کنگره ملی شهدای استان فارس

دوشنبه 10 آذر 1404
14:43
محمد باصری

محمد باصری

فرزند اکرم

تاریخ تولد
1328/01/15
تاریخ شهادت
1367/04/04
محل شهادت
جزیره مجنون
تحصیلات
ابتدایی
محل تولد
فارس - سپیدان - بیضا - شیخ عبود
وضعیت تأهل
متاهل
مسئولیت
رزمنده
نحوه شهادت
مفقودیت
نوع خدمت
سپاه
عضویت
کادر ثابت
بسم الله الرحمن الرحيم
زندگينامه شهيد محمد باصري : شهيد باصري در تاريخ 15/11/1328 در روستاي شيخ عبود از توابع بخش بيضاء از شهرستان سپيدان در يک خانواده اي مذهبي و مومن و متدين چشم به جهان گشود . شهيد در همان اوان کودکي پا به عرصه يادگيري علم نهادند و در مکتب خانه هاي قديم يادگيري قرآن را فرا گرفتند و بعد از مکتب خانه از طريق سپاه دانش مدرک ششم قديم را گرفتند و از طريق متفرقه و شبانه ادامه تحصيل داده و مدرک ديپلم را فرا گرفتند . او در سال 1347 مشمول شد و به خدمت مقدس سربازي روانه شدند که آموزشي را در آبادان بودند و در حين خدمت در خرمشهر در نيروي دريايي ارتش خدمت سربازي را سپري کردند و بعد از گذشت چند ماه از خدمت سربازي با يک خانمي از يک خانواده اي مذهبي و مومن و متعهد به نظام و قرآن از همان روستاي زادگاهش ازدواج کردند که ثمره ازدواجشان پنج فرزند مي باشد که چهار دختر و يک پسر که يکي از دخترها بعد از شهادت پدر بزرگوارشان متولد شدند که پسرشان هم علي اصغر نام دارد که دو سال داشتند که پدر گرامي شهيد شدند و شهيد بعد از خدمت خيلي به اسلام و قرآن پاي بند بودند که به گفته برادر بزرگوارشان در همه ي شبها بدون نماز شب سپري نمي کردند و شهيد در حدود دو سال از زندگيشان به کشاورزي مشغول بودند و بعد از کشاورزي شغل منشي دفتر ميدان باربري تره بار شيراز را به عهده داشتند و در زماني که در ميدان تره بار حضور داشتند مبارزه انقلابي عليه رژيم شاهنشاهي را شروع کردند و در همان موقع در امر به معروف و نهي از منکر و بد حجابي مردم را ارشاد مي کردند که در همان موقع از طرف ساواک شهيد را زير نظر داشتند در همان موقع رابطه خيلي نزديک با آيت اله ملک حسيني امام جماعت مسجد حبيب فلکه مصدق جنب پارک وليعصر داشتند و از همان زمان با کتابهاي مذهبي و ديني و کتاب هاي نفيس قرآن اوقات فراغت خويش را پر مي کردند و بر اثر امر به معروف و نهي از منکر هميشه مورد انتقاد اشخاص لاابالي و بي بند و بار قرار مي گرفت در سال 1354 از طريق کاروان هاي دوره شاه به کربلا عازم شدند يک سفري به کربلا مشرف شدند در حالي که متقاضي زياد بود در اسرع وقت نوبت شهيد درآمد . در سال 1355 کم کم از طرف يک سري از روحانيان تحت امر امام يک سري دانشجويان پيگيري قضيه امام و تبعيد امام را شروع کرد تا اوايل سال 1356 که انقلاب شروع شد در زمان انقلاب در هر شرايطي در راهپيمايي ها شرکت و بقيه مردم را به راهپيمايي ها ارشاد مي کرد . در سال 1357 هميشه پيگير اين بود که عکس امام را گير بياورد و تکثير مي کرد و در خانواده ها به صورت مخفيانه پخش مي کردند و اطلاعيه و پيام هاي امام را تا پاسي از شب پخش مي کردند . در 22 بهمن 1357 که انقلاب اسلامي پيروز شد به عضويت مسجد حبيب در آمدند و از زمان شروع پيروزي انقلاب هر شب جهت پاکسازي و پيگيري اهداف انقلاب تا آخر شب به دنبال برنامه ريزي بودند و چند نفر نيرو تحت امر شهيد جهت دستگيري اراذل و اوباش و عناصر ضد انقلاب تلاش و پيگيري مي کردند . در سال 1358 از ميدان تره بار وقتي بيرون آمد و به شغل آزاد روي آوردند و به تأسيسات ساختمان مشغول شدند . در سال 1359 با شروع جنگ تحميلي عراق عليه ايران جهت ثبت نام در سپاه پاسداران اقدام کردند و هميشه آرزويش اين بود که به عضويت سپاه پاسداران درآيد تا اينکه بالاخره عضو سپاه پاسداران انقلاب اسلامي شهرستان مرودشت در آمدند و در جهت آموزشي به اردوگاه هاي پشت جبهه انتقال يافت . زماني که آموزشي شهيد تمام شد هميشه به فکر اين بود که هميشه بايد در جبهه و جنگ فعاليت داشته باشند بعد از مدتي که پشت جبهه مسئول تدارکات و تعاون جبهه و جنگ سپاه مرودشت بود مدتي هم مسئوليت تبليغات سپاه شهر زرقان بودند و در سال 1358 با شناسايي گروهکها و ضد انقلاب شناسايي شده بود که در دروازه سعدي شيراز سه نفر از منافق ها سر راه شهيد را بسته بودند که شهيد را با ضربه تيغ موکت بري از ناحيه شکم به اندازه 25 سانتي متر بريده شده بود که خود را به داخل خيابان رسانده بود که مردم او را به بيمارستان منتقل کرده بودند . شهيد به مدت چهار ماه در جبهه هاي حق عليه باطل اعزام شدند در جبهه هاي جنوب در شهرستان اهواز بعد از جبهه اهواز مسئوليت سپاه بيضاء به شهيد محول گرديد . چون که شهيد هميشه آرزوي شهادت را داشتند نمي توانستند در منطقه پشت جبهه بايستند و مجدداً به جبهه هاي حق عليه باطل اعزام شده تا کربلاي 4 که مسئوليت گروه غواصي لشکر 19 فجر را به عهده داشتند و پس از آموزشي فشرده غواصي با نيروهاي خودش کربلاي 4 از خط مياني حمله و خط مياني جبهه شلمچه را آزاد نمودند و بعد از طرف فرمانده لشکر اجازه عقب نشيني به نيروها دادند و بعد از عقب نشيني يک روز پس از عقب نشيني بر اثر اصابت ترکش خمپاره از ناحيه گردن و گلو به شدت مجروح شدند و ايشان را به بيمارستان تهران ابن سينا انتقال داده و بستري کردند . در زماني که بستري بود هر کس به ملاقات ايشان مي رفت کلاً صحبت ايشان در رابطه با امام و جبهه و جنگ و پشت جبهه بود و پس از سه ماه استراحت دوباره بر اثر اصرار زياد به جبهه اعزام شد و بعد از اعزام مجدد مسئوليت گردان جوادالائمه لشکر 19 فجر به ايشان محول گرديد و پس از دو سه ماهي مأموريت ايشان در جزاير مجنون ادامه پيدا کرد و بار آخر که به مرخصي آمد برادرشان زين العابدين را صدا زدند و مقداري برادر کوچکشان را نصيحت کردند و در رابطه با خانواده و مادر سفارش هايي را به برادر دادند و گفته که من اين بار به جبهه مي روم و شايد بعد از چند لحظه تأمل که برادرشان ناراحت نشود گفته که بالاخره بر مي گردم و منظورش اين بود که شايد به ؟؟؟ زنده نباشد و به قول همرزمان شهيد در جزيزه مجنون در عمليات والفجر 8 بر اثر تک دشمن ابتدا وي مجروح شيميايي شده و چون که ماسک شهيد کارآيي نداشته و مي خواسته به افراد گردان تذکرات لازم را بدهد ماسک را از صورت خود باز مي کند تا نيروها را راهنمايي کند مسموميت شيميايي ايشان را از پاي در مي آورد و به زمين مي افتند و به قول همرزم شهيد جناب سرهنگ بازنشسته سپاه پاسداران آقاي اوجي با دست اشاره کرده به نيروها که به عقب برگردند و بر اثر تعقيب تانک دشمن نيروها برگشته و شهيد را زير نظر داشته اند تا اينکه تانک دشمن شهيد را زير مي گيرد و شهيد را به آرزوي ديرينه اش مي رساند . در ضمن تاريخ شهادت 4/4/1367 است که ايشان را بر اثر عدم انتقال جسد شهيد ايشان را مفقودالاثر اعلام کردند و در سال 1379 جسد شهيد توسط گروه تفحص پيدا شده و شهيد را تشييع و در زادگاهشان دفن کردند . روحش شاد و راهش پر رهرو باد .
بنام خدا وصيتنامه شهيد محمد باصرى (جاويدالاثر). الله اكبر: خداوند بزرگتر از آنى كه وصف شوى. اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمدا رسول الله و اشهد ان اميرالمومنين واحد عشر ابنامه المعصومين من ولد و حجج الله. خداوندا شهادت مى دهم كه خدايى غير از تو نيست و شريك ندارى و تمام قدرتها از آن توست و سرنوشت همه در دست توست. و شهادت مى دهم كه تمام پيامبران و اوصياى ايشان كه ازطرف تو انتخاب و برگزيده شده اند حق است و شهادت مى دهم كه تمام كتابهايى كه ازطرف تو نازل شده حق است و نيز شهادت مى دهم كه تمام پيامبران و اوصياى به مرگ و عالم برزخ و سوال و جواب در قبر و قيامت و حساب و كتاب و ميزان و بهشت و دوزخ حق است و آنچه از اصول اعتقادات و قانون مذهب جعفرى باشد حق است و شهادت
مى دهم كه حضرت على عليه السلام و يازده فرزندش خليفه و جانشين بلافصل محمد (ص) است و شهادت
مى دهم حضرت ولى الله الاعظم بقيه الله فى الارضين روحى و ارواح العالمين لتراب مقدمه الفداء و الحجه ابن الحسن العسكرى (ع) در پشت پرده غيبت است تا به امر خداوند تبارك و تعالى روزى ظاهر شود و جهان را پر از عدل و داد كند. پس از آنكه از ظلم و جور پر شده باشد اللهم عجل فى فرجه و سهل مخرجه اللهم اجعلنا من ؟؟؟ و اعوانه. خداوند شايد اين آخرين وصيت نامه باشد كه مى نويسم و شايد اين آخرين سفرى باشد كه در راه تو حركت مى كنم و قصد و ايده خود را براى بدست آوردن رضايت تو قرار دادم خدايا از طرف خودم نه صاحب مالم و نه صاحب جانم ولى بر حسب آيه ان الله اشترى من المومنين انفسهم و اموالهم جان و مال خود را از آن تو مى دانم كه عاريتى به اين حقير لطف فرمودى بتو فروختم اما چه فروختنى كه كجا بودمى كه تا جان و مال داشتمى همين را مى دانم كه تو بمن جان و مال خود از آن تو ميدانم و تو آن را بمن دادى كه بتوسط خشنوديت را فراهم كنم ولى برعكس شده خدايا به اين‌ها كه بمن عطا فرمودى معصيت تو را انجام دادم ديگر چيز خوبى ندارم كه بتو بفروشم كه تو شيئى ؟؟؟ را خريدارى جنس بد در اين بازار خريدار بدارد. خداوندا اين حقيرعاصى ياغى طاغى فرارى بسوى تو پناهنده است. خداوندا پناهم اى كسى كه هر كس از بى چيزى و بيچارگى و درماندگى و عصيان بتو پناهنده شود تو او را پناه مى دهى و حتى او را نوازش مى كنى. خدايا سرمايه ندارم فقط يك سرمايه تمام نشدنى و آن هم اميد به رحمت تو و شناخت محمد و آل اوست. خدايا پروردگارم قلبم را كه آكنده از زرق و برق دنيا شده و به ملاقات تو خود را بطپش انداخته از عشق خودت و فنا شدن در راه خودت با نور هدايت و معرفت قوى گردان تا آنجايى كه ديگر محبت و عشق خودت و دوستانت محبت و عشق و فرمان كس ديگر را اطاعت نكند ونپذيرد. پروردگارا اگر به جهاد مى روم اگر به دشمنان تو و رسول تو و دين تو و اسلام تو قتال مى كنم اگر توانايى دارم اگر عشق به تو را پيدا كردم اگر توفيق پيدا كردم همه را تو به من عنايت فرمودى و هرچه دارم از تو دارم كه هيچكس از خودش هيچ چيز ندارد جز اينكه تو به او عنايت فرمودى و قوله عزوجل ما اصابك من حسنه ممن الله و ما اصابك من ؟؟؟ فين نفسك: خداوندا چندين سال بود كه آرزوى شهادت در راه تو را مى كردم و آرزوى خدمت در راه تو مى كردم تا آنجا كه اين حقير عاصى سراپا تقصير تفضل فرمودى لطف و كرامت فرمودى و لباس مقدس سبز شهادت سرخ را بر تنم پوشاندى و مرا به خدمت خودت انتخاب كردى و محبت پول و كسب و كار و درآمدهاى زيادى را از قلبم بيرون كردى چگونه شكر اين نعمتهاى تو را بجا بياورم كه نتوانم كه هيچ شكرى نيست كه مقابل كوچكترين نعمت برابرى كند و هيچ كس قدرت ندارد كه جبران نعمتت را بكند. توصيه ها كه به برادران و خواهران دارم اين است كه با جان و مال خودتان به هدف نهايى براى رسيدن در راه خدا بكوشيد و دريغ نورزيد زيرا بنده كوچكتر از آنم كه پند و اندرز دهم اما خداوند متعال فرمود و ذكر فان الذكرى ؟؟؟ المومنين. عاشقان كوى اباعبدالله شيطان شما را فريب ندهد كه الشيطان يبدكم الفطر و بامركم بالفحشاء و انشاءالله روزى كه پرچم مقدس اسلام را بر تمام قله هاى بلند جهان به اهتزاز درنياوريم از پاى نخواهيم نشست. خانه و زن و فرزند شما را دلباخته نكند و مشغول دنيا دارى و زندگى نكند و اگر عشق زندگى كردن مرفه و اوج نهايى خود را مى خواهيد آن زندگى در آخرت است هم چنانكه على عليه السلام: الناس فى الدنيا ؟؟؟ و همرنى ايديهم عاريه. اگر سعادت دنيا و آخرت‌رامى خواهيد اگر عزت دنيا و آخرت را مى خواهيد خطاگرا نباشيد و گوش بفرمان اين سلاله فاطمه (س) و رهبر كبير و قائد اعظم حضرت نائب الامام، امام خمينى باشيد. پشت سر روحانيون به طرف گيرى از روحانى ديگرى صحبت نكنيد. امروز وحدت براى سلاله فاطمه (س) و براى اسلام از مسائل مهم است از قرآن پند و اندرز بگيريد. خداوند مى فرمايد واكثرهم لا يشعرون. اكثر مردم درك و شعور ندارند و قليل من عبادى الشكور عده كمى از ؟؟؟ خدا شكرگذار نعمت ها هستند. در پايان از درگاه خداوند تبارك و تعالى براى امام زمان (عج) طول عمر و سلامتى و تعجيل در فرج ايشان و براى نائب بر حقش نيز طول عمر و سلامتى و براى رزمندگان اسلام بر تمام جبهه هاى حق عليه باطل پيروزى نهايى و براى كل مريضها مخصوصا مجروحين و معلولين جنگى شفا و براى اسراى اسلام سلامتى و خلوص و براى ارواح مومنين و مومنات آمرزش خواهانم. و از تمام برادران دينى و ايمانى استدعا دارم كه هر حقى نسبت به من دارند مرا حلال كنند. مادر، همسر و فرزندانم و اقوام خوبم همه مرا حلال كنيد. برادران و خواهران عزيزم مرا حلال كنيد. همه شما را سفارش مى كنم كه اگر انشاءالله خداوند تبارك و تعالى اراده تعلق گيرد و لباس شهادت را بپوشاند در برم، از شهادت اين حقير ناراحت نباشيد و افتخار كنيد در ضمن اينكه من راضى نيستم كه زيادى گريه كنيد هم شخصيت اسلامى خودتان و هم خون ناقابل مرا حفظ كنيد. خداحافظ شما. الحقير محمد باصرى.