کنگره ملی شهدای استان فارس

دوشنبه 10 آذر 1404
06:54
قاسم زارع کنارتخته

قاسم زارع کنارتخته

فرزند علی

تاریخ تولد
1342/01/12
تاریخ شهادت
1366/07/01
محل شهادت
شلمچه
تحصیلات
ابتدایی
محل تولد
فارس - کازرون - کازرون
وضعیت تأهل
متاهل
مسئولیت
رزمنده
نحوه شهادت
ترکش
نوع خدمت
بسیج
عضویت
بسیجی
بسم الله الرحمن الرحيم
برادر شهيدمان قاسم زارع با همين انديشه ناب و به پيروي از پيشواي خويش حسين بن علي قاسم وار قدم به جبهه پيکار گذاشت .و سرانجام پس از اينکه 15 بار بسوري جبهه هاي نور عليه السلام ظلمت شتافت و در نه عمليات شرکت جست و با کافران بعثي پيکار نمود ، در وادي شلمچه به مهماني خداشتافت . سردار رشيد سپاه اسلام و فرمانده شجاع حق شهيد قاسم زارع فرزند علي زارع در سال 1343 شمسي در کازرون پا به عرصه حيات گذاشت و درميان خانواده اي مذهبي رشد جسمي و فکري خويش را آغاز نمود و مادرش به ياد شهيد قاسم بن الحسن عليه السلام او را قاسم ناميد . قاسم در هفت سالگي قدم به دبستان ملي راهنما گذاشت وتا کلاس چهارم درس خواند ولي علاقه شديد وي به کار کردن وهمياري با پدر جهت به چرخش در آوردن چرخ زندگي ، او را به کارگري وادار ساخت . شهيد قاسم ، به ورزش کشتي نيز علاقه وافر داشت و در مسابقات استان بارها به مقام اول رسيده بود . ديماه سال 1356 پيش آمد و با چاپ مقاله توهين آميزشاه عليه السلام روحانيت در روزنامه اطلاعات وتظاهرات اعتراض آميز مردم قم و سرکوب آنان به وسيله عمال رژيم ، مردم کازرون نيز بپا خاستند و شبانه روز به تظاهرات و راه پيمائي و دادن شعارهاي ضد رژيم پرداختند و قاسم شهيد نيز پيوسته در اين تظاهرات و راه پيمائي ها شرکت مينمود و عليه السلام رژيم شعار مرگ بر شاه و نيز دروو بر خميني را فرياد ميزد . در عاشوراي سال 1356 شمسي قاسم که بر اثر سر دادن شعار وافر صدايش بند آمده بود چون تحت تعقيب مامورين رژيم قرار گرفته بود در خيابان فراشبند در شرق بلوار فلسطين دستگير و با باطوم کتک و شکنجه مفصلي بر او واردميسازند و چون صداي شهيد بند آمده بود مامورين به اين انديشه که او کرو لال است رهايش ميسازند اما او بازهم شرکت در تظاهرات و راهپيمائي ها هايش را ادامه ميدهد . پس از پيروزي انقلاب در 22 بهمن ماه 1357 و پيش آمدن مسئله منافقين قاسم شهيد نيز با همرزمان شهيدش عباس اسلامي ، مسلم آشتاب اصغر ارجي ، جعفر عسکري و ديگر برادران حزب الهي جلوي هر نوع حرکت منافقانه آنان را با تلاش زياد سد مي کردند . با آغاز جنگ تحميلي عراق عليه جمهوري اسلامي نو پاي ايران در 31 شهريور ماه 1359 قاسم شهيد نيز در خرداد ماه 1360 از طريق بسيج راهي جبهه غرب گرديد و حدود سه ماه در جبهه نوسود با کافران بعثي ميجنگد . سپس به کازورن آمد و به همراه برادران شهيد نصرالله ايماني و عبدالرسول رضوي عازم جبهه سوسنگرد شد و در عمليات آزاد سازي بستان نيز شرکت داشت آنگاه به کازرون برگشت ودر اسفند ماه 1360 به سوي جبهه شوش شتافت و با برادران شهيدي چون نادر دبستاني حسن همداني نژاد به شهادت رسيد و قاسم شهيد در سوگ وي سخت متاثر بود و ميگريست زيرا حسن معاونت فرماندهي گروهان را برعهده داشت . قاسم پس از آزادي خونين شهر که با آزادي آن دوباره خرمشهرش ديگر بار به ديدار خانواده آمد و درهمان موقع سال 1361 ازدواج نمود ولي طولي نکشيد که مجددا عازم جبهه شد در اواخر سال 1362 قاسم صاحب دو پسر دوقلو نامهاي محمد وهادي گرديد و در سال 1365 نيز دختري موسوم به زينب نصيبشان شد در سال 1363 قاسم بهمراه رزمندگان گردانهاي کميل و فجر جهت آموزش هاي هلي برد به اصفهان و پس از فراگرفتن دوباره به جبهه جنوب رفت و در اهواز نيز آموزش هلي بردي خود را تکميل نمود . او همچنين در عمليات بدر شرکت نمود که در اين عمليات از ناحيه سينه سمت قلب مورد اصابت يک گلوله مسلسل گرينف قرار گرفت که بطور معجزه اسائي جان سالم بدر برد امادر بيمارستانهاي رشت و کازرون بستري گرديد و با اينکه هنوز کاملا بهبود نيافته بود دوباره بسوي جبهه نورعليه ظلمت شتافت . قاسم شهيد در 22 بهمن ماه 1364 به عنوان پيک فرماندهي گردان کميل در عمليات والفجر هشت شرکت کرد و تا پايان اين عمليات موفقيت آميز که باعث تصرف بندر استراتژيکي فاو گرديد تلاش پيگير داشت . آنگاه جهت ديدار خانواده به کازرون آمد و مجددا به جبهه برگرديد و در لشکر المهدي فرماندهي گروهان از گردان ثار الله را برعهده گرفت و در تاريخ 4/10/65 در عمليات کربلاي 4 شرکت جست . قاسم شهيد در عمليات کربلاي 5 نيز شرکت فعالانه داشت و چون يکي از دوستان همرزمش بنام شهيد عباس اسلامي به شهادت رسيد جهت تشييع جنازه وي 24 ساعتي به کازرون آمد و بسرعت به جبهه باز گرديد ولي بعد از عمليات کربلاي 5 چند روزي جهت استراحت به کازرون امد و چون عمليات کربلاي 8 پيش آمد و از جبهه با تلفن به وي اطلاع دادند ، بسرعت با شهيد علي اکبر شيرواني که از ياران باوفاي وي بود به اهواز رفتند و شب بعد در عمليات کربلاي 8 شرکت کردند . در اين عمليات شهيد شيرواني که پيک گروهان بود به شهادت رسيد وشهيد زارع نيز مورد اصابت دو گلوله گرينف قرار گرفت و مجددا از ناحيه سينه نزديک قلب مجروح شد و دربيمارستان يزد بستري گرديد ، و با وضعي که داشت در تشييع جنازه پيک گروهان خود در کازرون شرکت نمود قاسم وقتي جهت ديدن جنازه به سردخانه بهشت زهرا رفت از شدت ناراحتي خود را بروي جنازه شهيد شيرواني افکند و سخت گريست و خطاب به وي گفت که بخدا قسم تنهايت نمي گذارم و همين روزها بتو ملحق ميشوم و همينطور هم شد و طولي نکشيد که بعد از شهادت شهيد شيرواني بوي ملحق گرديد . آري قاسم با اينکه براي بار دوم سخت مجروح شده بود و هنوز بهبود نيافته بود معهذا باز به جبهه رفت ودر خط پدافندي قرار گرفت . در عاشوراي سال 1366 جهت تشييع جنازه شهداي گردان فجر با گروهان خود به کازرون آمد و پس از دو روز دوباره راهي جبهه شد . در اينجا لازم ميداند متذکر شود که شهيد قاسم زارع جمعا حدود پانزده بار به جبهه حق عليه السلام باطل شتافت و درعمليات توسود بستان فتح المبني ، بيت المقدس ، بدر والفجر 8 کربلاي 4، کربلاي 5 ، و کر بلاي 8 نيز شرکت فعالانه داشت و در بعضي عمليات فرماندهي گروهان را برعهده داشت او خدمت نظام وظيفه خو را هم به مدت دو سال در سپاه پاسداران انقلاب اسلامي گذرانيد و در سال 1358 وارد بسيج گرديد . قبل از آخرين ورود قاسم زارع به جبهه چون برادرش مجروح شده و در تهران بستري بود به عيادت وي رفت و او را زياد دلداري داد و با قاشق غذا به دهانش مي ريخت و به او ميگفت که هيچ ناراحت نباش که خدا ترا پاداش ميدهد و نگاهش به برادر بگونه اي بود که بدل برادرش گذشت که اين ديدار آخرش با قاسم خواهد بود . قاسم دوباره به اهواز برگشت و درخط پدافندي شلمچه قرار گرفت و در تاريخ 1/7/1366 که نيروهاي عراقي به آنان پاتک زده بود ، در شکستن پاتک دشمن قاسم و دو تن از همرزمانش به نامهاي ابراهيم صفري و ابراهيم قنبري در غرب درياچه ماهي واقع در جبهه شلمچه جام شهادت سرکشيدند و بدين طريق قاسم زارع به مهماني خدا خود شتافت ودر زادگاه خويش کازرون در گلزار شهدا واقع در جوار امام زاده سيد محمد بين التلين در کنار دوستانش به خاک سپرده شد . روح پر فتوحش شاد ونامش جاويد و راهش هميشه پر رهرو باد . فعاليتهاي مذهبي و اجتماعي شهيد قاسم زارع و برخورداري باافراد خانواده و دوستانش .شهيد قاسم زارع جواني مذهبي و اهل عبادت واطاعت از پروردگار بزرگ بو د ودر مراسم دعاي کميل مجالس اعياد مذهبي و عزاداري و تشييع جنازه شخدا شرکت فعالانه داشت . او وقتي از جبهه به شهر خود بازميگشت ماندن در سنگر مسجد را بر استراحت در منزل ترجيح ميداد وشب را با برادران بسيجي ستاد مقاومت مسجد ميگذرانيد وقتي اهل خانواده از وي مي پرسيدند که چرا شبها در کنار بچه هايش نمي ماند ، چون ماندن در مسجد را ضروري مي دانست که لازم است در مسجد بماند و ميگفت که بچه ها اول خدا و دوم پدر و مادر وهمسرم را دارند و من باشم يا نباشم مهم نيست . قاسم همه را دوست ميداشت امام انجام وظائف اسلامي را بر ديگر مسائل ترجيح ميداد . قاسم جواني مهربان و دلسوز بود واز هر گونه خدمتي به ديگران که ازعهده اش بر مي امد دريغ نمي ورزيد و شرکت پيا پي وي تا زمان شهادت در جبهه هاي نور نيز شاهدي است بر اين مدعا و ميدانيم کساني جان بر کف بسوي جبهه ها مي شتابند که همنوع دست باشند و خدمت به اجتماع را تاپاي جان وظيفه خويش بدانند . و قاسم شهيد نيز نمونه اي از اين افراد واسوه و الگوئي بود براي ديگران او امام خميني عزيز را با جان و دل دوست ميداشت و او امرش را کاملا اطاعت مينمود وبه فرمانش جهت رفتن به جبهه و دفاع از اسلام و ميهن اسلامي خويش لبيک ميگفت . قاسم شهيد نسبت به افراد خانواده و بستگان و دوستانش مطيع و فرمانبردار و مهربان وخوش اخلاق بود و ارزش و مقام پدر و مادر را بخوبي احساس ميکرد ومسئله صله رحم را هميشه در مدنظر داشت به بستگان خويش نيز سر ميزد او فرزندانش را هم خيلي دوست ميداشت و همواره آرزويش اين بود که در بزرگي راه او را ادامه دهند وبه گفته خواهرش قاسم وقتي عازم جبهه بود در وقت خداحافظي فرزندش محمد را در آغوش ميگرفت و مي بوسيد و باو ميگفت که وقتي بزرگ شدي راه مرا ادامه بده . مادر قاسم ميگويد که قاسم هنگام خداحافظي و اعزام به جبهه يک نوار نوحه حضرت زينب عليه السلام را بمن داد و گفت که اگر من شهيد شدم همين نوار را در مراسم من پخش کنيد که من خيلي به آن علاقه دارم . اما وقتي قاسم مرا ناراحت ديد نوار را از من پس گرفت و باخود برد . قاسم شهيد به دوستانش آنقدر علاقه داشت که وقتي يکي از آنان شهيد ميشد برايش سخت ميگريست مثلا وقتي شهيد علي اکبر شيرواين به درجه رفيع شهادت نائل آمد در سوگش زياد ميگريست و برادر خود را وادار ميکرد در سوگش که براي وي نوحه بخواند و ميگريست و ميگفت که خيلي دلم ميخواهد شيرواني شهيد را ببينم وهمينطور نيز شد وبه شهادت رسيد وبه ملاقاتش شتافت . و همچنين در مراسم شهيد عباس اسلامي که در منزل وي برگزار شده بود يکي از حاضران گفت : اينهم عباس که شهيد شد ، بعد نوبت کيست ؟ و قاسم با صداي بلند گفت که نوبت من است و همينطور هم شد
بسم الله الرحمن الرحيم متن وصيتنامه سردار شهيد اسلام شهيد قاسم زارع فرمانده گروهان دوم از گردان ثارالله با سلام و درود بر تمامى پيامبران بخصوص محمد(ص) خاتم پيامبران، و بادرود و سلام بر سرور آزادگان جهان‌حضرت حسين بن على(ع) و با درود و سلام بر منجى عالم بشريت حضرت ولى عصر عجل الله تعالى فرجه الشريف و با دورد و سلام بر رهبر كبير انقلاب اسلامى و بنيانگذار جمهورى اسلامى ايران حضرت امام خمينى (مد زله) و با درود و سلام بر تمامى مجاهدان راه حق و حقيقت و سلام ودرود بر تمامى شهداى گلگون كفن انقلاب اسلامى ايران.اين جانب كوچكتر از آنم كه بتوانم براى شما وصيت بنويسم ولى طبق وظيفه اى كه دارم چند جمله اى كه در ذهن دارم برشته تحرير در مى آورم.همينطور كه خداوند فرموده هر كس برعليه ظالم قيام كند پيروز است . من هم وظيفه اى دارم كه همچون حسين بن على(ع)سرور آزادگان جهان و آموزگار ما ، در روز عاشورا با ياران باوفايش جلو يزيد و يزيديان ايستاد ومردانه‌قيام كرد و دين خود را به اسلام ادا كرد و اين انقلاب دنباله قيام امام حسين (ع) است و بايد به حسين زمانمان يارى و لبيك گفت كه خوشبختانه اين سعادت نصيب من شده و در جبهه هاى نور عليه ظلمت آمدم و بر امام بزرگوارمان لبيك گفته وهمانطور كه در شعارهايمان گفته ايم ما اهل كوفه نيستيم امام تنها بماند، بلكه تا آخرين قطره خونمان در راه اسلام و دينمان خواهيم جنگيد و به خدا قسم كه من تنها هدف و آرزويم پيروزى اسلام است و هميشه در موقع دعا ، دعايم اين است كه خدايا اگر ميخواهى مرا از اين دنيا ببرى شهادت در راه تو باشد چون مى دانم درآن دنيا با اين وسيله جلو پيامبران خدا و سرور آزادگان حسين بن على(ع) سربلند و رو سفيد ميباشم ، من از امت حزب الله ميخواهم كه هميشه گوش به حرف امام عزيزمان باشندو با وحدت خود مشت آهنين و محكمى به دهان دشمنان اسلام بزنند ، هميشه در صحنه باشيد و يارو ياور امام و مسئولين باشيد.چند كلمه اى با دوستان و همشهريان عزيزم:راه شهدا را ادامه دهيد و جبهه هاراخالى‌نكنيد چون امروز روز امتحان است و بايد سعى كنيد كه از اين امتحان پيروز درآئيد . و اى دوستان عزيز اين دنيا زودگذر است،همه ما بايد از اين دنيا برويم ، چه بهتر كه در اين راه مقدس كه حسين بن على (ع)رفت ما هم برويم ، ماكه ميگوئيم اگر روز عاشورا بوديم امام حسين(ع)را يارى ميكرديم ،امروز همان روز است و تاريخ بازهم تكرار شده و كربلا و عاشوراى ديگرى ايجاد گرديده و حسين زمان ، خمينى بت شكن، فرزند حسين(ع) را بايد يارى كنيم وهمانطور كه ميدانيد تمام كفر در مقابل تمام اسلام ايستاده است و ميخواهد اسلام عزيز را نابود كند، وظيفه ما اين است كه با تمام قدرت جلوى آنان بايستيم و تا پرچم لا اله الا الله را در تمام جهان برپا نكنيم از پا ننشينيم. والسلام