بسم الله الرحمن الرحيم
زندگي نامه شهيد رزمنده سعيد حاجيان
زمستان سال 1347 شمسي در صغاد يکي از توابع شهرستان آباده کودکي متولد شد که خانواده اي مؤمن و متدينش نام او را سعيد يعني سعادتمند گذاشتند.سعي به مادري هديه مي شود که نيک نهاد است،عفيفه و پاکدامن اين مادر چهره مردمي داشت هرگز صورتک فريب به چهره نمي زد بي ريا و با محبت هم بچه هايش از سفره مهرباني اش بهره مي بردند و هم با همسايگان خوب و صميمي بود و خلاصه يک خانه آفتاب داشت.سعيد مثل نخل قد مي کشيد و براي رفتن به مدرسه آماده مي شد استعداد خوبي هم داشت و از اين نعمت خدايي خوب استفاده مي کرد تا سال پنجم ابتدايي توفيق با او همراهي کرد.سعيد خيلي دوست داشتني بود خنده رويي و صفا و صميميت در درياي وجودش موج مي زد.مثل پدرش مرد مدار بود در اجتماع خود حضوري سبز داشت هم اهل نماز و طاعت بود و هم اهل دوستي و رفاقت هم وقار داشت وهم فروتني اين ها او را چهره اي دوست داشتني کرده بودند سعيد خيلي زود با کلام امام و نگاه امام و راه امام آشنا شد چون پدر و مادرش طرفداران پر و پا قرص انقلاب بودند و او را نيز به بازي مي گرفتند و در صحنه ها به پيشش مي خواندند.سعيد يک انقلابي وارسته و عاشق امام شد و خودش را آماده کرد تا در روزهاي جنگ جواب رسايي براي (هل من ناصر ينصرني)امام زمانش داشته باشد روزهاي اول سال 1367 شروع شده بود که سعيد سفر آسماني و کربلايي خود را آغاز کرد.بيش از سه ماه از حضورش در جبهه نمي گذشت که آدرس آسمان را از کبوتران پرواز کرده گرفت و طي يک حمله راهي صد ساله را در يک شب طي کرد.23/3/1367 فرشتگان براي مبارک باد وصال سعيد آماده شدند و در سحرگاه او را در ورق هاي گل لاله جاي دادند سعيد پس از يک رزم مردانه به سوي دلبر جانانه راه پيمود و خاک کوي عشق را با خونش رنگين کرد.محبوب او را نيز در رسته سرهاي افتاده در راهش قلمداد کرد و با همه کبريايي اش ندا در داد که او را من کشته ام و خودم ديه خون او خواهم بود و اين گونه سعيد نيز ثار الهي شد.ياران آن اثر الهي را بر ديده نهادند و در جاري چشم ها معطرش نمودند و او را به شهيدان گلزار صغاد سپردند تا بزمشان را کربلايي تر کند.روحش شاد و يادش گرامي باد