بسم الله الرحمن الرحيم
زندگي نامه برادر شهيد امان اله آقائي : شهيد در سال 1337 در يکي از روستاهاي گچساران ديده به جهان گشود آن هم در خانواده اي فقير و مذهبي چون فرزند ارشد خانواده بود بار مسئوليت بيشتري را به دوش مي کشند لذا با خواست و علاقه به تحصيل علم وضعيت مادي اجازه ادامه تحصيل را به او نداد از همان اوائل مشخص بود که هوشش با ديگران فرق مي کرد چرا که اوقات بيکاري را به کنجکاوي پيرامون محيط اطراف مي پرداخت .بر اثر فشار مادي بر زندگي خانوادگيش به همراه خانواده هجرت را پذيرفت و به شهر اهواز آمد و دوران تحصيلات ابتدايي خود را در دبستان سعدي اهواز گذرانيد که از همين جا بود که شغل جوشکاري را بنا به علاقه و استعداد خدادادي خويش انتخاب کرد و از سن 13 سالگي با مزد هفته اي 3 تومان کار جوشکاري را آغاز کرد . شهيد هميشه پر جنب و جوش بود و حقيقت خواه با شروع موج انقلاب اسلامي اين حقيقت خواهي بروز بيشتري مي کرد و تحرکي در شهيد به وجود آورد که روز و شب خود را صرف انقلاب مي نمود او شيفته و دلباخته امام بود و در او ذوب مي شد و آرزو مي کرد که ايکاش مي توانستم براي يک بار هم که شده چهره نوراني امام را ببينم . خشم و غضب او نسبت به طاغوت او را بلاجبار به سربازي فرا مي خوانند که خود را معرفي نموده و در اعتراض به مسئول قسمت اعزام در قبال فحش و ناسزا تبه حوزه نظام ، وظيفه را ترک نموده و از خدمت سر باز مي زند . در سال 55 عضو باشگاه ورزشي استقلال (تاج سابق ) اهواز بود و از همان ايام علاقه شديدي به فراگيري و يادگيري اسلحه و وسائل جنگي داشت و ورزش مورد علاقه اش وزنه برداري بود در سال 56 برادر شهيد حسين پژوهنده آشنا مي شود و توسط ايشان مبارزه مسلحانه عليه رژيم طاغوتيان را آغاز نمود و در همان زمان شروع به ساختن وسائل سرد مانند خنجر و شمشير و ساير وسائل دفاعي نمود. در زماني که شهيد عضو باشگاه بود يک روز عده اي از اوباش جلوي او را مي گيرند و بيخودي او را کتک مي زند ولي برادر شهيد آقايي حتي ؟؟؟آنها نمي پرسد چرا کتکم زديد بعد از چند روز آنها تحت تأثير اخلاق شهيد قرار گرفته و به خانه آنها مي آيند و قضيه را تعريف کرده و از او عذر خواهي مي کند شهيد از نظر عبادي مقامي والا داشت او به عبادت خيلي اهميت مي داد و هيچگاه ياد خدا را فراموش نمي کرد و با وجود آنهمه مشکلات در زندگي دنيا زندگي جاويد را ترجيح مي داد يکي از دوستانش مي گفت در تابستان گرم قائمه با وجودي که روزه بود تا ساعت 5 بعدالظهر در جوشکاري کار مي کرد و بعد به جمع روزه داران و دوستان حزب اللهي اش در چشمه چنار مي پيوست . هميشه به فکر جبهه مي رساند و يک مرتبه سوگند ياد کرد که آنقدر در جبهه مي مانم تا جسدم را بياورند و وقتي که عضو بسيج بود به او پيشنهاد ميکردند که عضو دائمي سپاه شود ولي وي قبول نمي کرد و دليلش را بيان مي کرد که کوچکتر از آنم که پاسدار اسلام خود را بنامم و دوست داشت که گمنام باشد همانند ديگر شهداي گمنام حتي بارها به او پيشنهاد فرماندهي قسمتي از نيروهاي رزمنده اسلام را کرده بودند ولي باز ايشان قبول نميکردند و معتقد بودند که شايستگي اين مقام را ندارند وضعيت او را مسئولين درک کرده بودند و بارها به او گفته بودند که اگر کمي و کسري داري بگو تا برطرف کنيم ولي ايشان با وجود نداشتن خانه و جا و مکان ابراز نمي کرد و حتي مي گفتند شما اگر ، مي خواهيد کمکي به من بنماييد مرا جايي بفرستيد که به آرزوي هميشگيم برسم و او هميشه عاشق اسلام بود . بعد از پيروزي انقلاب عازم خدمت مقدس سربازي شد و دوبار مجروح شد و دراين باره نيز مي گفت من لياقت نداشتم که به آرزويم يعني شهادت برسم . شهيد يکي از خصوصيات بارز ديگرش علاقه شديد به کودکان خصوصاً يتيمان بود و هميشه سفارش آنها را مي کرد و ميگفت هر کس مرا دوست دارد بعد از من فرزندم را نوازش کند تا روح ن در آسايش باشد . ايشان هر وقت صفيري را مي ديد تمام دارائي خود را که در جيب داشت هديه اش مي کرد و هيمشه از آن راه عبور مي کرد که شايد مجدداً او را ببينند و ياريش کند و نبود مستمندي که به او مراجعه کند و دست خالي برگردد. به جلسات مذهبي عشق مي ورزيد خصوصاً مجالس عزاداري امام حسين عليه السلام و از کودکي تا زمان شهادت در دستجات عزاداري شرکت مي کرد از نظر اخلاقي اخلاقش همانند پسر عموي شهيدش چشمگير بود و در ميان فاميل و آشنايان خود به حسن اخلاق مشهور بود و حتي آزارش به موري هم نمي رسيد . يکي ديگر از خاطرات فراموش نشدني شهيد عزيز اين بود که اکثر مواقع با قيافه اي جدي و مصمم به دوستان به عنوان نصيحت مي گفت که آدم نبايد فريب اين دنياي فريبنده را بخورد و حرص و طمع زياد براي جمع آوري اموال داشته باشد و بايد همواره توجه داشته باشد که از اموال اين دنياي فاني به جز دو متر پارچه و 2 متر زمين بهره ديگري نخواهد برد . شهيد دلي صاف مانند گل داشت و کينه به دل راه نمي داد و هميشه با مشکلات با شکيبايي و منطقي برخورد و مشکلات را خيلي آرام حل مي کرد در زندگي روزمره اش از ابتدا تا زمان شهادت دل به دنيا نسبت و به فکر مال دنيا نبود و آن را اصل نمي دانست و فقط دنيا را وسيله مي دانست و بس و معتقد بود که براي رسيدن به هدف به اندازه کفايت بايد استفاده کرد در سال 63 ازدواج کرد و ثمره اين ازدواج آنها ميثم عزيز بود که سفارش تربيت اسلامي صحيح را در مورد او در وصيت نامه اش نموده است در تاريخ 18/4/65 در حالي که در جبهه فاو بود و در انتظار اين لحظه شيرين بود دار فاني را وداع گفت و به سوي معبودش پر کشيد و بار مسئوليت را بر دوشمان گذاشته باشد تا از اين رهگذر توانسته باشيم در خط او و ديگر شهدا يعني خط امام که در حقيقت همان خط اسلام حرکت نماييم . روحش شاد و راهش پر رهرو باد .
بسم الله الرحمن الرحيم
پيغمبر هم فداى اسلام شد، سيدالشهداء هم فداى اسلام شد، اسلام بزرگترين چيزى است كه وديعه خداست براى بشر. ما بايد عزممان مصمم كنيم تا در اين راه شهيد بشويم. (امام خمينى)
وصيتنامه را با نام الله پاسدار حرمت خون شهيدان، برهم كوبنده كاخ ظالمان، روشنبخش راه مومنان، ياور مستضعفان كه تمام هستى عالم و مرگ و زندگى از آن اوست آغاز مىكنم. با سلام و درود فراوان بر مهدى كه امام زمان(عج) و نايب برحقش ابراهيم زمان يعنى خمينى، قلب مستضعفان و جانشين امام حضرت آيتالله منتظرى اميد محرومان و با سلام و درود به سردار شهيدان اسلام سيدالشهداء و همچنين شهدايى كه تاكنون جان گرانبهاى خود را تقديم اسلام كردهاند و با خون ناقابل خود توانستهاند كه خدمتى به دين خدا كرده و سهمى در اين انقلاب اسلامى داشته و رضاى خداوند را به دست آورند و به نداى رهبر خود امام امت لبيك گفتند و در راه دين خدا جهاد كردند و آخرت را با دل و جان به اين دنياى فانى ترجيح دادند و با روحى پاك پروازكنان بهسوى خالق خود شتافتند. برخلاف آنهايى كه فريب زيبايى دنيا و عمر دوروزه را خوردند و خدا، دين و آخرت را به اين دنياى فانى و زودگذر فروخته و فراموش كردند كه چه بوده و براى چه به وجود آمدهاند. دلبستگى به اين دنيا هر انسانى را نابود و فنا مىكند. انسان سرانجام روزى مىميرد اما خوشا بحال مرگى كه شهادت با خون سرخ در راه دين و رضاى خدا در آن باشد و انسان با آغوش باز به استقبال آن بشتابد. اگرنه صد، بلكه هزاران جان داشته و صدها بار كشته و باز زنده شوم، باز آخرين قطره خون خود را بخاطر دين و اسلام فدا مىكنم. ولى افسوس كه عمرم مثل ابر گذشت و در اين هنگام نه خود را شناختم و نتوانستم خود را بسازم. در زمان آقا سيدالشهداء نيز عدهاى بودند كه هزاران بهانه گرفته و امام را تنها گذاشتهاند و به ياريش نرفتند، امروز اين جنگ همان جنگ امام حسين با كفر و يزيد زمان است. فرصت را غنيمت بدانيد. خود را به جبهههاى نور عليه ظلمت برسانيد. امام و رزمندگان را يارى كنيد و پيمان خود را با امام حسين(ع) تجديد كنيد شايد بلكه اين موضوع براى عدهاى مشكل و يا باور نكنند كه انسان وقتى در جبهه است اين احساس را مىكند كه تازه از مادر متولد شده و مىخواهد زندگى جديدى را آغاز كند نياز به آغوش گرم و پرمهر مادر دارد. امروز جبهههاى نبرد آغوش گرم و پرمهر و محبتآميز پروردگار عالم است. آرى اگر خداوند بجاى مرگ سياه در بستر، شهادت با پيكر خونين نصيبم كرد به كمال و سعادت خود رسيدم و در آن حال كه در جمع شما نيستم از تمام فاميل و آشنايان و دوستان مخصوصا از پدر و مادر رنجديدهام همچنين از خواهران و برادرانم تقاضاى عفو و بخشش دارم. چون خوب مىدانم كه وجودم موجب ناراحتى خيلىها مخصوصا پدر و مادرم شدهام، با اينحال از همه خواهش دارم كه براى خشنودى و رضاى خدا و همچنين عذاب كمتر در قيامت از تقصيراتم بگذرد. زيرا چشم از اين دنيا بسته و دستم از همهجا كوتاه شده و محتاج دعاى بسيار خير شماها هستم. آرى پدر و مادر عزيزم، از شما مىخواهم كه اين حقير فرزند گناهكار خود را ببخشيد. هرچند كه در حق شما خوبى نكردم، بلكه هميشه از روى جهل و نادانى و گمراهى موجب آزار و ناراحتى شماها شده و به شما احترام نمىگذاشتم، با اين حال خيلى خوشحال و ممنون مىشوم كه پدر و مادر عزيزم با دست خودتان مرا به خاك بسپاريد، هرچند كه لياقت آن را ندارم. اگر اين خواهش حقير را انجام دهيد، نمايانگر اين مىباشد كه از من راضى بوده و حلالم كردهاند و در پيشگاه خداوند نيز نزد پيامبران و پيش شهداى اسلام روسفيد خواهم بود. در ضمن محل دفنم را به اختيار پدر و مادرم مىگذارم. ضمنا فرزندم ميثم را بجاى مهريه به همسرم بخشيدم و از او مىخواهم كه فرزندم را درست تربيت كند كه براى اسلام و انقلاب مفيد باشد. به همسرم سفارش مىكنم كه خود را ناراحت نكنند. در ضمن از او مىخواهم كه بعد از هفتهام منتظر چهلم و سالم نشود و ازدواج كند. ولى مردى را انخاب كند كه مطيع خداوند بوده و پيرو خط امام و در خدمت اسلام باشد. در اين صورت خاطرم از جهت تربيت فرزندم جمع خواهد بود. از مال دنيا هيچچيز ندارم بجز چند قلم ناچيز كه آن هم به همسرم مىبخشم.
به عنوان آخرين سفارش: امام را تنها نگذاريد و بعد از آن پشتيبانى محكم خود را نسبت به آيتالله منتظرى حفظ كنيد و همچنين به ستونهاى محكم روحانيت متوسل شويد و هميشه امام را دعا كنيد.
والسلام عليكم و رحمةالله و بركاته - امانالله آقايى
خدايا خدايا تا انقلاب مهدى خمينى رانگهدار
رزمندگان اسلام پيروزشان بگردان
زيارت كربلا نصيبمان بگردان
الهى آمين