيکرانش گناهان گذشته مرا عفو کند ـ برادر جان هيچ موقعي دعاي خير را برايم فراموش نکرده و هدف عاليه خودت که پيروزي اسلام هست دنبال کن و به نداي نايب امام زمان(عج) هميشه پاسخ مثبت و خداي نکرده او را تنها نگذاريد.مادرم بدان که من جز براي اسلام هدفي ديگر نداشته و از تو مي خواهم که زني مجاهد براي اسلام باشي و زينب گونه زندگي کني در آخر از پدرم و مادرم و برادرانم و خواهرانم مي خواهم که اگر من شهيد شدم براي من گريه و زاري نکنيد و از رفقايم مي خواهم که راه من را ادامه دهند و اگر بدي از من ديده اند به بزرگواري خودشان ببخشند. به اميد پيروزي حق بر باطل. خدا يار و نگهدار شما. نادر غلامي