بسم الله الرحمن الرحيم
زندگي نامه شهيد نوازالله يعقوبي
معلم شهيد نوازالله يعقوبي در سال 1342 در خسرو شيرين چشم به جهان گشود تحصيلات ابتدايي را در خيرو شيرين و آباده و راهنمايي و دبيرستان را در آباده پشت سرگذراند و سپس براي ادامه تحصيل در سال 1361 وارد تربيت معلم شيراز شد و بعد از فارغ التحصيلي در زادگاهش مشغول به کار معلمي شد.قبل از انقلاب با شرکت در جلسات مذهبي که به طور مخفيانه در شهر آباده برگزار مي گرديد فعاليت خود را با اين که دانش آموز کلاس پنجم بود آغاز کرد با شروع تظاهرات علاوه بر حضور گسترده در راهپيمايي ها نقش بسزايي نيز در تظاهرات مدارس داشت با پيروزي انقلاب آموزش نظامي ديد و به عنوان اعضاي کميته هاي مردمي در برقراري امنيت در شهر کمک مي کرد با توجه به فعاليت شديد گرهک ها بعد از انقلاب خصوصاً در مدارس،او به همراه تعدادي از دانش آموزان با تهيه مقالات مختلف حرکات آنها را خنثي مي کرد.از اعضاي فعال بسيج بود و همچنين در طول عمر خود در مسجد ولي عصر(عج) خسرو شيرين خادم مسجد و بنيان گذار کتابخانه در خسرو شيرين بود از مستمندان دستگيري مي نمود و از هيچ کمکي در مورد آنها دريغ نداشت.در سال 1361 با از دست دادن پدر سرپرست مادر،خواهران و برادران خود شد و از هيچ کمکي در جهت پيشرفت تحصيلي آنها دريغ نکرد قرآن را با صداي دلنشيني قرائت مي نمود و در سال 1364 ازدواج نمود و ثمره ازدواج او يک پسر است که در زمان شهادت او فرزندش شش ماهه بود.در سال 1365 در عمليات کربلاي 4 و 5 شرکت نمود و در عمليات کربلاي 5 در منطقه عملياتي شلمچه بر اثر ترکش خمپاره به درجه رفيع شهادت نائل آمد اما جنازه ايشان به مدت دو ماه در منطقه جنگي باقي ماند.سرانجام بعد از گذشت دو ماه با عمليات رزمندگان اسلام و دستيابي آنها به منطقه پيکر پاک او و تعدادي از همرزمانش پيدا شد.از نکات قابل توجه اينست که هر چند که مدت طولاني پيکر پاکش بر خاک شلمچه مانده بود ولي جنازه اش به گونه اي بود که او به تازگي به شهادت رسيده است.روحش شاد و يادش گرامي باد
بسم رب الشهداء والصديقين. خدمت برادر گرامى سعيد يعقوبى سلام. پس از سلام و سلامتى شما را از خداوند متعال خواستارم و اميدوارم كه حال شما خوب و با دلگرمى سعى و تلاش و اميدوارانه به ادامه تحصيل بپردازى زيرا كه امروز جامعه ما نياز به افراد متعهد دارد و بايد بدانيد كه اين انقلاب فقط بدست تواناى متعهدين و متعصبين و با رهبريت امام عزيز پيشرفت خواهد نمود. شايد براى تو تعجب آور باشد كه اين نامه از جبهه برايت آمده آنهم ازطرف كسى كه بعضى وقتها در صحبتهايش به تو مى گفت رعايت حال مادر را بكن و كمتر به جبهه برو حقيقتش ديگر نتوانستم تاب بياورم در كلاس به هنگام درس دادن احساس مى كنم وقتى جغرافيا درس
مى دهم دارم دروغ مى گويم مى بينم زيرا وقتى از مرزها مى گويم مى بينم كه قسمتى از آن دست عراقيهاست و اين برايم سخت است. چگونه سر درس دينى انسان از امام حسين (ع) بگويد از عاشورا بگويد و به ظاهر افسوس بخورد كه اى كاش با حسين (ع) و يارانش بود هر چند كه امروز تكرار عينى همان روزه است صدام از خاندان بنى اميه و امام از خاندان رسول اكرم آيا سكوت و بى تفاوتى از غيرت و مرادنگى بدور نيست. بهر حال هر چند دل كندن از بچه، مادر و خواهر (هر چند كه سرپرستى ندارند) سخت است اما هر چه فكر
مى كنم اينها در برابر اسلام و انقلاب ارزشى ندارند و حفظ اسلام از همه بالاتر است حضور در جبهه هميشه برايم يك آرزوى بزرگ بوده و خوشحالم كه خداوند توفيق حضور در جبهه را به من داد و اكنون كه اين توفيق بزرگ نصيبم شد لازم دانستم مطالبى كه گفتن آن براى مادرم سخت بود زيرا تحمل شنيدن آنرا نداشت براى شما بنويسم زيرا احساس مى كنم با تو راحتتر حرفها را زد البته اسم و چشمت يا هر چه خواستى روى آن بگذار ولى ناراحت نشو، خداوند ما را لياقت شهادت نمى دهد. موضوع اول مسئله زندگى و خانواده ام است كه در اين مورد در يك دفتر جلد مشكى نكاتى را نوشته ام و مسئله تقاضاى طلاق نيز در دادگاه مسطح است از مشكلى ندارد. اما در مورد محمد بايد بگويم تحت هر شرايطى آنرا پيش خود نگه داريد و سرپرستى آنرا به مادرم بدهيد و از لحاظ تربيتى او را با نماز، قرآن واسلام آشنايى دهيد و بداند كه دورى از آن يعنى گمراهى بگذاريد از همان كودكى با شهيد و شهادت انس بگيرد به محمد بگوئيد (اگر شهيد شدم) كه پدرت براى چه شهيد شد و او را آنگونه تربيت كنيد كه مايه افتخار من و فرد مفيدى براى جامعه باشد او را آنگونه تربيت نمائيد كه ادامه دهنده راه شهداء و صالحين باشد و به گونه اى با او برخورد كنيد كه احساس يتيمى نكند و متكى به خودش باشد در مورد مادرم هم بايد از زحمات او براى تربيت خودم و محمد تشكر كنم. او را احترام كنيد و اگر شهيد شدم او را به صبر دعوت كنيد به او بگوئيد ((حسينى بودن و عشق به حسين داشتن لازمه اش همينهاست بگذاريد فرداى قيامت پيش حسين (ع) و خانواده اش شرمنده نباشيم)) در مورد خودت تحصيل را فراموش نكن و اگر خواستى ازدواج كنى از روى احساس تصميم نگير، با چشمان باز و آگاهانه همسرت را انتخاب كن و به تقوى و تعهد همسر نيز توجه داشته باش. و در اينمورد سعى كن كه همسرت محمد را نيز درك كند از حرفهايم ناراحت نشو فقط جهت احتياط اين حرفها را مى زنم. مطمئن باش من بنده گنه كار لياقت شهادت را ندارم اما دوست دارم كه شهيد بميرم (مرگ آگاهانه) ولى آيا خداوند اين افتخار را نصيب من مى كند بايد بدانى در اين شرايط ديگر زشت است انسان در بستر بميرد من شرم دارم كه در بستر بيمارى بميرم از خداوند ميخواهم كه مرا در زمره مجاهدانش قرار دهد و مرگم را شهادت در راهش براى سربلندى اسلام و جمهورى اسلامى و طول عمر امام عزيز دعا كنيد و از تو مى خواهم كه علمى را ياد بگيرى كه تو را به معنويت سوق دهد نه به ماديات مبادا چند كلام درسى كه خوانده اى تو را از مردم جدا كند از فكر مستمندان و فقيران باز بمانى كه اگر اينطور باشد آن ديگر علم نيست آفت است. ((نسبت به مسائلى كه در اطرافتان مى گذرد بى تفاوت نباش در دانشگاه و در هر محيط ديگرى كه هستى تلاش كنيد كه حاكميت با حزب اله و متعهدين باشد)) و محيط را بگذاريد پاك بماند و دانشگاهيان بايد سالم باشند تا بتوانند آينده ساز مملكتى باشند كه براى حفظ حيثيت و دين خود بهترين عزيزانشان را تقديم ميكنند. فراموش نكن كه تعهد و تخصص بايد همراه هم باشد. در پايان از شما مى خواهم كه برايم دعا كنيد از قول من از مردم و دوستان خداحافظى كنيد و از آنها بخواهيد مرا عفو كنند. و ((از خداوند ميخواهم اگر در انجام رسالت معلمى ام كوتاهى داشته ام مرا ببخشند و اميدوارم كه اگر خودم خوشى نكرده ام چنانچه افتخار شهادت را داشتم خونم خدمتى به جامعه و اسلام بكند)) ضمنا تقاضاى مادى از بنياد نداشته باشيد. دوستانت را سلام برسان . خدايا تا ظهور دولت يار خمينى را براى ما نگهدار. خداحافظ برادرت نوازاله يعقوبى.14/10/65 اهواز.