کنگره ملی شهدای استان فارس

دوشنبه 10 آذر 1404
04:32
منصور طیبی  خرمی

منصور طیبی خرمی

فرزند عبدالمجید

تاریخ تولد
1342/01/20
تاریخ شهادت
1361/03/02
محل شهادت
شلمچه
محل تولد
فارس - خرم بید - صفاشهر - خرمی
وضعیت تأهل
مجرد
مسئولیت
رزمنده
نحوه شهادت
ترکش
نوع خدمت
بسیج
عضویت
بسیجی
بسم الله الرحمن الرحيم
نام : منصور نام خانوادگي : طيبي تاريخ تولد: 1342
محل شهادت:شلمچه شهيد منصور طيبي در فرودين ماه 1342 در خرم بيد چشم به دنيا گشود .در زماني کودکي و نوازدي از ؟؟؟خاصي برخود دار بود. در چند ماهگي خندهاي عجيبي که هر انسان ناراحتي ار از غصه نجات مي داد با زبان مهرباني اطرافيان را به خود معطوف مي گرداند .رشد کودکي او فوق العاده بود و در اندک مدت سن کودکي راه رفتن خردسال را شروع کرد .هيچ وقت در هنگام بيداري آرام نمي نشست و اين طرف و آن طرف جست و خيز عجيبي داشت تا اين که کم کم به کمک مادر قدرت تکلم ئا پيدا کرد و حرف هاي شيرين کودکيش انسان را وادار مي کرد که مبهوت سخنان کودکانه اش گردد.با برادران و خواهران هم سن و سال خودش هميشه مهربان بود و علي رغم بعضي از بچه ها هيچ وقت با کسي دعوا و مشاجره نداشت. رفيقان و دوستان با چهره اي گشاده پذيراي مي نمود اکثرا سعي مي کرد در همان کودکي خود را با کار کردن مشغول سازد و از اين رو با وجودي که در يک روستاي خالي از امکانات تفريحي اعم از کودکستان و ساير امکانات کودکان بود با ابتدايي ترين کار خود را مشغول سازد. از جمله خود با آب گل درست مي کرد و به ساختن ؟؟؟بازي مي پرداخت .حرکات بزرگتر ها را در اندک مدت در وي اثر مطلوبي مي گذاشت .هر سال که بزرگتر مي شد به جست و خيزي و کوشش او بيشتر افزوده مي گشت . تا اين که در سن 6سالگي
پا به عرضه زندگي نويني گذاشت و وارد مرحله جديدي از زندگي يعني تحصيل گرديد. و کلاس اول ابتدايي را شروع نمود .در انجام تکاليف سخت کوشا بو.دوران ابتدايي را با موفقيت ؟؟؟در کلاس پنجم که موقعه امتحانات دچار بيماري سختي شد و آن سال را نتوانست در امتحانات شرکت جويد و اجمالا کلاس پنجم را در سال بعد با موفقيت به پايان رسانيد .معلمان و مربيان مدرسه از او به خوبي راضي بودند و اکثرا حائز نمرات خوبي مي شد. پس از اتمام مرحله ابتدايي در دبستان ؟؟؟وارد مدرسه راهنمايي گرديد فعاليت او در دوران راهنمايي بيشتر از قبل جلوه مي داد .فراموش نگرديد در سه ماه تعطيلات هيچ وقت بيکار نمي نشست .همراه با استادان ساختمان سازي کار مي کرد و به آباداني و ساختن علاقه داشت به طوري که پس از مدتي خود در؟؟؟کار استاد بود و دست کار او را در گوشه و کنار خانه اقوام به چشم مي خورد .عبادت را دوست مي داشت و در همان سن کودکي حرکات رکوع و سجود را با پدر و مادر با دلگري خاصي تمرين مي نمود هر چه جوان تر مي شد براحساس و علاقه او نسبت به انجام فريضه هاي نماز و روزه و مجالس ورضه خواني بيشتر مي شد و در جلسات مذهبي کما بيش در فرصت هايي مناسب شرکت مي جست. تا اين که در سن 15سالگي پس از اتمام دوره سه ساله راهنمايي در خرمي به علت نبودن دبيرستان در خرمي به آباده رفت و در هنرستان کشاورزي وليعصر آباد در رشته کشاورزي به کسب علم و معرفت پرداخت و با امکانات کمي که در اختيار وي از طرف خانواده قرار گرفت با اجاره کردن اتاقي با چند تن از دوستان هم محلي مشغول تحصيل شد .تا اين که در زمان بروز انقلاب ؟؟؟اولين گروه بود که در آباده در تظاهرات شرکت مي جست او اعلاميه هاي مخفيانه را که به ندرت در بروز انقلاب ديده مي شد به هر وسيله پيدا مي کرد و با خود به خرمي مي آورد و در بين دوستان و فاميل پخش مي کرد. در رشته اي که در آن تحصيل مي نمود به قول دوستانش در موقعيت هاي بيکاري با چند تن از رفقا مشغول ترميم يکي از ماشين هاي فرسوده هنرستان که از چند سال به کنار افتاده بود نمودند و سرانجام موفق شده بودند با کمک از استادشان آن را به کار اندازند. بالاخره انقلاب هم با ياري خداوند متعال و رهبري زعيم عالي قدر و رشادت والاي ملت پيروز شد .و در پيروزي انقلاب بود که دشمنان اسلام براي سرکوبي اسلام و انقلاب با به کار گرفتن دولت رژيم بعثي عراق با ايران وارد جنگ شدند و از طريق ارتش عراق وارد خاک عزيزمان از منطقه خوزستان و سپس غرب شدند. بسياري از شهرهاي مذهبي را در اختيار گرفتند و نابودي را بر آبادي مقدم شمرد و مردم را به خاک و خون کشيدند. تا اين که به دستور امام عزيز سيل نيروهاي رزمنده براي مقابله با دشمن بعثي به حرکت در آمد.منصور نيز بدون درنگ و تلف نمودن وقت خود و با ادراه آهنين خود در بسيج آباده شرکت جست و فنون جنگي را همگام با تحصيل آغاز نمود سپس به کازرون اعزام شد و در آن جا به تحصيل فنون جنگي و رشادت پرداخت. بالاخره او پس از چند سال تحصيل وارد مدرسه اي شده بود که آن را سخت دوست مي داشت و هيچ مانعي نمي توانست جلوي خواسته ها و اهداف مقدس او را نمايد. و پايگاه آموزشي چنان تاثيري بر روحيه او گذاشته بود که در مرخصي کوتاه مدت که به ديدار پدر و مادر و خانواده اقوام آمده و شب و روز با حرکات سينه خيز و حرکات رزمي خود را براي رفتن به جبهه و جنگ دشمن مهيا مي ساخت. درس و تکليف و مدرسه ديگر برايش مفهومي نداشت و تنها به جنگ و مقابله با دشمن مي انديشيد. پس از اتمام مرخصي کوتاه مدت با خداحافظي از پدر و مادر راهي جبهه هاي جنگ بر عليه کفر شد و در اولين مرحله به آبادان پايگاه شهيد رجايي اعزام گرديد و در آن جا مشغول حفظ و حراست همگام با ساير رزمندگان از وطن اسلامي ايران شد .در نامه هايي که براي که دوستان و آشنايان مي نوشت از دوستان محصلش تقاضاي جديت و کوشش به درس خواندن آنان را داشت و يا آن ها را به جبهه دعوت مي نمود. پس از سه ماه در آبادان که هيچ به مرخصي نيامده بود طبق معمول برنامه جنگ دوران يک ماه به پايان رسيده بود و پس از ؟؟؟راهي خانه شده بود که در اهواز با شنيدن نام حمله دوباره از همان جا نام خود را ثبت نام نموده بود و براي شرکت در حمله به خرمشهر مراجعت نموده بود و در آزاد ي خرمشهر در منطقه شلمچه با رشادت و دوشادوش برادران رزمنده با ايثار و مقاومت مي نمود .و گويا مسوليت باقي را برعهده گرفته تا اين که در روز ؟؟؟بر اثر اصابت گلوله از ناحيه سر به شهادت رسيد و به ديدار معبودش شتافت و يادش گرامي و راهش مستدام باد .
« بسم الله الرحمن الرحيم» « و لا تحسبن الذين قتلوا فى سبيل الله امواتا بل احياء عند ربهم يرزقون.» بنام خداوند كريم و رحمان بنام آنكه گناهان و عيبهايم را پوشانيد و بديهايم را در انظار ديگران مخفى نگهاهداشت و محبت مرا در قلب دوستان و خويشان و يارانم قرار داد و بياد آنكه بهترين فرزندان اسلام برايش تمام گلوله‌هاى خصم را بر جان خريدند و سينه‌هايشان را آماده گلوله‌هاى دشمن قرار دادند و راهى جبهه‌هاى حق عليه باطل گرديدند. در اين لحظه كه قلم را به دست گرفتم و مطالبى را به عنوان وصيت نامه مى‌نويسم به هيچ عنوان اطمينان ندارم كه شهيد ميشوم و اگر بوجود رحمانيت ؟؟؟ خداوند ايمان نداشتم هرگز در اين شرايط وصيت نامه نمى‌نوشتم خداوندا رحمتى كن كه آنچنان كه دوست مى‌دارى بميرم و در لحظه مرگ قلبم مالامال از عشق تو باشد و همه غلها و زنجيرها را بدور ريخته باشم كه جز تو هيچ چيز را نمى‌پرستم و غير از تو به هيچ چيز ديگر اميد ندارم بارالها و معبودا مسكينم و فقير و بى چيز بر حال پريشانم رحمى كن كه بشدت به لطف و كرامت تو مانند هميشه نيازمندم. اى اولين و آخرين پناه گاه من و از اينكه جزو آخرينها هستم كه بسويت مى‌شتابم از تو طلب عفو مى‌كنم خداوندا عذرم را بپذير گرچه خود عذر ماندن خويش را نمى‌پذيرم و بر پوست نازكم رحم كن و خدايا سوزش آتش را بر پوستم حرام بدان و ياريم كن كه در راه تو بميرم.(اما سخنى چند با پدر و مادرم) سلام عليكم بما صبرتم. مادر عزيز و قهرمان از اينكه تنهايت گذاشتم و در كنارت نماندم مرا ببخش و اى مادرى كه زندگانيت را هميشه در رنج گذراندى تا مرا به اينجا رساندى و براى آخرين بار از تو طلب بخشش و خداحافظى مينمايم و از تو تقاضا دارم كه در سوگ من اگر چه بسى مشكل است ننشينى و بر گورم صبور باش و لباس عزا برايم مپوش مادر و پدر عزيزم اگر برادران سپاه براى زنده نگه داشتن ياد شهداى اسلام عزيز به خانه ما آمدند با گرمى از آنان پذيرايى نما و براى آخرين بار مادر و پدر عزيزم از شما حلالى مى‌طلبم و از تمام خويشان و دوستان حلالى مى‌طلبم. خدا نگهدار. خدايا خدايا تا انقلاب مهدى خمينى را نگهدار وصيتنامه برادر منصور طيبى فرزند عبدالمجيد طيبى‌خرمى