بسم الله الرحمن الرحيم
زندگي نامه شهيد مهدي بذرکار
برادر شهيد پاسدار در چهارم آبان 1338 در شيراز متولد شده و در سن 6 سالگي به دبستان ملاصدراي شيرازي رفت و سه سال اول متوسطه در دبستان مذکور گذراند و دو سال ديگر در دبستان حشمت که معلم تعليم دهنده اش پدر بزرگوارش بود و بعد از پايان اين دوسال تحصيلي مدرسه راهنمايي اقليد ؟؟؟ رفت در اين مدرسه برادر شهيد پاسدار انقلاب اسلامي سرپرست تيم فوتبال بود و همان طور که به ورزش علاقه داشت در درس خواندن موفق بود که گويند در کلاس درس در ميان دانش آموزان شاگرد ممتاز بود و پس از گذراندن تحصيلات راهنمايي در مدرسه راهنمايي مذکور به دبيرستان حاج قوام قدم گذاشت و در اين دبيرستان و در اين زمان شروع به تبليغات اسلامي کرد و دوستانش را از نظر شناخت اسلام تا اندازه اي که مي توانست آگاه کرد و همان اول در تظاهرات بر عليه رژيم سفاک گذشته شرکت مي کرد و در سال 1357 به فسا آمد و در دبيرستان آيت الله سعيدي(حکمت) ثبت نام نمود و از فسا به شيراز مي رفت و در تظاهرات شرکت مي کرد و چندين بار مورد حمله پليس قرار گرفت و مي گفت ناراحت هستم که در فسا تظاهرات بر پا نمي شود و اي کاش در شيراز بودم و همراه دوستانم به شهادت مي رسيدم و در دبيرستان آيت الله سعيدي ؟؟؟ آگاه کردن همکلاسيان و حرکت آنها بود که بر عليه رژيم سفاک گذشته تظاهرات خياباني راه مي انداخت باندازه اي فعاليت مي کرد که دبيرستان مذکور دعوت پدرش گرفت و به وي گفتند که او را نصيحت کند( به زندان مي رود يا کشته مي شود) برادر شهيد راه خودش خوب شناخته بود و انسان در اوج انسانيت قرار گرفته و در تظاهرات و درگيري ها بر عليه رژيم گذشته شرکت مي کرد با سنگ و مشت در برابر مسلسل ها ايستاد و به مبارزه خود ادامه مي داد عيد فطر سال گذشته 1357 که درگيري شديد ؟؟؟ پليس رخ داد شرکت کرد و دوستانش مي گويند که مردم فرار مي کردند ولي او در برابر حمله هاي پليس مقاومت مي کرد و پشت به پليس نمي کرد با دوستانش جهت آسايش مردم هنگامي که دستگاه جبار ؟؟؟ نفت بر روي مردم قطع کرده بود روز و شب به جنگل مي رفت و هيزم مي آورد او در تمام فعاليت ها بطور کامل شناخته شده بود که فقط براي قربت خدا کار مي کند در همان شبي که برادر شهيدمان خضري به شهادت رسيد او از قبل خودش براي مقابله با پليس مواد آتش زا و منفجره آماده کرده بود باز در همان شب براي رساندن زخمي ها به بيمارستان چهره اش شناخته شده بود که جز راه الله و راه امام خميني راه ديگري در پيش ندارد بعد از پيروزي اول انقلاب به علت نارسائي هائي که در فسا بوجود آمد ناراحت بود و مي گفت اي کاش انقلاب براي ساختن افرادادامه داشت وانمود مي کرد که رژيم گذشته هرگز ساکت نمي نشيند و توطئه هائي در پيش دارد و مي خواست در يک پايگاه فعالي که توطئه هاي رژيم گذشته را خنثي مي کند به فعاليت خود ادامه دهد که با سپاه پاسداران انقلاب اسلامي فسا آشنا شد و در سپاه پاسداران انقلاب اسلامي دوره آموزش نظامي ديد و در ماموريت ها هميشه پيش قدم بود و اولين ماموريت برادر پاسدار شهيد خارج از شهر به لامرد- لار بود که بدون درگيري برگشت و از کشتاري که در پاوه رخ داده بود بسيار ناراحت و چهره اش از اندوه همان يک حقيقت که فردي است انقلابي و انقلاب اسلامي ايران خوب شناخته و مي گفت بگذاريد به سنندج بروم يک خصوصيت بارزي که داشت همکاري با پدر و مادر در منزل بود به گفته مادرس وي در خانه رفتاري محبت آميز داشت و در آخرين وحله اي که مي خواست از مادرش خداحافظي کند گفت اي مادر دعا کن که شهيد شوم و خلاصه با چهره اي خندان و آگاه از تمام موضوعات سياسي و نظامي از طرف سپاه پاسداران انقلاب اسلامي فسا براي سرکوبي ضد انقلاب به مهاباد رفت و د آن جا هنگام پاسداري توسط ضد انقلاب به درجه شهادت رسيد و به نهايت آرزوي خويش که شهادت اوج يک انسان است نائل آمد. روحش شاد و يادش گرامي باد
بسم الله الرحمن الرحيم
وصيت نامه شهيد مهدي بذرکار
شکر و سپاس خداي را که به من توفيق داد که بتوانم مدت کوتاهي از عمر پر گناهم را در اين جبهه ها که دانشگاه معرفت و انسانيت است بگذرانم و از ناداني ها و کور دلي ها و ظلمت هاي اين جهان کمي بيرون بيايم و به خود آيم که دنيا جز لهو و لعب و زينت و مفاخر چيز ديگري نيست و عاجزانه از خداي تبارک و تعالي مي خواهم که شهادت را اين فخر اولياء نهايت معراج و اين صعود در درياي بيکران هستي را نصيب اين حقير گرداند و اين يگانه آرزوي من در اين دنياي فاني است وحدت را حفظ کنيد و نگذاريد که اسلام و انقلاب بر اثر بعضي کوتاه فکري ها و ندانم کاري ها ناخود آگاه ضربه بخورد و بايد با اعمال و رفتار خود اسلام را تقويت کنيم نه اين که باعث تضعيفش بشويم.