بسم الله الرحمن الرحيم
زندگينامه شهيد عبدالمجيد غزنوي -مجيد غزنوي درهفتم مهرماه سال 1348 در منزل پدر بزرگش محمد حسن تسليمي در محله بالاي شهرستان فسا شد به جهان گشود واز اينکه پدرشان عبدالمجيد غزنوي درجه دار ژاندارمري سابق بود و در منطقه کازرون ونورآباد ممسني خدمت مي کرد دوران کودکي را به همراه خانواده بيشتر در آن مناطق سپري کرد او سال اول دبستان را درروستاي کنار تخته از توابع شهرستان نورآباد به پايان برد او ازهمان آغاز شروع تحصيل نبوغ فوق العاده خويش را نشان داد و نظر معلمين را بخود جلب کرد سال دوم دبستان و نيمي از سال سوم دبستان را که مصادف باسال1357 وشروع انقلاب اسلامي مردم ايران بود در شهرستان کازرون گذراند از آن پس به همراه خانواده به فسا آمد و تحصيلات دوره ابتدائي را در دبستان ابن سينا شهرستان فسا سپري کرد .او در امتحانات نهايي سال پنجم ابتدايي به عنوان دانش آموز ممتاز معرفي و مورد تشويق قرار گرفت مجيد عزيز دوره سه ساله راهنمايي را در مدرسه راهنمايي آيت الله سعيدي استعدادهايش بيشتر شکوفا شد به طوريکه دبيران مختلف ايشان بارها به عمويش که خود از دبيران مجيد بود گفته بودند :"ما ضمانت مي کنيم که مجيد در هر رشته دانشگاهي که شرکت کند قبول خواهد شد " در سال سوم دبيرستان بودکه تصميم گرفت براي نخستين بار براي ياري رساندن به اسلام راهي جبهه هاي حق عليه باطل گردد او دراين خصوص با عمويش مشورت کرد وايشان به شهيد مجيد مي گويد من مخالف جبهه رفتن شما نيستم اما براي اينکه بتواني واقعاً در آن جا مفيد واقع شوي و خدمتي به اسلام کرده باشي ابتدا دوره آموزشي را در بسيج ببين بعد راهي جبهه شو مجيد فوراً حرف منطقي عمويش را به جان خريد و بيش از يک ماه به طور جدي دوره آموزش را در نيروي بسيج شهرستان فسا گذراند و سپس راهي جبهه شد .شهيدمجيد سه مرتبه به جبهه رفت بار اول در منطقه فاو بار دوم در منطقه غرب ايلام و بارسوم که منجر به شهادت وي گرديد در کربلاي چهار شلمچه بود شهيد مجيد در گردان فجر نيز همه به هوش و استعداد سرشار مي شناختند به طوري که بعضي از دوستانش او را کامپيوتر گردان مي خواندند مجيد عزيز دراول مهر ماه سال 1365 سال چهارم دبيرستان در رشته رياضي را آغاز کرد اما بدليل اينکه در نيروي بسيج مقاومت بود مي توانست در امتحانات نهايي آذرماه شرکت کند لذا به همراه تعدادي ازدوستانش مانند شهيد فريد خياط و شهيد مسعود خاکي در چهار درس در امتحانات آذرماه شرکت کردند و با بهترين نمره در اين چهار درس موفق شدند در حاليکه به دليل ذيق وقت کتاب بيش از دويست صفحه اي بينش اسلامي آن زمان را عمويش آقاي غزنوي که دبير اين درس طي سه شب و درمنزل خودشان براي اين سسه شهيد بزرگوار يعني مجيد و فريد ومسعود به طور شفاهي توضيح داده بود زيرا اگرخود مي خواستند آن رابخوانند وقت زيادي مي گرفت .مجيد از لحاظ اخلاق حسنه کم نظير بود نسبت به پدر ومادرشان احترامي خاص قائل بود با آنان بسيار مهربان وبسيار حق شناس بود بطوريکه وقتي برادر يا خواهر کوچکش نسبت به در س خواندن کوتاهي مي کردند مي گفت پدرم با زحمت زندگي مارا تأمين ميکند وشما اگر به وظيفه خودکه درس خواندن است عمل کنيد مرتکب گناه ميشويد و اين غذايي که با زحمت به دست آمده بر شما حرام است .او هرگز مقيد به لباس خاصي نبود و برخلاف معمول جوانان به ساده ترين لباس قناعت م کرد وهر غذايي راميخورد.درنماز حالت عارفانه خاصي داشت بيشتر وقت آزادش راببادوستان هم رزمش که بيشتر آنان شهيد شده اند به سر ميبرد آنان به هم که بودند حال وهواي خاصي داشتند مجيد غزنوي به دليل حسن خلق مورد علاقه تمامي فاميل و خانواده و دوستان و معلمان بود بطوري که اکنون پس از گذشت دوازده سال همه ازاو به نيکي ياد ميکنند و اقرار ميکنند که نظير او را در فاميل يا در مدرسه کم ديده اند مجيد و دوستان هم رزم او نماز جماعت رادرمسجد بيت الله مي خواندند و با هم کانون فرهنگي فعالي را در آن مکان مقدس تشکيل داده بودند .بالاخره مجيد غزنوي در تاريخ 04/10/1365 در عمليات کربلاي چهار به درجه رفيع شهادت نائل شد و پروازملکوتي خويش را تا ديار دوست آغازکرد.
بسمه تعالى
من المومنين رجالا صدقوا ما عاهد الله عليه فمنهم من قضى نحبه و منهم من ينتظر
خدايا ، بار الها ، معبودا ، بگذار آنچه مى خواهند بگويند . بگذار آن فريفته شدگان در دنياى مادى فريبكار ، آنان كه انسان را خلاصه در عوالم مادى مى دانند ، بگويند كه چرا رفت ، بگذار بگويند كه كار درستى نكرد . بگذار هر كوى و برزن ناله عجز خود را از همراهى با امت شهيد پرور سر دهند . ولى خود ميدانى كه مرا غمم چيست و دردم چيست . اى خلق رها يم كنيد بگذاريد به مقصد حياتم به آنجا كه بايد بروم . آنجاى كه براى آن و بر اساس آن سرشته و خلق شده ام گرچه اين مقصر درگاهش چند گاهى بسيار در گاهش بودم . اما اينك به سروش امام و خروش رزمندگان و نكوهش نفس لوامه مى گويم تا كى بايد در لاك بود . مگر اين است كه ما پيرو تشيعى هستيم كه حكم مرجع و فقيه آن چون حكم اما و پيغمبر خداست . پس تاكى ، پس تاكى ، پس چرا باز هم نكوهش ، باز هم نق زدن ، خدا را شاهد مى گيرم آنچه مى گويم را نه به تحقيق و تفحض يافته ام بلكه در چهرهاى يكايك اين بندگان خدا مى بينم . آرى از چهرهاى معصوم ترين و مظلومترين ياوران امام ، بگذاريد نماز زبان خودشان ، بلكه اين را از زبان يك ناظر بار ديگر بگويم كه امام را تنها نگذاريد امام را يارى كنيد . از خودم چه بگويم موجودى سركش و خطا كار كه يكسالى درعجب و غرور عبادت نكردو روزه نگرفت . پدر جان ، تو مرا نور چشم خود و خانواده مى دانستى و من گاه از تو كناره مى گرفتم ولى اين نه بخاطردلتنگى بود . مادر جان ، تو مرا آمال خود مى دانستى و مى خواستى بعد از آن همه رنج ، عصاى دست تو باشم . تقدير چنين بود كه تو ستون صبر و توكل بر خدا تكيه كنى و اجر برى . پدر و مادر ، شاهد رنجهايى كه براى من كشيديد بودم مى ديدم گاه براى بر آورده ساختن خواسته هاى بچه گانه من چقدر رنج مى بريد . حال خجالت مى كشم من امانتى پيش نبودم من روحى آزاد و منفرد بودم كه چند صباحى بتقدير فرزند شما بودم در همين مدت بى تقصير نبودم . مرا ببخشيد پسر عموها ، پسر دائى ها پسر عمه ها ، مرا ببخشيد عمه ، عموها و دائى ها مرا ببخشيد نماز را يكسال نخوانده ام ، يكماه روزه . اگر مقدر بود بپردازيد . دوستان ، آشنايان هم مسجدهاى مرا در اولين شب قبر تنها نگذاريد برايم قرآن و نماز بخوانيد . جلسات دعا برايم منعقد كنيد كتابهايم را به فريد خياط بدهيد و در صورت نبودن به مدرسه هديه دهيد . نماز و روزه را بجا آوريد و با آن اهميت بسيار دهيد . مسجد را ترك نكنيد . نماز مرا حاج بذر كار بخواند . 500 تومان به صندوق خيريه بدهكارم ، بدهيد در فراغ من جزع و فزع نكنيد تا اجر صبر ببريد . انا الله و انا اليه راجعون 19/5/ 65 مجيد غزنوى از فسا