بسم الله الرحمن الرحيم
زندگينامه شهيد اسماعيل کرمي . ياد باد ايامي که عاشقان شهر ما در چشمانشان گل هجرت روييد و با کوله باري از بار عشق راهي جبهه شدند نامش را به اين خاطر اسماعيل گذاشتند : چون مي دانستند زماني بايد او را بقربانگاه بفرستند . اسماعيل مردي از مردان حماسه بود . در خانواده اي ساده زيست و مذهبي چشم به جهان گشود . فرزند دوم خانواده بود پدرش و مادرش خانه دار بود روزها پر طروات را در سايه سار حمايت خانوداه سپري کرد . دوران ابتدايي را در وستاي کراده به پايان برده ولي به علت بيماري پدرش مجبور به ترک تحصيل شد تا بتواند مخارج خانواده را تامين کند به مادرش مي گفت نگران پدر نباشيدمن وظيفه دارم به ايشان کمک کنم . نحوه حضور در جبهه و شهادت : هنگامي که جنگ تحميلي عراق عليه ايران آغاز گشت اسماعيل نيز مانند ديگر جوانان برومند اين آب و خاک به نداي رهبرش لبيک گفت و از طريق بسيج مقاومت به مدت 22 ماه در جبهه حضور پيدا کرد . بعد از مدتي حضور داوطلبانه در جبهه لباس مقدس سربازي به تن کرده و بار ديگر با دلسوختگان وادي عشق راهي سرزمين آفتاب خيز جنوب شد . در اين مدت دوباره مجروح شد يک بار از ناحيه پا و بار ديگر از ناحيه گوش براي آخرين بار 10 روز مرخصي گرفت و به منزل بازگشت . اما طاقت دوري جبهه را نداشت و هنوز مرخصي اش تمام شده بود که به جبهه بازگشت . 6 روز بعد در تاريخ 13/12/1365 در منطقه شلمچه به خيلي همزمان شقايق پيشه اش پيوست . پيکر پاک و مطهرش با حضور گسترده مردم در زادگاهش به خاک سپردند . خاطراتي از شهيد : مادرش مي گويد : وقتي براي آخرين بار با هم غذا مي خورديم به من گفت مادر اين آخرين باري است که با شما سر يک سفر مي نشينم من اين بار مي روم و ديگر بر نمي گردم وقتي به او مي گفتم مادر اين چه حرفي است که مي زني گفت : مادر کاري را براي رضاي خدا انجام مي دهي بايد تا آخرين لحظه ادامه دهي . روحش شاد و يادش گرامي باد . والسلام