بسم االله الرحمن الرحيم
متن زندگينامه برادر شهيد موسي مزارعي ؛ شهيد موسي مزارعي در سال 1346 در خانواده اي مسلمان و متدين به دنيا بياييد پدرش به علت يبماري کليه در بيمارستان شيراز بستري بود در يک شب مادرش که با ناراحتي بخواب رفته بوده است در خواب امام موسي کاظم عليه السلام را مي بيند که پسري در آغوش او گذاشتند و نام او را موسي مي گذارد به همين خاطر زماني که او به دنيا مي آيد او را موسي نام مي گذارد در آن زمان زندگي خانواده شهيد به سختي مي گذشت ولي مادرش چون شيرزني چرخ زندگي خانواده را به دوش گرفته و موسي را بزرگ مي نمايد و به حد رشد مي رساند شهيد در طفوليت کودکي خوش زبان و خوش برخورد بود . شهيد مزارعي در سن 6 سالگي به دبستان مي رود و در دبستان از نظر اخلاق و انضباط در بين ديگران دانش آموزان نمونه و سرمشق بوده است . در سال 1357 که انقلاب اسلامي ايران در حال شکل گيري بود وي با اينکه کودکي خردسال بيش نبود ولي با روحيه بلندي که داشت ضمن اينکه در کارهاي پدر در ايام کودکي کمک مي کرد تا آنجا که در توان داشت در تظاهرات ها شرکت مي کرد . يک روز که دژخيمان ستم شاهي با ؟؟تظاهر کنندگان يورش بردند وي در جوي کنار خيابان افتاده و يکي از زنها او را با دادن آب قند و عرق تسکين مي دهند شهيد مزارعي پس از به پايان رسانيدن دوره دبستان وارد مدرسه راهنمائي مي شود و در مدرسه هم در بين ديگر شاگردان از نظر اخلاق نموده بوده است . در سال 1362 به علت بستري شدن پدر در بيمارستان و تحت عمل جراحي قرار گرفتن ، شهيد مزارعي تحصيل را رها کرده و با اينکه از ديگر برادران خود کوچکتر بوده چرخ زندگي خانواده و نگهداري اموال پدر را به دوش مي گيرد در همين زمان ضمن رسيدگي به کارهاي پدر به عضويت پايگاه مقاومت شهيد رجائي مسجد حاج قنبر درآمده و فعاليت انقلابي خود را ادامه مي دهد در باطن شهيد حس همدردي و تعاون وجود داشت و هميشه اسرار داشت که به جبهه برود و به نيروهاي نبرد حق عليه باطل بپيوندد .به همين علت يک سال قبل از اينکه به سن قانوني سربازي برسد به عضويت سپاه پاسداران انقلاب اسلامي درآمده و دوره پاسداري وظيفه اي را شروع مي کند .وي پس از گذشت سه ماه از خدمت مقدس در گتوند در درياچه ضمن آموزش توسط پروانه قايق از ناحيه هر دو راه پاها مجروح مي شود به طوري که در وضعيت قطع هر دو پا مي رسد ولي با تلاش پيگير و مداوم و دلسوزانه پزشکان بيمارستان امين اصفهان به خصوص دکتر رهبر پس از گذشت سه ماه بستري و سه ماه استراحت در منزل و مراجعه مداوم به بيمارستان پاهاي وي نسبتا بهبود مي يابد وي پس از بهبودي به سپاه پاسداران و لشکر 19 فجر مراجعه و با اينکه دستور معاف از رزم از طرف پزشکان براي او صادر شده بوده اهميت نداده و در ميان رزمندگان اسلام حضور به هم مي رساند وي در يکي از وصيت نامه هايش خطاب به مادر مي نويسد که مادر خدا سوگند که اگر صد بار ديگر مانند دفعه پيش بدنم پاره پاره شود تازماني که قدرت دربدن دارم در جبهه خواهم بود چرا که جبهه دانشگاه عشق به معبود الله است .شهيد مزارعي هر وقت که به مرخصي مي آمد از آنجا که حس همدردي و همکاري در او وجود داشت ، لحظه اي آرام نداشت و به کمک پدر و برادران مي شتافت و وقتي به او گفته مي شد که کمي استراحت کن مي گفت من در اهواز کاري ندارم من که در جبهه نيستم ولي در همه عملياتها شرکت داشته ولي به خانواده نمي گفت . شهيد مزارعي در جبهه در قسمت تخريب فعاليت داشته است شهيد مزارعي در يکي از وصيت نامه هايش مي نويسد که : بارالها ، چند ساعتي پيش تا شروع ماموريتم نمانده است و نمي دانم که بر مي گردم و يا اينکه خداوند توفيق شهيد شدن را به من مي دهد و اين هديه ناقابل که خود او به من داده که جانم است قبول خواهد کرد يانه . شهيد مزارعي به همين نحو دوره خدمت مقدس پاسداري را گذراند که در تاريخ 6/3/1367 در ساعت 30/3 صبح در حين ماموريت وي را هدف مستقيم کاليبر تانک قرار داده و قلب وي که آکنده به عشق خداو ائمه اظهار و امام حسين عليه السلام بوده پاره ميکند و وي را به درجه رفيع شهادت رسانيدن به هدف وي که همان رسيدن به معبود الله بود رسانيدند. طبق گزارش دوستان وي که در هنگام شهيد شدن در کنار وي بودند شهيد مزارعي حتي ددر هنگام شهادت در لحظه آخر هم داغ شنيدن کلمه آخ هم بدل دشمنان گذاشته و با گفتن 3 مرتبه يا مهدي دارفاني را وداع گفته و به معبود خود پيوسته است و خانواده و بستگان خود را در اين دنيا و آن دنيا در مقابل خدا و ائمه اطهار رو سفيد نموده است . روحش شاد و يادش گرامي راهش پر رهرو باد . والسلام
بسم الله الرحمن الرحيم بنام الله يگانه قانون گذار جهان هستى ، سلام و درود بر يگانه منجى عالم بشريت حضرت صاحب الزمان و نايب بر حقش امام خمينى رهبر كبير انقلاب اسلامى ايران و سلام و درود به رهروان راه امام حسين (ع) سلام به كفر ستيزان جبهه هاى نبرد حق عليه باطل آنانكه در سرما و در گرما جبهه ها را خالى نكردند و با تمام وجود در مقابل كفر ايستادند و گرما و سرما آتش سرخ گلوله ها و خمپاره ها را بجان خريدند و از اسلام دست بر نداشتند تا به درجه شهادت رسيدند . آرى اينان مسلمانان واقعى هستند و سلام و درود بروان پاك شهدا از صدر اسلام تا كنون از بدر و احد و خيبر تا كربلاى حسين و از كربلاى حسين تا كربلاى غرب جنوب ايران ، كربلاى غرب با سرماى طاقت فرسا و كربلاى جنوب ، با گرماى طاقت فرسا ، آرى به اين شهدا اسلام و درود فرستادن آنان كه از جان و مال و فرزند و پدر و مادرگذشتند آنان كه در راه اسلام از هيچ چيزى دريغ نكردند حتى از عزيز ترين چيز خود كه جانشان بود در راه الله دريغ نكردند و از همه چيز گذشتند آرى برادران ما در مقابل خون اين عزيزان مسئوليم و بايد از خونشان دفاع كنيم تا خون اين عزيزان پايمال نشود . بارالها هر چه در خود مى نگرم چيزى از خود نمى بينم بجز گناه و هر چه در خود جستجو مى كنم كمتر مى يابم و با آنكه در خود اميدى براى شهادت نمى بينم و در حالى كه كوله بارى از گناه بر دوش دارم هر لحظه امكان دارد كه از دنيا بروم اما خوشحالم كه در زمانى زندگى مى كنم كه امام و رهبرى همچون امام خمينى دارم و در زمانى زندگى مى كنم كه معناى كلمه اسلام برايم مشخص است با اينكه اميد براى شهادت برايم باقى نمانده است و از آنجا كه وظيفه هر فرد مسلمان است كه وصيت نامه بنويسد چند كلمه به عنوان وصيت مى نويسم بارالها در اين موقع حساس هر لحظه ممكن است كه بسوى تو بياييم پس خود كمكم كن و از سر گناهايم بگذر و قلم عفوت را بروى گناهانم بكش تا با روحى پاك بسوى تو بيايم بارالها جز تو كسى را نمى بينم كه شايسته ستايش باشد و جز تو كسى را نمى بينم كه از او طلب آمرزش كنم و از تو مى خواهم كمكم كنى تا از اين دنياى آلوده و پر از دوروئيها و پر از فساد نجات پيدا كنم و به راه راست هدايت شوم راهى كه شيعيان حضرت على (ع) رفتند راهى كه در آن سعادت باشد نه راه گمراهى خدايا در اين لحظه هاى آخر از تو طلب آمرزش گناهانم را مى كنم و از تو مى خواهم كه شهادت در راه اسلام را به من عنايت بفرمائى و از تو مى خواهم تا مرا مورد آمرزش و رحمت خود قرار ندادهاى از دنيا مبرى بارالها با اينكه گناهانم زياد است ولى درياى بخشش و كرم و لطف تو بيشتر از آن است كه من بتوانم فكر آن را هم بكنم خدايا رضايم به رضاى خودت هر چه خودت مى دانى در موردم اجرا كن خدايا مرا از جمله كسان قرار بده كه به آنها نعمت شهادت فى سبيل الله عنايت كردى و حال چند كلمه با پدر و مادر و خواهرانم سخن مى گويم : بارى پدر و مادر عزيزم از اينكه مدتها رنج و زحمت بپاى من كشيدى از شما تشكر مى كنم و از شما طلب حلاليت مى كنم بارى پدر و مادر عزيزم شما زحمت بسيارى بپاى من كشيدى ولى من نتوانستم جبران يك شب كه بپاى من بيدار مانديد انجام بدهم پدر و مادر عزيزم ميدانم كه از رفتن من ناراحت مى شويد و به همين خاطر از شما مى خواهم كه در رفتن من بيتابى نكنيد از شما مى خواهم كه در شهادت من لباس سياه بر تن نكنيد و گريه نكنيد و حال از شما خواهرانم مى خواهم كه در شهادت من بيتابى نكنيد و اگر خواستيد گريه كنيد براى مظلوميت امام حسين گريه كنيد و از خود صبر و استقامت نشان دهيد و همچون زينب در شهادت حسين از خود صبر نشان دهيد و با اين كار مشت محكمى بر دهان ضد انقلاب و از خدا بى خبران بزنيد و حال چند كلمه با برادرانم : بارى برادرانم از شما مى خواهم كه اسلحه خونين مرا زمين نگذاريد و راهم را ادامه دهيد ، آرى برادر من رفتم تا با رفتنم اسلام نرود من رفتم تا اسلام باقى بماند ، آرى درخت اسلام به خون احتياج دارد بايد كه خون هزاران جوان چون على اكبر حسين (ع) بر زمين ريخته شود تا درخت اسلام قوى گردد . آرى برادر افتخار كن كه برادرت به راهى رفته است كه رد آن سر بلندى و سر افرازى است نه راهى رفته است كه در نزد خدا و مردم روسياه باشد اگر مانند آنان كهاز خدا بى خبرند و بر خلاف اسلام و مسلمين به راه كج و راه كفران مى رفتند آن وقت است كه انسان مى بايست ناراحت باشد چون در مقابل مردم سر بزير است پس خوشحال باش كه راه اسلام رفته است . حال چند كلمه با برادرانم در پايگاه مقاومت شهيد رجائى دارم و با آنكه كوچكتر از آن هستم كه بتوانم چيزى بگويم ولى به عنوان يك برادر كوچكتر چند كلمه با شما سخن مى گويم : بارى برادران از آنجا كه حفظ اسلام بر همه مسلمين واجب است و امام فرموده اند كه مسجد سنگر است و سنگرها را خالى نگذاريد شما هم نيز بايد سنگرها را حفظ كنيد و نگذاريد عده اى از خدا بى خبران در بين شما جدائى بيندازند و شما از هم جدا شويد . آرى برادر امروز مسئله اسلام در ميان است و بايد از همه چيز گذشت و فقط اسلام را حفظ كرد و به اين حرفها توجه نكنيد برادران ، امروز از هر سو ابرقدرتها ى قدرتمند كه اسلام را نابود كنند ما بايد همانند كوه در برابرشان مقاومت كنيم تا آنها به اميد خدا سرنگون شوند . آرى برادرانم بايد همه يكى شويم ابرقدرتهاى شرق و غرب آمريكا كه مانند اژدها دهان باز كرده تا ايران اسلامى را ببلعند و نابود كنند بايد با تمام قوا در مقابل اين شيطان بايستيم و تا آخرين قطره خون در مقابل آنها بايستيم و به زانو درنياييم تا آنها به زانو در آيند به اميد روزى كه پرچم سرخ لا اله الا الله در سراسر جهان برافراشته شود . برادران امام امت را تنها نگذاريد و از خط امام دور نشويد زيرا كه هر راهى بجز راه امام راه فنا شدن است 66/8/16 - موسى مزارعى