کنگره ملی شهدای استان فارس

دوشنبه 10 آذر 1404
11:51
محمود خیراندیش

محمود خیراندیش

فرزند مصطفی

تاریخ تولد
1346/05/27
تاریخ شهادت
1366/06/06
محل شهادت
مهاباد
تحصیلات
ابتدایی
محل تولد
فارس - آباده - آباده
وضعیت تأهل
مجرد
مسئولیت
رزمنده
نحوه شهادت
تیر
نوع خدمت
سپاه
عضویت
وظیفه
بسم الله الرحمن الرحيم
زندگي نامه شهيد رزمنده محمود خيرانديش
در سال 1346 شمسي پسري به نام محمود در فيض آباد يکي از توابع شهرستان آباده پا به عرصه وجود مي گذارد.سهم محمود از اين دنياي بازيگر مادري است که دامني پر از گل هاي سرخ محبت دارد(حجاب خيرانديش)را همه مي شناسند زني عفيف و بزرگوار که نه تنها دريايي از مهرباني را در پاي نهال هاي زندگي اش جاري مي کند بلکه تا امروز مردم وهمسايگان نيز از اين چشمه صفابخش بهره ورند و پدر مصطفي متديني شوخ طبع است که اگر همه غم ها احاطه اش کنند.باز هم رنگ لبخند از چهره اش گم نمي شود.محمود در دامن محبت ها و لبخندها بزرگ گرديده و مدرسه اي مي شود او از همان کودکي با بوي قرآن شامه اش را معطر مي کند.محمود به دبستان قدم مي گذارد او راه آموختن را تا آخر ابتدايي به خوبي مي پيمايد.محمود عصاره خوبي هاست.شايد گزاف نباشد اگر گفته شود که پاکي چشمه سار را دارد و در نمازش جز به خم ابروي يار نمي انديشيد و در سلامش جز به محبت فکر نمي کند و در منش هاي اجتماعي اش دوست دارد که مهر آفريني کند اين ها سرمايه هاي بزرگي است که در کوچکي به او هديه شده اند.وقتي محمود به رشد و بلوغ مي رسد جنگ سال هاست که در خانه اين ملت بزرگ پاي گذاشته است محمود به دنبال فرصتي است که عشقش را از پررده در اندازد وجلوه کربلايي خود را به نمايش بگذارد. محمود در گرماي گرم 1366 سفري بسيار طولاني را به سوي جبهه هاي نبرد آغاز مي کند.سفري که با اندک روزگاران طي شده در مرخصي بيش از چهار ماه طول مي کشد خدا اراده کرده که اين فرزند رشيد در گروهي به مشق ايثار قيام کند که جز عاشق پيشگان راهي به حريم آن ندارند.محمود براي ديدار معشوق پر مي کشد و تن خاکي را براي هميشه به خاک مي نشاند و چند صباحي بعد محمود بر بال دست هاي مردم عاشق به گلزار شهداي فيض آباد در کنار ديگر گل هاي لاله خوابيد. روحش شاد و يادش گرامي باد
بسم الله الرحمن الرحيم
وصيت نامه شهيد محمود خير انديش . انا لله و انا اليه راجعون . درود بر منجي عالم بشريت امام عصر مهدي موعود و نائب بر حقش امام امت امام و درود و سلام بر تمامي شهداي صدر اسلام از انقلاب حسيني تا انقلاب . فرزند حسين ابراهيم زمان خميني کبير و با سلام بر تمامي کفر ستيزان جبهه هاي حق بر عليه باطل که بهترين و با ارزشمندترين هديه خود که همان جان ناقابل مي باشد در راه اسلام و قران به ارمغان ؟؟؟ درود فراوان بر مربي اخلاق پدر بزرگوارم و با سلام بر زينب زمان مهر پرورم وصيت نامه خود را شروع مي کنم و حال که نام وصيت ميان آمد نمي دانم از کجا شروع کنم و به کجا خاتمه دهم از چه کسي بگويم و چه چيزي را به نگارش در آوردم از بسيجي ها بگويم يا از برادران ديگر رزمنده از زمستان بگويم و يا پيروزي هاي چشمگيري که براي امت اسلامي به ارمغان مي آورند اکنون که قلم را جهت نوشتن چند کلمه اي وصيت نامه به نگارش در آورد ه ام دستم حرکتي ندارد چون که مي خواهم که با کوله باري سنگين از گناه اگر خداوند قبول کند و مرا جز بندگان مخلص در آورد و بعنوان شهيد بپذيرد که نمي توانم سرم را بالا بياورم و در مقابل همرزمان و همشهريانم سرم را بالا بياورم اميدوارم که اولاد خداوند و چهارده معصومش و بعد از آن همرزمان و دوستان و آشنايان از گناهان بنده حقير در گذرند و قلم عفو بر گناهان من بکشند و چون که من نتوانستم آن طوري که بايد و شايد حق آنها را از گردن خود ادا کنم . بار خدايا حال که در تاريخ 22/1/66 مي خواهم جهت عمليات به خط مقدم بروم از تو مي خواهم که مرا ببخشي و بيامرزي و تنها آرزوي من که سالها است بر دل دارم که همان شهادت در راهت مي باشد بر آورده شود و مرا ببخشي از اين در مقابل سر قبر هم بنويسيد که شهيد عشق در ميدان پيکار ... چو پروانه بسوزد در دل يار ... ؟؟؟ در حريم لاله را خون ... خداوندا خميني را نگهدار . دوستان و آشنايان سرافکنده و خجل نگزاري و پدر و مادر عزيزم اگر نتوانستم حق فرزندي را ادا کنم و شما که سالها براي من زحمت کشيده ايد مرا بزرگ کرده ايد و مرا به جبهه فرستاده ايد تا دين خدا را ادا کنم . و زحماتي را که براي من کشيده ايد به جواني علي اکبر حسين ببخشيد و مرا حلال کنيد و من تنها خواهشي که از شما دارم که در مرگ من گريه نکنيد . برادران بزرگوارم - امام را فراموش نکنيد و جبهه ها را خالي نگذاريد و پشت جبهه ها را گرم نگه داريد و با خود بر دهان منافقين کوردل مشت محکمي بزنيد و از گناهان من در گذريد و مرا عفو کنيد چون من نتوانستم حق برادري را براي شما ادا کنم . خواهران عزيزم با حجاب خود مشت محکمي بر دهان ابرقدرتها بزنيد و نماز جمعه و جماعت را فراموش نکنيد و زينب وار زندگي کنيد و عموها و دايي هاي گرامي و پدر بزرگ ان مرا حلال کنيد . دوستان و آشنايان مرا حلال کنيد و از گناهان من در گذريد و من کوچکتر از آن هستم که بخواهم براي امت شهيد پرور پيام بدهم ولي وصيت من اين است امام را تنها نگذاريد و جبهه ها را محکم نگه داريد و و اي مادر و خواهران عزيزم باز هم مي گويم در مرگ من گريه نکنيد چون من عزيزتر از برادران چترانگون و رجبي - اياز - و ديگر برادران شهيد نيستم و اگر جنازه من نيامد که نيامد و اگر آمد هر جا که پدر صلاح دانست دفن کند و به اميد پيروزي هر چه زودتر رزمندگان اسلام در تاريخ 22/1/66 مهاباد محمود خير انديش .