بسم الله الرحمن الرحيم
زندگينامه شهيد بزرگوار نور محمد اکبري : در سال 1350 به هنگام زيارت از امامزاده سيد محمد که زيارتگاه خيل عاشقان و ارادتمندان به اهلبيت نبوت چشم به جهان گشود و به همين جهت نام او را نور محمد گذاشتند . نور محمد از همان کودکي شجاع و چالاک بود . مدارس ابتدائي را در روستاي شهيد آباد تا سطوح پنجم ابتدائي گذراند و در مقاطع راهنمائي ثبت نام و علي رغم اين که محصل بود و شرائط لازم جهت شرکت در جنگ را نداشت پس از مدت کوتاهي صلاح را بر آن دانست که جهت ادامه راه برادرش شهيد حسين اکبري که برادر ناتني او بود را ادامه دهد و به همين جهت درس را رها کرد و عليرغم سن کم به لحاظ بنيه و تحرکي که داشت مورد پذيرش بسيج قرار گرفت و براي اولين بار به مدت چهار ماه در کردستان مشغول حراست از حريم وطن گرديد و مجدداً براي بار دوم به منطقه ي عملياتي اهواز شرکت کرد . شهيد نور محمد بسيار مهربان و رئوف و نماز خوان بود که در يک روز قبل از ظهر پس از گرفتن وضو ، هنگام وارد شدن در سنگر هدف ترکش دشمن قرار مي گيرد و به درجه ي رفيع شهادت نائل مي گردد به سال 1366 . روحش شاد و راهش پر رهرو باد . والسلام .
بسم الله الرحمن الرحيم
وصيت نامه برادر شهيد نور محمد اکبري : ..." قولو لا اله الا الله ؟؟؟ " ، " انا لله و انا اليه راجعون " شهادت تزريق خون است به پيکر اجتماع . استاد شهيد مرتضي مطهري . جوانان ما شهادت را طالبند ، امام خميني . خدايا ، خدايا تا گناهان مرا نبخشي مرا از اين دنيا نبر . به نام خداوند کريم و رحمان ، به نام آن که گناهان و عيب هايم را پوشاند و بدي هايم را در انظار ديگران مخفي نگهداشت و محبت مرا در قالب دوستان و خويشان و يارانم قرار داد و به ياد آن که بهترين فرزندان اسلام برايش همه ي گلوله هاي خصم را به جان خريدند و سينه هايشان چاک چاک ، جبهه هاي نبرد حق عليه باطل گرديد . در اين لحظه که قلم را به دست گرفته و مطالبي با به نام وصيت نامه مي نويسم به هيچ عنوان اطمينان ندارم که شهيد بشوم ، اگر به رحمانيت بي منتهاي خداوند ايمان نداشتم هرگز در اين شرايط وصيت نامه نمي نوشتم ولي چه کنم که جز او کسي را ندارم تا بر روي صفحات سياه زندگانيم ، خون خورشيدي رنگ شهادت را بلغزاند ، خداوندا رحمتي کن که آن چنان که تو دوست مي داري بميرم و در لحظه ي مرگ قلبم مالامال از عشق تو باشد . کليه ي غل ها و زنجيرها را به دور ريخته باشم که جز تو به هيچ کسي و هيچ چيز جز تو اميد ندارم . خداوندا توبه ام را بپذير گرچه خود عذر ماندن خويش را نمي پذيرم و بر پوست نازکم رحم کن ، خدايا سوزش آتش را بر پوستم حرام گردان و ياريم نما که در راه تو بميرم ، الهي العفو ، العفو ، العفو ، العفو . و اما سخني چند با پدر و مادرم : سلام عليکم ، "بما صبرتم "، مادر قهرمان از اين که براي آخرين بار از تو خداحافظي کردم اميدوارم که مرا ببخشي و از اين که تنهايت گذاشتم و در کنارت نماندم . مادر هميشه قهرمانم که همه ي زندگانيت را در رنج و مريضي گذراندي تا فرزندان خونين کفنت را فداي اسلام نمايي از تو تقاضا دارم در سوگ من اگر چه برايت بسي مشکل است صبر نمايي و چون هميشه دلسوز و مهربان بودي ، اين بار بر گورم صبور باش و گريه نکن ، پدر و مادر عزيز از شما مي خواهم که متانت و وقار خودتان را حفظ کنيد و اگر برادران پاسدار براي زنده نگهداشتن ياد شهداي اسلام عزيز به خانه ي ما آمدند به گرمي از آن ها پذيرائي نمائيد و پدر و مادر عزيزم از شما حلالي مي طلبم ، و از همه ي خواهران و برادرانم حلالي مي طلبم و اميدوارم با روحيه اي شاد براي ديگران سرمشق شوند ، و از همه ي قوم و خويشان حلالي مي طلبم و اميدوارم که هميشه گام در راه خدا و براي خدا بردارند و سخنان امام خميني را يکي پس از ديگري عمل کنند ، و از آنها مي خواهم که سنگرشان مسجد را حفظ کنند و کتابخانه را توسعه دهند ، انجمن و بسيج هم تشکيل دهند تا بتوانند خدمت بيشتري به اسلام کنند و فرزندان با ايمان تري به بار بياورند ، و وحدت خودشان را هم حفظ کنند . با درود بر رهبر کبير انقلاب امام خميني و امت شهيد پرور و با درود بر شهداي راستين اسلام و درود بر شهداي ؟؟؟ ، عبدالرحيم اکبري، محمد شفيع اکبري ، امان الله اکبري ، حسن سليماني . والسلام .