کنگره ملی شهدای استان فارس

دوشنبه 10 آذر 1404
15:58
حمید کیوانی

حمید کیوانی

فرزند محمد

تاریخ تولد
1339/01/15
تاریخ شهادت
1364/11/27
محل شهادت
محور فاو -ام القصر
محل تولد
فارس-نی ریز
وضعیت تأهل
مجرد
مسئولیت
رزمنده
نحوه شهادت
مفقود-تفحض
نوع خدمت
سپاه
عضویت
ثابت
بسم الله الرحمن الرحيم
زندگي نامه شهيد حميد کيواني . نام پدر ايشان علي محمد کيواني بوده است . شهيد حميد کيواني در روز يکم فروردين ماه سال 1339 در شهرستان ني ريز در خانواده اي اصيل و مذهبي و متدين ديده به جهان گشود و فرزند سوم خانواده بود . حميد از همان ابتداي کودکي با اسلام و قرآن و محبت به اهل بيت پيامبر و ائمه اطهار آشنا شد و البته به دليل جو حاکم بر خانواده که جوي مذهبي و ديني بود . تحصيلات ابتدايي خود را در شهرستان ني ريز آغاز نمود و از همان ابتدايي تحصيلات به عنوان دانش آموزي کوشا و درسخوان شناخته شد که مورد عنايت و لطف معلمش قرار مي گرفت و درست از همين تحصيلات ابتدايي بود که در سن 6 سالگي شروع به خواندن نماز نمود و به خاطر عشق و علاقه اي که به نماز داشت سعي مي کرد که به همراه پدر خود به مسجد برود و در نماز جماعت شرکت کند . پس از پشت سر گذاشتن دوران ابتدايي دوران راهنمايي خود را در مدرسه راهنمايي آپادانا آغاز کرد . در همين دوره راهنمايي بود که علاوه بر فراگيري درس و مدرسه به شاگردي مکتب انقلاب در آمد و کم کم با انقلاب آشنا شد و زمزمه هاي انقلاب را شنيد و با کمک ديگر ياران وفادارش که آنها نيز همسن او بودند از جمله مجيد محمد زاده دست به فعاليتهاي انقلابي زدند و با حضور در تشکلهاي مردمي و مذهبي توانستند به سهم خود در به ثمر رسيدن انقلاب اسلامي نقش ايفا کنند . حميد به همراه دوستانش علاوه بر شرکت در فعاليتهاي انقلابي از جمله رساندن اعلاميه هاي امام به روستاها و تکثير نوارهاي سخنراني هاي امام و پخش کردن آن بين مردم به روشنگري و آگاهي دادن به نسل جوان نيز پرداختند و سعي مي کردند که ديگر همسن و سالانشان را با خودشان هم آهنگ و همفکر سازند . پس از اتمام دوره راهنمايي ، وارد دبيرستان شعله شد و به فراگيري علم و دانش همت گماشت و حميد در رشته رياضي ادامه تحصيل داد و در دوران دبيرستان هم شاگردي ممتاز بود که معدل هر سال او بالاتر از 18 بود . در سال 1357 شهيد حميد کيواني سال آخر دبيرستان را پشت سر مي گذاشت و چون همانسال بايد بخدمت سربازي مي رفت و چون از خدمت در رژيم ستم شاهي متنفر بود در امتحانات پايان سال آخر شرکت نکرد و همسو با جريانات انقلاب گام برداشت و پس از پيروزي انقلاب در سال 58 در امتحانات پايان سال شرکت کرد و موفق شد با معدل 19 ديپلم بگيرد و از دبيرستان فارغ التحصيل شود . همانسال پس از اخذ ديپلم به خدمت مقدس سربازي در آمد و براي خدمت راهي منطقه بندر عباس شد و در آنجا جز سربازي بود که در گرماي طاقت فرساي بندر عباس روزه مي گرفت و ساعتها به نماز مي ايستاد . در زمان خدمت سربازي به صورت داوطلبانه عازم جبهه هاي نبرد شد و به مدت سه ماه در جاده ماهشهر آبادان به دفاع از اسلام و ميهن پرداخت . پس از پايان خدمت سربازي از ابتداي سال 1360 به عضويت رسمي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي شهرستان ني ريز در آمد و از آنجا که سوابق مبارزاتي بسيار وسيعي داشت و به دليل اعتماد و اطميناني که مسئولين به وي داشتند دو سال به عنوان مسئول واحد اطلاعات سپاه ني ريز مشغول انجام وظيفه شد و در همين مدت بود که سه ماه به عنوان محافظ پست رهبري خدمت کرد و مدتي را هم به عنوان قائم مقام فرماندهي سپاه ني ريز منشا خدمات فراواني شد . در زمان خدمت در سپاه شجاعانه با عناصر جنبشي در ضد انقلاب و خوانين و بازماندگان رژيم ستم شاهي و اشاعه دهندگان فساد و فحشا و مواد مخدر مبارزه کرد . او که خون اسلام در رگهايش مي جوشيد و روحي بزرگ داشت و بار ديگر نتوانست فضاي کوچک شهر را تحمل کند و در تاريخ 22/1/62 از طريق سپاه پاسداران عازم جبهه شد و در عمليات فتح المبين فتح خرمشهر حضور يافت و پس از آنکه به شهر بازگشت تصميم گرفته در سنگر علم و دانش هم مبارزه کند و به همين خاطر در کنکور دانشگاه ثبت نام کرد و در سال 1363 در رشته رياضي کاربردي دانشگاه اصفهان پذيرفته شد و آنان را بخاطر جبهه مرخصي تحصيلي گرفت و در سال 1364 راهي دانشگاه اصفهان شد . سپس در تاريخ 10/10/64 اين بار از طريق دانشگاه به جبهه اعزام شد و در تاريخ 27/11/64 در عمليات بزرگ والفجر 8 در محور جاده فاو _ ام القصر به شهادت رسيد و مفقود شد . پيکر پاک و مطهرش پس از 11 سال مفقوديت در تاريخ 6/8/75 به وطن بازگشت و در جوار ديگر يارانش به خاک سپرده شد . شهيد در زمان شهادت سال دوم دانشگاه را مي گذرانده است راهش پر رهرو باد .
بسم الله الرحمن الرحيم
وصيت نامه شهيد حميد کيواني . از اينکه چند روزي زياد شوق نوشتن ندارم لکن التهابات و شوق و اشتياق و بعضي اوقات که وسوسه هاي شيطان که خداوند لعنتش کند (که پناه مي برم به خدا ) نمي گذارد که چيزي بنويسم و دارم دق مي کنم دوست دارم حرفهايي بسياري که با برادران عزيزم در سپاه دارم و داشته ام را بزنم دوست دارم که با آنها مثل هميشه درد و دل کنم و اينکه مدت زيادي نزديک به چهار سال آزار و اذيتشان کردم و شايد دلخوري و غيبت و يا عيبجويي از آنها کرده باشم حلاليت مي طلبم و چه مي دانم که اگر آنها را راضي نباشند و اي بحال حميد ولي مي دانم که آنقدر با صحبت و با صفا و خلوص و عشق هستند که و يا آنقدر روحهاي بزرگ دارند و از امام عظيم الشان درس گرفته اند که مرا ببخشند . دوست داشتم که بتوانم روزگاري جبران زحمتهاي آنان را بکنم و درسهايي را که از حضورشان گرفته ام و هر چه دارم را مديون آنان مي دانم جبران کنم ولي مي دانم که شايد آخر راه باشد و با معذرت خواهي و التماس از آنان تقاضاي بخشش کنم بايد برايشان حرف مي زدم و مثل هميشه مي گفتم عزيزانم صابر و استوار باشيد تا اينکه براي صبر و استقامتتان خدا راضي شود و امام عزيز خوشحال گردد و امام را و جنگ را و انقلاب اسلامي را تنها نگذاريد و با همان عشق و سوزش دلتان را ياري کنيد که همه چيز همين است و در همين کلام خلاصه است از تعدادي برادران سپاه که واقعاً حق استادي به گردنم داشتند تقاضا مي کنم برايم دعا کنند و از خدايشان بخواهند که در پايان راه يک ايمان و ثبات قدم و صلابتي عنايت کند تا همه چيز احوالاتم في سبيل الله باشد با برادران دانشگاهي صحبتها داشتم افسوس که موفق به گفتن و يا نوشتن نمي باشم لکن اين را بگويم که بايد خود را از هياهوي نفساني نجات دهيم و در صراط رحماني قرار دهيم تا پيروز شويم و موفقيت اين جامعه در گرو الهي شدن و اتصال به جنگ الهي است و حضور در متن مردم و تعصب اسلامي که در اين باب هميشه با برادر بزرگوارم سيد محمد قاري نيا صحبت کرده ام و خوب مي دانم چه مي گويم و چه مي انديشم و حرفها حرفهاي او خود وصيت من هستند و کلام من . با پدر و مادر عزيز و مهربانم مي بايست سخن بگويم و لکن حجاب شرمندگي نمي آورد که بتوانم صحبتي کنم چون اينکه واقعاً زحمت هاي زيادي را برايم متحمل شدند و خجالت مي کشم که بتوانم آن حقي را که بر گردنم داشتند و آن انتظاراتي را که از من داشته اند جبران کنم بالاخره مي بايست توجه شود که وقتي بناست اسلام و قرآن محفوظ بماند وقتي انتظار مي کشم که فاطمه زهرا (س) ما را شفاعت کند بايد که وقتي بر او وارد مي شديم تحفه اي را بهمراه داشته باشيم تا به فداي حسين او هديه کنيم و مادرم مي دانم که بارها مي گفتي و مي گويي که همه فرزندانم فداي امام حسين عليه السلام و فداي اسلام و قرآن و مي خواهم بگويم که معني واقعي آن همين است و با آن قامت خميده ات و با آن چشماي پر اشک و آهت از خدا بخواه که اين مرگم شهادت در راه خدا و به دنبال راه امام حسين عليه السلام باشد و در اين امر صبر کن که خداوند صبرکنندگان را دوست دارد و اين امر خداي سبحان است و همچنين اميدوارم که پدر عزيزم از آن مزاحمتهاي که برايش ايجاد کرده ام و يا نافرماني ها از صميم قلب راضي بشود ببخشد و خدا را شکر کنيد و بدانيد که همگي که اگر بناست تقديري از طرف خداي بزرگ براي همگي ما و من پيش آيد بايد که به آن حکم راضي باشيم و گوشه چشمي خم نکنيم که دشمنان اسلام شاد بشوند . توجه داشته باشيد قلب آقا امام زمان (عج) از ما نرنجد . و از خداي بزرگ بخواه که اين شهادت را قبول کند از آنجا که خدا بزرگ همه برکات خودش را در سايه امامت براي انسانها نازل فرمود . همه ما مديون ائمه اطهار هستيم و لازم مي دانم که بگويم اصل حرکت من از دانشگاه به جبهه با توسل به حضرت ابوالفضل العباس و آقا امام حسين عليه السلام انجام گرفت و اين توفيق حاصل شد که مي خواهم بگويم که چنانچه صلاح دانستيد مجلس برگزار کنيد به نام و بياد آقا ابوالفضل العباس باشد تا انشاء الله زير سايه آن بزرگواران ما هم به نوايي برسيم خواستيم با دوستان بسيار نزديک نزديک يا بهتر بگويم که خودشان مي دانند با برادران صحبت کنم لکن گفتم ما همه عمرم با آنها بوده ام و از حضورشان و زحمتهايي که برايشان ايجاد کرده ام و از مسائلي که احياناً بينمان به وجود آمد و شايد بعضي اوقات باعث دردسر و ناراحتي آنان شده باشم . _ حرفي _ نصيحتي _ غيبتي _ سخن ناروا و ناپسندي که در حضورشان و چه در غيابشان زده باشم عاجزانه و در حالي که هيچگونه دسترسي به حلاليت با آنها ندارم مي خواهم که از خدا بخواهند مرا ببخشد و خودشان نيز مرا حلال کنند البته حرفهايي را که با دوستان داشته ام و درد و دلها را اغلب در نامه ها و يادداشت هايم که مقداري در منزل و يا احتمالاً دست بچه ها است گفته ام که اکنون فرصت بيش از آن نيست همين قدر بدانيد و حميد که در کنارش را مي رفت قصه مي گفت همان آدم گنهکار عمر ظاهريش به سر رسيد . و براي حساب و کتاب رفته است و اگر برايش دعا نکنيد و با آن عظمت گناهان نمي داند چه بکند و شديداً التماس دعا دارم اگر حقوقي مادي برادران و دوستان با من دارند با خانواده مراجعه و طلب کنند . با خواهران و برادرانم که اميدوارم صابر و شکيبا باشند و بدانند که اين امر الهي که اتفاق افتاد و اين انقلاب مقدس الهي احتياج به فداکاري و از خود گذشتگي و ... بيشتر از آنچه تصور کنيم دارد و اين است ما بايد خود را براي سختي هاي بيشتر از اين خود را و جامعه را آماده کنيم و با صلابت و استواري و با اطمينان به پيروزي در دنيا و آخرت از اسلام و امام حمايت کنيم که راه همين است و بس . و در اين مسئله هم مادرم را دلداري دهيد و به صبر و استقامت دعوتش کنيد و از اقوام و خويشان معذرت مي خواهم که نتوانستم براي آنها قدمي بردارم و يا سرکشي کنم و خداحافظي و حلاليت مي طلبم و اميدوارم که مرا ببخشند و من به اين غفلت و گناه بزرگ خود سخت ناراحتم اميدوارم که ببخشند آنها که پيش خدا آبرو دارند دعا کنند .