بسم الله الرحمن الرحيم
زندگي نامه شهيد محمد مهدي مقرب: شهيد محمد مهدي مقرب در تاريخ 1339 در شهرستان جهرم در خانواده اي متدين و مذهبي به اصول و اعتقادات ديني ديده به جهان گشود. اين شهيد بزرگوار ؟؟؟ مذهبي و ديني در کودکي آموزشهاي قرآني و ديني را آموخت از همان کودکي بسيار پسري فعال و مهربان و خوش رفتار بود دوران دبستان را در مدرسه داريوش پشت سر گذاشت و دوران راهنمايي را نيز در مدرسه داريوش به پايان رساند و دبيرستان را در مدرسه خواجه نصير گذراند هميشه در کارهاي منزل به مادرم کمک مي کرد در کارهاي هنري فرهنگي و قرآني شرکت داشت و خودش هم خيلي استعداد در اين زمينه ها داشت عضو فعال و تقريباً اصلي بسيج بود به نماز و روزه بسيار مقيد بود و اين شهيد بزرگوار روزهاي جمعه با لباس تميز و عطر زده و حتي سعي مي کرد پيراهن سفيد بپوشد و به نماز جمعه مي رفت شهيد محمد هادي از خط بسيار زيبايي برخوردار بود و در تبليغات پشت جبهه نيز فعاليت هاي عمده اي داشت در زمان انقلاب از شب تا صبح بر روي پشت بام ها الله اکبر و اذان مي گفتند و شعار مي دادند هر وقت مي خواست به جبهه برود تمام وسايلي که مادرم احتياج داشت را مي خريد شهيد محمد مهدي آموزگار بود و در همان روستايي که تدريس مي کرد مسئول بسيج مدرسه نيز بود . اين شهيد عزيز در وصيت نامه خود نوشته بود که شهادتش با تولد حضرت مهدي ع مصادف خواهد بود و شهادت اين شهيد در تاريخ 1367 در منطقه شلمچه بود که جسدش بعد از 7 روز يعني همان روز تولد امام زمان به خاک سپرده شد روحش شاد و يادش گرامي.
بنام آنكه هستى بخش كائنات و وجود بى انتهاى و غايت آمال عارفين و نهايت آرزوى مشتاقين و معشوق عاشقان شب زنده دار و روشنى بخش دل سالكان و خالق يكتاى عالمين و معبود بى نياز بندگان و روزى دهنده و آمرزنده مرزوقين و برانگيزاننده بر حق 124 هزار پيامبر و فرستنده دين كامل و كتاب آسمانى كامل قرآن كريم و رسول ختمى مرتبت پيامبر اسلام (ص) و عطاكننده مقام عصمت به 14 معصوم عليهم السلام است و بنام او كه شهداء در نزدش روزى خوار اويند و او كه معامله با او بهترين معامله هاست. قيام آن ارحم الراحمين آن خالق المخلوقين و آن اكمل الكاملين و اصدق الصادقين و رب العالمين كه تنها او را داشتن و با او بودن و او را ديدن و به عشق او نفس كشيدن به دنيا و زندگى در دنيا معنا مى دهد و در راه او جان دادن به مرگ طراوت و به شوق وصالش جان باختن تلخى وداع دنيا را مبدل به حلاوت حيات تازه يافتن مى كند. الهى تو را هزاران بار شكر مى كنم كه مرا شيعه اثنى عشرى قرار دادى تا ولايت اهل بيت و عشق به خاندان رسالت ظلمتكده قليم را منور سازد و باز هزاران بار تو را شكر مى كنم كه مرا از آنان قرار ندادى كه با دورى گزيدن از صاحبان امر كه قرآن از آنان به اولى الامر ياد مى كند راه ضلالت بپيمايم چرا كه بدون توسل به ائمه و بدون عبور از شاهراه ولايت چگونه مى توان به جانان رسيد؟ ايزدا چگونه توانم لب به ثنا و سپاست باز كنم در حاليكه باران نعمت و رحمت را بر اين بنده ضعيف و ذليل و گناهكار فرستادى و نعمت عظماى زندگى در زير چتر ولايت فقيه و صرف قسمتى مهم از عمر گرانبهايم را در ظل حكومت آلامى را به اين بنده حقير و مسكن ارزانى داشتى درحاليكه نتوانستم مسئوليت و حق عظيمى را كه بواسطه اين موقعيت شريف بردوشم آورده بود به نحو شايسته ادا كنم. الهى چگونه اين بنده بى حياء در محكمه عدالت پاسخگوى اعمال و گفتارش باشد؟ در حاليكه رهبرى عظيم الشأن همچون امام خمينى داشته است؟ و چگونه در صحراى محشر حاضر شوم در حاليكه در زمانى زندگى مى كردم كه عاشقان و شيفتگان و مخلصان كثيرى از راه تو و در راه دين تو و در كارزار يا دشمنان تو شهد شهادت را مشتاقانه نوشيدند. و در زمانى زندگى مى كردم كه مى بايستى رهرو و ادامه دهنده راه خونين گلگون كفنان عزيزى مى بودم. يا رب نكند كه دريوم القيامه در زمره كسانى باشم كه فرياد مى زنند «يا ليتنى كنت ترابا» ايكاش كه خاك مى بودم. آه از ساعات و لحظاتى كه در غيرعبادت تو صيرف شدو هزاران افسوس از زمانى كه گذرگاه دنيا همچون غفلتكده اى آدمى را مى فريبد آنچنان كه مى انگارد مرگ به سراغش نمى آيد هرچه از مقام و رحمت و گذشت و عدل تو اى خالق يكتا و هرچه از بى حيايى و ضعف و خسران انسان گفته شود اندك است و اندك. ايكاش لحظه اى از عمرم را درغيرعبادت تو اى مولا سر نمى كردم ولى با اقرار به سختى روز جزا و عدل الهى و با وجود بار سنگين گناهانم نمى خواهم از رحمت و مغفرت و گذشت خالقم، پروردگار جهانيان، لحظه اى غافل باشم. و عاجزانه و ملتمسانه از كليه اقوام و دوستان و آشنايان و نزديكانم مى خواهم كه به خون پاك اباعبدالله (ع) اين بنده گناهكار را حلال كنيد. انشاءالله دوستان در دعاهاى خيرشان و در مجالس دعا حقير را فراموش نمى كنند.
تا با غم عشق تو مرا كار افتاد بيچاره دلم در غم بسيار افتاد
بسيار فتاده بود هم در غم عشق اما نه چنين زار كه اين باد افتاد
خدايا چگونه شكر تو را بجا آورم درحاليكه بنده اى بودم سخت گرفتار هواهاى نفسانى ولى تو از باب لطف و مرحمت بى حدت درب جهاد را به روى من بازكردى و ننگ شراكت نكردن در جهاد را از چهره سياه من زدودى و درب پربركت جهاد را برويم گشودى و درهر حال خدايا بايد بگويم كه:
بنده همان به كه ز تقصير خويش عذر به درگاه خداى آورد
ورنه سزاوار خداونديش كس نتواند كه بجا آورد
خدايا حال كه چون هميشه الطاف بيكرانت را شامل حال بنده سرتا پا تقصير خود نمودى از تو عاجزانه مى طلبم كه بر گناهان بزرگ و كوچكم خط بطلان كشيده و آنها را بيامرزى. خدايا اكنون در راه تو قدم مى گذارم گرچه همين هم از لطف بى پايان توست- به جهاد اصغر مى روم در حاليكه جهاد اكبرم بسيار ناقص است. خدايا در راهى قدم مى گذارم كه سعادت دنيا و آخرتش تأمين است اگر به همراهش خلوصى باشد خدايا اين خلوص نيست را به من ارزانى دار و عملم را خالص- خالص براى رضاى خودت قرار بده. خدايا من به جنگ اهريمن مى روم در حاليكه خود سخت دربند اهريمن خودى مى بينم. خدايا در هر حال مرا از اين اهريمن ها و تاركى ها نجات بده و روشنايى وجودت راهنمايى ام فرما كه سخت محتاج هدايت توأم. خدايا در اين لحظات بسيار حساس- بدادم برس و لطفت را شامل حالم فرما تا فقط براى تو باشم و در راه تو. خدايا حالا كه بسويت پر مى گشايم و در افق خدائيت خود را آماده پرواز مى كنم هيچ ديگر غير از خود را در وجودم منه. خدايا ما به سرزمين شهادت
مى رويم- ما به دشتهاى سبز ايمان مى رويم- ما به باغ هاى پرگل ايثار مى رويم- ما به سرزمين هاى ايثار مى رويم- ما به انبوه ؟؟؟ مى رويم- به كوههاى بلند انسانيت مى رويم- از تو مى طلبيم كه در اينراه موفقمان بدارى و اگر صلاح تو باشد از نزديكترين راه به سوى تو پرواز كنم و در جوارت آرامش يابم. خدايا ما مى رويم تا اسلام بماند- ما مى رويم تا لبخند رضايت بر چهره امام نقش بندد- ما مى رويم تا شرافت هاى انسانى را در جبهه هاى خونرنگ نبرد مدافع باشيم- ما مى رويم تا امام بماند- ما مى رويم تا خونمان- آبيارى كننده نهال جوان جمهورى اسلامى باشد و اسلام سرافراز بماند. خدايا در اين راه منتى بر تو نيست و هرچه منت است بر ماست از جانب تو. و خدايا چه بگويم و چه بنويسم كه زبان ؟؟؟ است و عقل قاصر. خدايا اگر
آمده ايم تا خونمان را نثار راهت كنيم باز اين هم از ما نيست و هرچه هست از توست. چرا كه بر ما منت
نهاده اى درب جهاد را برويمان گشوده اى و منت نهادى تا بتوانيم امانت را به تو سپاريم. خدايا اين امانت خيانت شده را از بمن بپذير كه: الهنا امنا بفضلك و لا ؟؟؟ منا بعدلك. خدايا زنده گذاشتن من حق توست و جان گرفتنم هم حق توست و درهرصورت منتى استاز تو بر من كه اين منت را با جان و دلم خريدارم. ولى خدايا دوست ندارم مرگم- مرگى طبيعى باشد. آرزو دارم مرگم- شهادت در راه تو باشد.
اى دوست قبولم كن و جانم بستان مستم كن و زهر دو جهانم بستان
با هرچه دلم قرار گيرد بى تو آتش به من اندر زن و آنم بستان
و اما با وجوديكه فرصت كم است و نيازى نيست به نصيحت و تذكر ولى به عنوان يادآورى نكاتى را عرض مى كنم. 1- قبل از همه چيز و هر سخن- نخستين سفارشم به شما عزيزانم رعايت تقوى الهى در كليه شئون مى باشد و سفارش مى كنم شما را بر تقوا در همه احوال و در همه امور- چه امور بزرگ و چه امور كوچك و بدانيد و مطمئن باشيد كه تقوى بايد سرلوحه تمام امورتان باشد و بدانيد كه تقوى راه رسيدن به سعادت دنيا و آخرت شما وهمه مى باشد. اگر تقوى باشد نيازى به هيچ چيز ديگر نيست و تقوى ذره اى محكم و پرصلابت- در مقابل همه بدبختيها و خطوات شيطانى- با تقوى است كه انسان خود را هميشه در محضر خداوندى مى بيند و ديگر نافرمانى از فرامين او- انجام نمى پذيرد پس خود را مزين به اين لباس مقدس كنيد تا از همه خطرات و
شقاوت ها مصون محفوظ بمانيد.
2%%
مقرب محمدمهدى 1717496
بسم الله الرحمن الرحيم. 23/5/1362. احسب الناس ان يتركوا ان يقولوا امنا و هم لا يفتنون و لقد فتنا الذين من قبلهم فليعلمن الله الذين صدقوا و ليعلمن الكاذبين. آيا مردم چنين پنداشتند كه به صرف اينكه گفتند ما ايمان آورديم رها شوند و براين دعوى هيچ امتحانشان نكنند و ما امتهايى را كه پيش از اينها بودند به امتحان و آزمايش آورديم تا خداوند راستگويان را و دروغگويان را كاملا معلوم و شناخته گرداند. بارخدايا از تو مسئلت دارم كه مرا يارى فرمايى تا از زير بار آزمايشهاى تو كه هر لحظه و درهر مكان بر من محيط است آنچنانكه تو مى خواهى بيرون آيم و خدايا چگونه ترا شكركنم كه به من اين توفيق را عنايت فرمودى تا به جهاد در راه تو برخيزم درحالى كه گناهان زيادى از من سرزده و هواهاى نفسانى بر من غالب بوده است. بارخدايا قدم در راه جهاد در راه تو مى گذارم. بدين اميد كه بتوانم فرياد هل من ناصر ينصرنى حسين زمان را لبيك گفته و با ريختن خونم در راه امام حسين (ع) سرور شهيدان و مظلومان تاريخ ما بدين طريق اندكى از گناهانم را تقليل داده و طرفه اى نصيب خود بگردانم. خدايا اكنون كه با آزادى و آگاهى كامل قدم در اينراه مى گذارم از تو مسئلت دارم كه بر بدن ضعيفم رحم كنى و مرا مورد خشم و غضب خود قرار ندهى كه بدنم طاقت عذاب جهنم تو را ندارد. و خدايا تا هستى كه هر امرى را صلاح بدانى بر بندگانت جارى مى سازى پس اى خداى مهربان و بخشنده از تو درخواست مى كنم چنان امرت را بر اعضاء وجوارح ضعيفم جارى سازى كه طاقت تحمل آنرا داشته باشم. بارپروردگارا نمى دانم چگونه تو را شكر كنم كه اين توفيق به من ارزانى داشتى و مرا جزء لشكريان و حزب خود قرار دادى و چگونه تو را حمد و سپاس گويم كه شهادت در راهت را نصيب من نمودى كه خود ميدانى نهايت آرزويم اين بوده است. كه روزى به معشوق و معبودم برسم. و اما اى برادر و خوهر حال كه در اينراه قدم مى گذارم سخنى با تو اى برادر و تو اى خواهر دارم. گرچه مى دانم كه شما امت اسلام خود خوب راه را تشخيص داده و درآن گام برمى داريد. برادران و خواهران هميشه خود را در محضر خدا بدانيد و خدا را ناظر بر اعمال و رفتار خود بدانيد و تقوى و تقوى و تقوى را سرلوحه زندگى خود قرار دهيد و هر روز و هر ساعت و هر لحظه اعتقاد خود را به مسئله مهم معاد بيشتر كنيد و براى رسيدن به آن هر لحظه خود را آماده تر كنيد و قبل از اينكه به حساب شما برسند خود به حساب خود برسيد قبل از آنكه وقت از دستتان برود و فرصت بازگشت يك لحظه هم براى شما امكان پذير نباشد- اوقات را غنيمت بشماريد. با شركت در جماعات و نمازجمعه و فراهم دعاها هر روز به مقام قرب الهى نزديكتر مى شويد و بدين وسيله مشت محكمى بر دهان ياوه گويان و دشمنان قسم خورد اسلام بزنيد. امام را، امام را، امام را فراموش نكنيد و هميشه دنباله رو اين مرد مردان و نايب بر حق امام زمان باشيد. هيچگاه از او عقب نيفتيد و هرگز از او جلو نزنيد كه هلاكت در انتظار شماست به سخنان گهربارش خوب گوش فرادهيد و در حفظ كشور اسلامى بكوشيد كه بقول امام عزيزمان از اهم فرايض است. و بهترين راه سعادت گام برداشتن در راه ولايت فقيه است كه گام برداشتن در اينراه گام برداشتن در راه خدا و اسلام و قرآن مى باشد- بيشتر از اين به فكر اسلام مظلوم باشيد كه هستيد. ديگر اينكه مسئله بى تفاوتى را كنار بگذاريد. دو حزب بيشتر نيست حزب خدا و حزب شيطان. و مسئله بى تفاوتى نسبت به اسلام و انقلاب يك امر بى معنى است يا اين حزب و يا آن حزب. و سخنى با برادران همكارم كه در روستا هستند و يا با برادران و خواهرانى كه به نحوى با اين قشر جامعه در تماس هستيد. اى برادران و خواهران خود را مسئول بدانيد و شما كه رنج و سختيهاى فراوان را تحمل مى كنيد در ترويج فرهنگ اسلام در اين مناطق نهايت سعى و كوشش خود را مبذول داريد كه اين هم خود وسيله امتحان شماست و از مسئولين محترم مى خواهم كه راه را براى فعاليت اين عزيزان فراهم كرده و خداى نخواسته مشكل تراشى نكنيد و آنها را دلسرد نكنيد كه مى دانم آنانى كه در اينراه زحمت مى كشند چون كارشان براى اسلام و خداست دلسرد
نمى شوند. و اما اى برادر و خواهر دانش آموز- خود مى دانى كه اميد آينده اين انقلاب و چشم اميد پير جماران هستيد. پس تو هم در اين سنگر چنان باش كه خداى تو از تو راضى و قلب امام عزيزمان شاد گردد. بيشتر درس بخوانيد و درس را به نيت اينكه در آينده بتوانيد سهمى در يارى كردن اسلام و كشور اسلامى داشته باشيد بخوانيد. از اوقات گرانبهايتان حداكثر استفاده را بكنيد. مطالعه كتابهاى درسى را با مطالعه كتابهاى مذهبى همراهى كنيد و طورى در زندگيتان برنامه ريزى كنيد كه مطالعه و عبادت و تفريح و خلاصه به همه چيزتان برسيد. و اما سخنم با پدرو مادرو برادر و خواهرانم مى باشد. اى پدر و مادرم اگرچه نتوانستم حق فرزندى و زحمات شبانه روزى شما را جبران كنم و بجاى اينكه بارى از دوشتان بردارم خود بار دوش شما
بوده ام. ولى حالا ديگر اميدوارم حلالم كنيد و خود افتخار كنيد كه دو تا از امانات الهى را به نحو احسن به مرجعش بازگردانيديد. مبادا صبر و شكيبانى در راه ايمان را از دست بدهيد كه ايمان صبر مى خواهد استقامت مى خواهد و لازمه ايمان صبر در مقابل مشكلات و مصائب است و قرآن در اين رابطه مى فرمايد: كه اى اهل ايمان در پيشرفت كار خود صبر و مقاومت را پيشه كنيد و به ذكرخدا و نماز متوسل شويد كه خدا ياور صابران است. و اينهم را بدانيد كه اين خود آزمايش الهى است كه اميدوارم با ايمان قوى خود از زير بار اين امتحان هم سرافراز بيرون آييد. و اما اى آقاى ما- اى مولاى ما- اى امام زمان خود مى دانى كه عاشق ديدن روى ماهتابت بودم ولى بر اثر گناهانم نتوانستم موفق شوم. اى مولى جان از تو مى خواهم كه در آخرين لحظات عمرم بدادم برسى و براى يك لحظه هم كه شده بتوانم روى ماهت را ببينم. خدايا ازتو درخواست مى كنم كه مرا از سربازان آن امام معصوم و دوازدهمين حجت خود قرار داده و در آخرين لحظات حياتم آن امام را بدادم برسانى. اگر جسدم بدست آمد و تشييع جنازه اى صورت گرفت درخواست مى كنم كه امام جمعه عزيزمان كه چون خورشيد بر تارك شهرمان نورش پرتوافكن و جلوه گر است آقا امام زمان را صدا زند و در لحظه اى كه مرا سرازير قبر مى كنند صداى پرخروش امت حزب الهى نداى يا حجه ابن الحسن را فرياد كنند. از كليه دوستان و آشنايان عاجزانه مى خواهم كه مرا حلال كرده و برايم طلب مغفرت از درگاه ايزد متعال فرمايند. خداوند انشاءالله به همه صبر و اجر عظيم عنايت بفرمايد. خدايا خدايا تا انقلاب مهدى خمينى را نگهدار. والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته. بيست و سوم مردادماه شصت و دو. ضمنا وصيت نامه شخصى ام در جيب كيف دستى
قهوه اى ام در كمدم مى باشد.