کنگره ملی شهدای استان فارس

دوشنبه 10 آذر 1404
13:42
ناصر نامداری

ناصر نامداری

فرزند کهزاد

تاریخ تولد
1348/02/20
تاریخ شهادت
1362/05/01
محل شهادت
حاج عمران
تحصیلات
ابتدایی
محل تولد
فارس - نوجین
وضعیت تأهل
متاهل
مسئولیت
تک تیرانداز
نحوه شهادت
اصابت گلوله -سوختگی بدن
نوع خدمت
بسیج
عضویت
بسیجی
بسم الله الرحمن الرحيم
زندگي نامه شهيد ناصر نامداري
ناصر نامداري فرزند کهزاد درسال1343 در خانواده اي فقير ومذهبي در روستاي نوجين توابع فراشبند ديده به جهان گشود پس از دوران کودکي وارد مدرسه شد بلوغ شهيد ناصر از همان سال هاي اول مدرسه نمايان بود به طوري که او را از کلاس دوم ابتدايي به صورت جهشي به کلاس چهارم بودند وتا پايان دوره ابتدايي دائم مورد تشويق مربيان قرار مي گرفت اما چون زمينه درس خواندن فقط تا پايان دوره ابتدايي در نوجين فراهم بود وبراي ادامه بايد به شهر عزيمت مي نمود عدم بضاعت مالي باعث شد تا او ترک تحصيل نمايد ودر مغازه بقالي پدرش به کمک او پرداخت از همان موقع که حدوداً 11 سال داشت روحيه تدين ودينداري در او هويدا بود ودر برنامه هاي روضه خاني وديگر مراسمات مسجد امام جعفر صادق(ع)نوجين فعاليت داشت وبا توجه به ماه مبارک رمضان آن موقع در تابستان بود شهيد ناصر شب ها در مراسم روضه خاني سقائي مي کرد که بعدها يکي از مداحان در محرم بود با شروع انقلاب اسلامي شهيد ناصر در سن نوجواني بود درگيرهاي خوانين در منطقه شروع شد وشهيد ناصر آرام وقرار نداشت اما کمي سن به او اجازه نمي داد که در درگيري هاي عليه خوانين شرکت کند پدرش هميشه نگران بود که با توجه به اين که تک فرزند ذکور خانواده بود بايد بيشتر از او نگهداري وحفاظت کند اما شهيد ناصر گوشش از اين مسائل بسته بود با تشکيل بسيج جزء اولين کساني بود که اسم خود را در دفتر بسيج ثبت نمود با شروع جنگ شهيد ناصر بارها تقاضاي اعزام به جبهه نمود که با کمبود سن مواجه مي شد ونهايتاً در تاريخ../ 6/ 1360 با اعزام او موافقيت شد وبه جبهه اعزام شد که بعد از يک دوره آموزش فشرده در عمليات ثامن الائمه شکست حصر آبادان شرکت کرد وادامه ماموريت را در غرب کشور ودر شهر بوکان که تازه از تصرف کومله ها آزاد شده بود گذراند وبه خانه بازگشت ودر سال1361 ازدواج نمود وبا يکي از دوستان مغازه فروشگاه وتعميرگاه موتور سيکلت باز کرد اما شور وشوق جبهه او را آرام نمي گذاشت در سال1362 در حالي که ماه مبارک رمضان بود تصميم اعزام به جبهه گرفت در کلاس قرآن که ماه مبارک رمضان برگزار مي شد هميشه مورد تشويق مي گرفت در تاريخ6/ 4/ 1362 عازم جبهه شد ودر غرب کشور در پادگان جلديان در نزديکي شهر پيرانشهر آموزش کوهستاني ديد وشب29/ 4/ 1362 در عمليات والفجر2شرکت نمود در حالي که رفيق پشت سرش را توصيه مي کرد که براي اين که از وجود مين در امان باشد پايش را جاي پاي او بگذارد چند ثانبه خود روي مين رفت وبه شهادت رسيد.روحش شاد ويادش گرامي باد
بسم رب الشهدا و الصدقين . وصيت نامه شهيد ناصر نامدارى . يا ايها الذين امنوا قا تلو الذين يلو نكم من الكنار و ايصد و امنكم غلطه و اعلميون الله مه المتقين .اى اهل ايمان با كافران از هر كه به شما نزديك تر است شروع به جهاد كنيد و بايد در برابر شما رشد نيرومندى به قوت و پاسدارى حسن كنند و بدانيد خداوند هميشه يار پرهيزكاران است اينك كه به سوى الله هدايت مى شو يد مى روم تا اميد حق در كربلاى خونين ايران و در اين عاشوراها و پى شاهد جنايت يزيديان زمان باشم و همچون شاهد شهيدان گلگون كفنى كه از جان و مال و زيباييهاى دنيا گذشته و با شهادت حماسه مى آفرينند شايد خداوند در اين راه حق برمن منت گذاشت و اين قطره خونم را در اين موقعيت سر نوشت ساز كه انقلاب عزيزمان نياز به آن دارداز من بپذريد واكنون پدرومادر وهمسرم حال كه بنده در اين راه حق قدم گذاشتم چنانچه خداوند برمن منت گذاشت و كشته شدم براى من گريه و زارى ننمائيد و لباس سياه به تن نكنيد چون كسى كه در راه خدا كشته مى گردد چون سربازان صدر اسلام و يا مانند سربازان سيد الشهدا مى باشد بسيار خرسند باشيد . پد ومادر امكان دارد اتفاقى بيفتد وجنازه من به دست شما نرسد آنگاه بياد شهداى كربلا بيفتيد و ناراحتى به خود راه ندهيد و هر وقت دلتان گرفت به گلزار شهدا برويد و به قبر اين همه شهيد بنگريد آن وقت درد خودتان را فراموش خواهيد كرد و در آخر از پدر ومادر و همسرم خواهشمندم كه هر بدى از من ديده اند ببخشند و براى رضاى خدا مرا حلال كنند چون حق بزرگى برگردن من داشتند و من در برابر حق شما هيچ كارى برايتان نكرده ام در ضمن پدر جان چنانچه بنده در راه حق شهيد شدم شما سرپرستى خانواده مرا به عهده خودتان بگيريد و مانند فرزندتان از او سرپرستى كنيد و اگر خواستيد روى قبر من سنگ بيندازيد و تولد مرا هزار و سيصد و چهل و سه بنويسيد چون تولدم 1343مى باشد در پايان از كليه دوستان استدعا دارم كه جبهه هاى حق را خالى نگذارند وبه نداى امام بزرگوارتان لبيك بگويند و اگر بنده شهيد شدم مرا در جوار شهداى عمليات رمضان دفن نمائيد .خدايا ،خدايا تا انقلاب مهدى خمينى را نگهدار (والسلام ).
2%%
نامدارى ناصر 1762873
بنام خداوند در هم كوبنده ستمگران و لا تحسبن الذين قتلوا فى سبيل الله امواتا بل احياء عند ربهم يرزقون هرگز گمان نكنيد آنها كه در راه خدا شهيد مى شوند مرده اند بلكه زنده هستند و در نزد خداى خود روزى مى خورند با درود فراوان به رهبر كبير انقلاب امام خمينى و ديگر شهداى بخون غلتيده ايران وصيت نامه خود را براى پدر و مادرم شروع مى كنم پدر جان من عاشقانه بسوى شهادت شتافتم و در راه خدا و اسلام شهيد شدم از شما مى خواهم كه براى من ناراحتى و گريه نكنيد و از خداى بزرگ براى شما صبر و استقامت كامل خواستارم و بعدا از مادر بسيار مهربانم مى خواهم كه مرا حلال كند وهميشه به فكر خداى خويش باشد كه من زنده ام بلكه نمرده ام و همچون از پدر و پدربزرگم و خواهرانم مى خواهم كه مرا حلال كنند و براى من ناراحتى و گريه نكنند چون ناراحتى آنها باعث شادى دشمن مى شود اى پدر و مادر هميشه بياد خدا باشيد و براى من گريه نكنيد و همچون خواهرانم از دين اسلام هدايت كنيد تا هميشه بياد خدا باشند و هميشه نماز بخوانند و من از 2 خواهر مهربانم مى خواهم كه مرا حلال كنند و براى من گريه نكنند چون گريه آنها باعث شادى دشمن مى شود و من بار ديگر عاجزانه از پدر ومادر و خواهران و خصوصا پدر بزرگم مى خواهم كه مرا حلال كنند و از رفيقهايم خدابخش و ظهراب جوكار، على جوكار ، اردشير رضائى ، محمد تقى جمالى ، قهرمان زارعى ، على مراد ؟؟؟ غريب حسينى مى خواهم كه مرا حلال كنند و هر بدى ديدند ببخشند و از تمام قوم و خويشان مى خواهم كه مرا حلال كنند از همسايه هاى قديمى مشهدى آزاد و مشهدى احمد مى خواهم كه مرا حلال كنند و مرا ببخشند چون با آنها بدرفتارى كرده ام بارى ديگر از مادر شعبان مى خواهم كه مرا حلال كند چون واقعا او براى من يك مادر حقيقى بود با شير خود مرا بزرگ كرد بارى از پدرم مى خواهم كه فراموش نكند و 500 ريالى كه از اردشير رضائى بدهكار هستم بپردازد. پدر جان من بر روى تو خجالت مى كشم از تو مى خواهم كه چون به غير از من پسرى ندارى فورا زن بگير و صاحب پسر شوى از خداوند بزرگ براى بازماندگانى كه در جبهه هستند آرزوى پيروزى مى نمايم والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته ناصر نامدارى 15/6/60 اين چند شعر را بر سر قبرم بخوانيد بسيج اى بسيج خدا يار توست خداى يكتا نگهدار توست زن نى نى زن بزن نى نى زن بشهر غربت شده ام بى كس وقتى از ؟؟؟ اومدم بيرون مادر خوبم هى مى كرد گريه مو مى رم جبهه سنگر بگيريم اگر مو مردم فداى دينم مادرم تو كن شيرت حلالم در جبهه جنگ شايد بميريم چپى اومه سنگر بگيره سينه بسيج هدف بگير سينه بسيج خدا يار شه جد خمينى نگهدارشه امام خمينى امام خمينى جان مو تويى جان مو تويى والسلام .