بسم الله الرحمن الرحيم : مروري اجمالي بر زندگي نامه شهيد عزت الله نعمت الهي : و لا تحسبن الذين قتلوا في سبيل الله امواتا بل احياء عند ربهم يرزقون : قرآن کريم : شهيد عزت الله نعمت الهي در 6 مرداد سال 1342 در خانواده اي پائين و مذهبي در بهمن آباده چشم به جهان گشود و پس از طي دوران طفوليت در دبستان بهمن مشغول فراگيري علم شد و در اين دوران به موازات فرا گرفتن دروس ابتدائي سجاياي اخلاقي خود را بروز مي دهد و به حديث جنم کم من تعلم القران و علمه جامع عمل پوشاند وي در طي عمر کوتاه و پر برکتش در مقام تهذيب نفس از رذايل اخلاقي و کسب فضائل کريمه در آمد و در زمره متقين ترين افراد شهر بود پس از طي دوران ابتدائي به دليل پشت کار و علاقه اش به کسب علم در شهرستان آباده و به دور از خانواده به تحصيل ادامه داد در همين دوران هر چند از سن کمي برخوردار بود در جلسات مخفيانه اي که توسط روحانيون در سطح شهر برگزار مي گرديد آگاهانه شرکتي فعال داشت و با اين که انجمن خجسته سعي در جذب اين نيروي فعال و با استعداد داشت به ماهيت اين گروه پي برد و از ملحق شدن ، جذب و طرفداري از آنان امتناع ورزيد . عزت الله ، جواني بسيار فعال ، با هوش و از پشت کار عجيبي برخوردار بود ولي به سبب علاقه اي که به کارهاي تخصصي داشت وارد هنرستان فني ( هنرستان فني شهيد چمران ) و در رشته ساختمان مشغول تحصيل شد . سال دوم دوران متوسط وي مقارن با آغاز انقلاب اسلامي بود و بالنتيجه آن طور که از شهيد عزت الله و روح ملکوتي و قلبي مملو از عشق به ائمه اطهار او انتظار مي رفت هم چون ميليون ها مبارز مسلمان ديگر به نبرد عليه رژيم پرداخت و در شهرستان خود از هيچ کوششي در جهت افشاء گري ماهيت پليد آنان فروگذاري نکرد بعد از به ثمر رسيدن نهال انقلاب و زمزمه تشکيل انجمن اسلامي مدارس همراه و هم گام با عزيزاني چون صفائي - شهر مياني - اسکندري - خداداد - که همگي شربت شيرين شهادت را نوشيدند جزء پيش گامان انجمن اسلامي و اتحاديه آن بود و نقش مؤثري در انسجام نيروهاي متعهد و علاقمند مدارس داشت و هميشه بر آن بود که بايستي سعي در حداکثر استفاده از حداقل مزايا براي پيشبرد و صدور اهداف عاليه اسلام داشته باشيم و در تعطيلات تابستاني جهت فعاليت هاي فرهنگي با کوله باري از فيلم و اسلايد و کتاب راهي روستاها و مناطق محروم آباده مي شد و به تشکيل کلاس هاي قرآن و معارف اسلامي مي پرداخت . بي آلايش و تواضع و سادگي در زندگي وي به قدري بود که زبان زد دوستان گشته و اخلاق اسلاميش آنان را مجذوب خود ساخته بود در سال چهارم دبيرستان جزء سربازان واقعي آقا امام زمان ( عج ) در آمد و لباس مقدس پاسداري را پوشيد و مسئوليت خود را در واحد تبليغات و روابط عمومي آغاز کرد کار هم زمان در 3 سنگر مدرسه - انجمن اسلامي و سپاه در روحيه بلند و خستگي ناپذير او هيچ گونه خللي وارد نکرد و با طراوت و شادابي خاصي در جذب نيروها و جلوگيري از به هدر رفتن توان فکري و جسمي آنان مي کوشيد . او زينب دين ، زينت اسلام و زينت سپاه بود و خط زيبا و قلم شيواي او مزين کننده جلسات و مراسم مختلف شهر . عزت الله ، صاحت نظري شيرين سخن در جلسات سپاه - بسيج - انجمن اسلامي - جبهه و جنگ ..... شهر و اين ارگان ها در زمينه اهداف تعيين شده اشان ياد او را در اذهان هر چه بيشتر زنده نگه مي دارد وي با آگاهي و شناختي که از فرهنگ غني اسلام و روح شهادت داشت با ورود به سپاه هر آن در انتظار شهادت به سر مي برد . و با رفتار و گفتار اسلامي خود سعي مي کرد تا لياقت شهادت را هر چه زودتر به دست آورد و از اين فيض الهي بهره گيرد . لذا با شروع جنگ تحميلي فرصت را غنيمت شمرد و بارها به منظور لبيک به هل من ناصراً حسين زمان و دسترسي به اين فيض عظيم عازم جبهه هاي نور عليه ظلمت شد و توفيق شرکت در عمليات هاي مختلف همراه برادران در زمينه و انجام کارهاي تبليغي ، انسجام و هماهنگي نيروهاي رزمنده را يافت . عزت الله هم گام با فعاليت هاي گسترده و انجام مسئوليت هاي وافر و اعزام هاي مکررش به جبهه ها در سال 61 مسئوليت تشکيل خانواده را نيز تقبل کرد اما ازدواجش باعث رکود در کارش نشد و وظايف خود را به طور جد انجام مي داد . همت والاي وي به قدري بود که تحصيل علم در حد ديپلم او را اغناء نکرد و در کنکور سراسري سال 65 شرکت و موفق به قبولي در رشته عمران ( زيرسازي راه ) گرديد و در شهر شيراز مشغول به تحصيل شد اما اين همه تلاش و ايثار نمي توانست روح پرتوان او را راضي نمايد بنابراين بار ديگر در 14 رمضان المبارک سال 1367 دانشگاه - محيط کار - خانه و خانواده و دو فرزند دلبندش ( زينب و صديقه ) را رها کرد و به نداي امامش که فرمود حسينيان آماده باشيد لبيک گفت اعزام هاي طولاني و به کرار عزت الله به جبهه از طرفي واضح بودن شهادت چه براي خودشان و چه براي اطرافيان ( با توجه به اين که مکرراً به همسرش گوشزد مي کرد که من شهيد خواهم شد ولي آن موقع که شما آمادگي شهادت مرا پيدا کنيد ) بنابراين هميشه در لحظه هاي آخر ديدار و در نامه هاي خصوصي اش به خانواده ، زينب گونه زيستن و فاطمه ( س ) را رهرو راه خود قرار دادن و آنان را به دو فرزندم آموختن و در زندگي خود تصميم گيرنده بودن را تکرار مي کرد تا انشاء الله ملکه ذهن گردد و بر آن عمل شود . او دانشجوي گل چيني بود که دانشگاه را به ميدان جنگ ، خوابگاه را به سنگر ، قلم را به تفنگ ، کتاب را به خشاب و زبان را به گلوله مسلح کرد و در جهاد با کافران به نبرد پرداخت و سرانجام در اوج ايمانش به خدا در جبهه شلمچه بر اثر اصابت ترکش کينه توزان بعثي در تاريخ 5 خرداد ساعت 5/5 عصر روز پنج شنبه به شرف شهادت نائل شد و به ملکوت اعلاء پيوست . راهش پر رهرو نامش ماندگار حماسه اش جاويد باد . ربنا افرغ علينا صبراً و ثبت اقدامنا و نصرنا علي القوم الکافرين .
وصيتنامه. بسمه تعالى. خدايا شاهد باش كه از تمامى مظاهر دنيا بريدم تا بيشتر به تو نزديك شوم و به تو بپيوندم. خدايا شاهد باش به عشق تو در سير تو حركت كرده ام و اينك فقط پيوستن به تو را انتظار دارم. خدايا من خواهان شهادتم نه به اين معنى كه از زندگى كردن در اين دنيا خسته شده ام و يا خواسته باشم خود را از دست اين سختى ها و نابسامانيهاى دنيوى خلاص سازم. بلكه مى خواهم گناهانم بوسيله رنج كشيدن در راه تو و دادن چند قطره خون ناقابلم بخاطر تو پاك گردد. مى خواهم شهيد شوم تا شايد خونم بتواند نهال كوچكى از جنگل انبوه انقلاب را آبيارى كند. مى خواهم شهيد شوم تا خونم به سرور شهيدان امام حسين (ع) گواهى دهد كه من مانند مردم كوفه نيستم كه او را تنها گذاشتند من رهرو راهش بوده ام اگر قبولم نمايد و مرا جزء زمره شهداى كربلايش نه كه همانا كربلاى انقلاب اسلامى ايران قرار و در آخرت شفاعتم نمايد. اى معبود، اى مونس، اى همه چيزم، اى بهتر از همه دوست ها ويارها، مرا درياب تو خود گفتى بيا. ادعونى استجب لكم، مى دانم بار گناهانم آنقدر سنگين است كه باعث فاصله ام شده اما تو خود نيز بارها فرموده اى بيا پس ... مرا فراخوان كه ديگر نمى توانم صبر كنم و صبرم بپايان رسيده دورى از تو دورى از حسين و دورى از لبيك گويان به نداى حسين همچنان صفايى ها، اسدى ها، فرودها، عسكرى ها و ... و چه سخت است و ناگوار كه بين دوستان صميمى جدايى مى افتد و چه سخت است آنكه يك رهرو به مقصدش برسد و ديگرى مثل من گناهكار به مقصد نرسد. آرى سخت است تو خود آسان گردان. بارالها، پروردگارا، خودت اين سنگينى را كه مانع رسيدن به مقصد شده از دوش من بردار. معبودا، به مظلوميت رسولت و وصى رسولت و دخت گرامى اش و دو فرزند عزيزش و ذريه پاك حسين (ع) و ياران باوفايش مرا پاك گردان. خدايا بسيار مى ترسم از اينكه مقبول درگاهت قرار نگرفته باشم اما سفره دل پيش تو گشوده است و ؟؟؟ افكار نزد تو روشن، يا غياث المستغيثين، ارحم، ارحم، ارحم. 8/1/67.