بسم الله الرحمن الرحيم . محمد در سال 1340 در خانواده پررنج و زحمت و مشقت روستائي به دنيا آمد در همانجا بزرگ شد که از جانب خدا عطاء شد کودکي را مانند سايرين سپري کرد دوران دانش آموزي را در مدرسه محمدي و دوران راهنمائي را در مدرسه شهيد عبدالعلي هاشمي نسبت گذراند و در دبيرستان دکتر علي شريعتي موفق به اخذ ديپلم گرديد . او موقعي که اسلام را شناخت زنده شد او در زماني که بر صفحه کاغذ مي نوشت شهيد قلب تاريخ است شيهد هميشه جاويد است و شهيدم من شهيدم من به کام خود رسيدم من عاشق شد دوران عاشقي او همچون دوران عاشقي پروانه به دور شمع طولاني نبود در ماههاي آخر حيات دنيوي کاملا الهي شده بود و زياد دعا مي خواند او بال و پر خود را آماده سوختن کرده بود در حين عاشقي درس اخلاص و صفا و صميميت مي خواند او عاشق اين دروس بود آري محمد فرزند مکتبي بود که سرود قلب مومنين بود شادي آفرين بود و غم را از دل آنها مي زدود آري تا ابد شيريني کلام او در ذائقه دوستان باقي است گاهي که مصائب و مشکلات چهره کريه خود را نشان مي داد محمد حلال مشکلات بود هرگز او را غمگين نمي يافتي دائما مسرور بود گرمي و حرارت خاص خود داشت کودکان خردسال علاقه عجيبي به وي داشتند بطوري که مادر خود را فراموش کرده و به آغوش او پناه مي بردند . مانند آهن ربا آنها را جذب مي کرد همينطور او بسيار مهماندوست بود روي اين اصل هيچوقت تنها نمي شد در مشکلات صبور بود و از جمله صابران آري پيامبر فرمود من مبعوث شدم تا مکارم اخلاق تکميل شود و محمد الگو و نمونه اخلاق بود . او قبل از اخذ ديپلم و در زمان تعطيلات از کارکردن ابائي نداشت لذا به کاربنائي کاشي کاري ، آجر کاري ، کاشي فرش و ... همت گماشت برق کشي و چندين کار ديگر را نيز انجام مي داد زرنگ بود و چابک کمتر کسي همتاي وي پيدا مي شد او پس از اخذ ديپلم در حالي که درس را رها نکرده بود به کاربنائي ادامه داد او کارکردن را افتخار مي دانست و به کار علاقه اي خاص داشت از کارگري شروع کر تا اينکه بنا بجا ماهر شد در تعطيلات تابستان در شيراز يا فسا يا روستاي دستجه کار مي کرد در کارکردن هم خوش اخلاق و شيرين بود . بطوري که کساني که همراه او کار مي کردند کمتر احساس خستگي مي کردند . مادرم تعريف مي کند و مي گويد : 6 ماه قبل از شهادت وي آقاي هاشمي رفسنجاني به خوابم آمد و گفت تو مادر شهيد هستي و من در جواب او گفتم نه من مادر شهيد نيستم و کسي از افراد خانواده ما شهيد نشده است آنگاه آقاي هاشمي گفت نه تو خودت هستي تو مادر شهيد هستي . در اينجا مادرم محمد را براي شهادت نذر مي کند و مي گويد خدا يا آن فرزندم که کوچک است از اين دو تا محمد را هديه مي کنم او را از من بپذير محمد موقعي که مي خواست از پدرم اجازه رفتن به جبهه حق عليه باطل را بگيرد نزد او مي آيد و مي گويد آيا به من اجازه مي دهي به جبهه بروم . پدرم مي گويد من در برابر فرمان خدا تسليم برو خدا يارت باد من اجازه مي دهم اما احتياج به اجازه من نيست جنگ ابتدائي هجومي نيست دفاع است و بر همه واجب است مگر اينکه به اندازه کافي افراد در جبهه وجود داشته باشند . پسرم فرزند امانت خداست خودش هم مي دهد و هم مي گيرد مالک اصلي اوست مگر ما مي توانيم در برابر فرمان خدا عرض اندام کنيم برو خدا يارت باد ترا به مالک اصلي سپردم ـ ما تسليم هستيم به امرخدا يادم مي آيد قبل از رفتن به جبهه کنار هم نشسته بوديم من به محمد گفتم همه کس لايق شهادت نيستند و تو کم ارزش تر از آني که شهيد شوي چنانکه رسم هميشگي بود خندهه مليحي کرد و گفت شرط شهادت اخلاص و عشق و ايثار است نه محفوظات ذهني آنگاه از زير چشم نگاه محبت آميزي کرد گويا مي خواست بگويد صبر کن خواهي ديد که بايد در کلاس درسم حاضر شوي و درس بخواني و خدا به هر که بخواهد نعمت خود را اعطاء مي کند نام محمد و جواد سليمانزاده و ... براي دانشکده حقوق نوشته شده بود تا به تحصيلات خود ادامه دهند اما او دوست نداشت در اين گونه دانشکده ها درس بخواند لذا به بسيج سپاه پاسداران روي آورد مدت ها در آنجا درس آموخت با شهيد عبداللعلي هاشمي نسب و الله قلي رجبي هم مباحثه بود اخلاق و رفتار او عينا اخلاق و رفتار الله قلي رجبي بود . شرط حضور در بسيج آن مرکز عشق اخلاص است و محفوظات ذهني روي اين اصل واجد صلاحيت تشخيص و پذيرفته شد و درس شهامت را به طور کامل فرا گرفت آنگاه در امتحان ايثار شرکت کرد او در فرازي از وصيت نامه خود مي گويد : شهادت تو را به خاطر خدا دوست دارم راستي که گذرگاه ملاقات خدا را از کعبه تو مي گذارد اين است که به تمام معني دوست دارم يعني شهادت را براي شهادت و افتخار خواستن شرکت به خداست ، شهادت در راه خدا و براي خواستن توحيد است محمد در فرازي ديگر از وصيت نامه خود آنجا که خود لايق خوبي نمي داند و ؟؟؟ کوچک تر از ساير عزيزان حس مي کند و شايسته قرب الهي نمي داند مي گويد باشد اشکالي ندارد خوبان زيادند دسته دسته به ديدار معشوق مي روند من هم در ميان کاروان آنان پنهان شده و پنهاني مي روم ... آري او ميهمانانش را دوست دارد ولاجرم ؟؟؟ آنها را او با اين گفتار ديگران را برخود ترجيح مي دهد . وي آنگاه به ارزش انسان اشاره مي کند و مي خواهد که خود را کمتر از قيمتي که خدا براي آنها قرار داده نفروشد آنگاه سخن دکتر بهشتي آن شهيد مظلوم را يادآوري مي کند و مي گويد هيچ مسلماني حق يأس و نوميدي ندارد زيرا نوميد دشمن خداست . شهيد محمد در وصيت نامه اول خود مي گويد اگر اين بدنها ساخته شده اند که روزي از اين دنيا رخت بربندند و سرانجام در زير خاک پوسيده گردند چه بهتر که با افتخار در راه خدا فدا شود و جانها به قيمت اصلي فروخته شود وي رسالت فعلي ما در انقلاب را صدور آن مي دانست گفتيم او در امتحان ايثار در جبهه فکه در بيت المهدي شرکت کرد و قبول شد و مراتب قبولي خود را شخصاً به پدر اطلاع داد و در همان لحظه اي که شهيد شد به خواب پدر آمد و گفت پدر بلند شو من شهيد شدم حسب گفتار همرزمان وي لحظه شهادت و لحظه آمدنش بخواب پدر تطابق دارد پدر مي گويد در خواب گفتم تو که سالم هستي چگونه شهيد شدي گفت مي گويم شهيد شدم تو باور کن پدرم مي گويد در خواب گفتم انالله و انا اليه راجعون تسليمم به امر خدا هنگامي که اسلام احتياج به خون داشت يکباره نفس ؟؟؟ خود را در طبق اخلاص گذاشت و به خدا تسليم کرد الله يتوفي الانفس يا ايتها النفس المطمئني ارجعي الي ربک راضيه ـ فادخلي في عبادي وادخلي جنتي . آري او در امتحان ايثار قبول و به کسب درجه رفيع شهادت نائل گشت گوارا باد بر تو اي عزيز که تا آخرين نفس راهت را ادامه خواهيم داد اي شهيد نمي دانم به کدامين واژه او را بستايم ؟ و چگونه از او تعريف کنم ؟ از بندگان صالح و با عبارتش نام و از مومنين است يا او موقنين از ساجدين است يا ازراکفين ؟ مقيم الصلوه است يا امر بالمعروف و ناهي از منکر ؟ او جهادگر است يا رزمنده ؟ ايثارگر است يا ايثار؟ از زمره خاشعين است يا صالحين ؟ به کدامين صفات نيک يادش کنم ؟ عارفش نامم که در مصلح ادغام شده و از وي يک شخصيت ساخته شده است و آن شهيد بسيج است واژه ها از تعريفش الکن است آري يافتم او را دانستم چه خطابش کنم مي دانم او داراي همه صفات نيک است اما همه صفات نيک براي او کافي نيست مي دانم او را چه خطاب کنم آري او يک پاسدار بود ـ و اي کاش ما هم پاسدار بوديم . روحش شاد و راهش پررهرو باد .
ولا تحسبن الذين قتلو فى سبيل الله امواتا بل احيا ء عند ربهم يرزقون شهادت ،ترا بخاطرخدا دوست مى دارم راستى كه گذرگاه ملاقات خدا ازراه كعبه تومى گذرداين است كه به تمام معنى دوستت دارم چقدرنام زيباى تو رابا خون سياه قلم ترقيم كرده ام من خواهم آمد دوست دارم تو هم بسوى من قدم بردارى پشت به من نكنى بگذار نگاه به صورت زيباى جمالت كنيم ودرآيينه رخت او را ببينم شنيده ام كه پيامبر فرموده است درآخر الزمان شهادت خوبان امت مرا مى برد آخر من كه خوب نيستم كاش خوب بودم واى كاش خوبى هم حقيقى دارد وجما ل وزيبايى مخصوص خود اوراهم دوست دارم نه بخاطر خودش بلكه بخاطر كلام الهى پيامبر (ص) باشد اشكالى ندارد خوبان زيادند دسته دسته بديدار معشوق مى روند من هم درميان كاروان آنها پنهان شده وپنهانى مى روم آرى ميزبان طفيلى ها ى مهمانان خوب را هم بخوبى مهمان مى پذيرد آرى او مهمانانش را دوست دارد ولاجرم طفيلى ها ى اورا بالاخره خواهم آمد نااميد نخواهم بود كه نوميد دشمن خداست وبقول شهيد مظلوم هيچ مسلمانى حق يأس ندارد آرى چه خوب است كه انسان خود را ارزان نفروشد زيرا كه (ان الله اشترى من المؤمنين انفسهم واموالهم بان لهم الجنه من تعجب مى كنم ازكسانى كه مى دانند ازخاك برخاسته اند به دنيا آمد ه اند دوباره بخاك برمى گردند وبا ز زنده مى شوند ودرمحضرحساب خدا زنده مى شوند بازهم بفكر لذايذ دنيايند نه بفكر محرومان ومستضعفان زمان وفرياد هاى يا ايهاالمسلمون آنها ،وآخرت رافراموش كرده اند ودراين دنيا كورند من كان فى هدا اعمى نهو فى الاخره اعمى واضل سبيل دينا مزرعه عمل آخرت است چهخوب است عمل نيكو وچه خوبتر ازآن ايثار، خود را فداكردن درراه معبود ونظر به وجه او من نمى دانم چه شده است كه مردم دنيا اينهمه خوابند چرا اينهمه تبعيت ازطاغوت مى كنند چرا گردن به حكومتهاى جابر گذشته اند چرا ايمان به حجت خدا ونايبش نمى آورند مگرهيبت وبزرگى وجلال امام را نسبت به فرعونيان ومستكبران نمى نگرند آيا نگاه به مقاومت اونمى كنند كه بسان ملك الموت برآنها مى تازد مگر خضوع وتواضع اورا بخاطر خدا براى مستضعفان نمى نگرند مگر نمى بينند كه چگونه بال وپر خودرا برآنها گسترده اند آرى ملت ايران همچون پاره هاى آهن مقاومت كرده ودستور او را نسبت به پايدارى ومقاومت درمصايب ومشكلات وجنگ ها وحوادث بگوش جان شنيده واطاعت كرده ودين خود را ادا كرده اند اما شما اى ملتهاى مسلمان دنيا چرا بحرف مردى كه آمده است ومى گويد اى مردمان رسول خدا را اطاعت كنيدتا رستگار شويد گوش فرانمى دهيد اطاعت كنيد اورا تا زمينه براى تشكيل حكومت عدل جهانى رهبر موعود فراهم آيد ساكت ننشينيد كه مسئوليد و با زخواست خواهيد شد اماچند كلمه هم با پدرعزيزم ،پدرجان : آنطور كه بايد شرايط فرزندى را بجا نياوردم اگر شهيد شدم به من افتخار كن وبرمن ببخش واگر با زگشتم انشاءالله شرط ادب را بجا خواهم آورد يادم مى آيد آن موقع كه مى گفتى فرزند امانت خداست خودش هم مى دهد وهم مى گيرد مالك اصلى اوست مى دانم كه بعدازمن هم همين گونه فكر مى كنى خداوند تورا دربهشت خو د داخل كند اما ماد ر، آيا من ازدوستانى كه شهيد شده اند عزيزترم اگر اينطور تصورمى كنى آيا ازبرادر وپسرامام حسين (ع) بهترم هرگز چرا آنها خود را فداى عقيده خدايشان كنند وازمن دعوت نمايند كه اطاعتشان كنم ومن سرپيچى كنم اگر شهيد شوم توبايد افتخار كنى كه مادر شهيدى و خو ب پسرت راپرورش دادى وتربيت كردى وبيادداشته باش كه من درتصادف ازبين نرفتم مرگ به سراغ من نيامد آگاهانه به ا ستقبال شهادت رفتم وطبق نص صريح قرآن من نمرده ام بلكه زنده ام ونزد خدايم روزى مى خورم خدا ترا صبروعزت دهد اميدوارم كه خداوند مرا لايق شفاعت كند كه ازتو شفاعت كنم هرگاه كه ناراحت شدى بياد بياور شهيدانى همچون بهشتى مدنى ،دستغيب ، قدوسى امابرادران من وظيفه خود دانستم وبه تشويق شما به جبهه رفتم خدا شما را ازعلما ى صالح قراردهد آن علمايى كه دوات قلمشان ازخون شهدا بهتر است اما خواهران آيا دوست داريد برادران سايرافراد ودوستان شهيد شوند وبرادر شما دركوچه وبازار بگردد چرا ازاين همه شهيد يكى هم برادر شما نباشد وچرا اگر چنين شد افتخارى نمى كنيدسعى كنيد با خدا باشيد اما دوستان زنهار جبهه ها را خالى نكنيد كه مرگ با عزت زندگانيست وزندگانى با ذلت مرگ است مگر نمى دانى دردنيا سرورى مى كند واين بخاطر هما ن رمز است كه مسلمانان ايران دريافته اند ازمرگ نترسيد كه پلى است ازدنيا وآخرت واگرشهيد شويد هيچ نيكويى بالاتراز شما يافت نمى شود آن شهيدى را مى گويم كه درقاموس ماست واما كسانى كه برما حقى دارند واحيانا ازما آزارى به آنها رسيده است به خوبى خود خواهند بخشيد چون ملت ماالهى است آن مقدار پول كه درنامه نوشته ام به على اكبر بدهيد توضيحات ديگر را درنامه نوشته ام درپايان اگر اين نيكى شهادت نصيبم شد مرا د رجوار ساير شهدا بخاك بسپاريد شما را به خدا مى سپارم موفق باشيد .