بسم الله الرحمن الرحيم
بسيجي شهيد ابراهيم ابراهيمي سحرگاه روز بيست و دوم اسفند ماه سال 1345 در روستاي چاه عيني ديده به جهان گشود در هفتمين بهار زندگي وارد محيط علم و دانش شد و تا کلاس دوم راهنمايي ادامه ي تحصيل داد . عروج آسماني کبوتران خونين بال چنان غلياني در روح پر التهابش ايجاد کرده بود که هر روز هنگام بازگشت از مدرسه کيف و کتابش را مي گذاشت و روانه ي بسيج مي شد . عاقبت در عنفوان جواني درس و مشق مدرسه را کنار نهاد و با قلبي مالامال از عشق و ايمان راهي عرصه هاي نبرد با دشمن شد . پس از سالها سرمستي و انتظار در سرانجامي سپيد آخرين درس زندگي را در جزيره ي مجنون به پايان رساند . چند روز بعد تن به دستان محبت آميز مردم سپرد و چون گنجي در خاک پنهان شد . روحش شاد و راهش پر رهرو باد . والسلام .
انا لله و انا اليه راجعون همه ما ازطرف خدا آمده ايم و بسوى او باز مى گرديم «قران كريم »
با درود به امام خمينى ورزمندگان و شهداى گرانقدر اسلام كشور اسلامى اينجانب ابراهيم ابراهيمى فرزند مرتضى ساكن چاه عينى علامرودشت وصيتى چند با شما ملت شهيد پرور دارم
اى مردم هميشه در صحنه هم اكنون ما درموقعيتى قرار گرفته ايم كه تمام ابر قدرتها ى شرق وغرب و تمام جهانخواران صهيونيستى كشورى و فردى مزدور به نام صدام را برسرپا كردند كه با كشورى چون ايران بجنگند و به خيال خود درشهريور سال 59 بر ملت ما هجوم آورد ولى باآمادگى كه ملت ما داشتند آنان را همانطور كه شاهد و ناظر هستيد تا مرزهاى خودشان عقب زده اند ملت شهيد پرور اگر من شهيد شدم ا ز شما مى خواهم كه با كمكهاى نقدى -جنسى ورزمى راه من و ديگر شهدا را ادامه دهد و هميشه پشتيبان و لايت فقيه و رهبرى امام امت باشيد و مساجد را پر كنيد اينك براى اولين باربه جبهه نبرد حق عليه باطل روانه مى گردم و مى روم تا دين اسلام و راه شهدا را خصوصاشهداى عمليات والفجر 8 دهستان علامرودشت را ادامه داده اند راه مرا ادامه دهيد تا انشا ءالله به پيروزى كامل برسيم به پدرومادرم توصيه مى كنم كه براى من سياه نپوشند و درپايان برادان وخواهرانم را سلام مى رسانم اگر من شهيد شدم مرا در قبرستان شمالى چاه عينى كنار ديگر شهدا ى منطقه مان دفن نماييد ديگر پيامى ندارم
ابراهيم ابراهيمى كه از چاه عينى علامرودشت لارستان عضو كاروان عاشورا شدم وبه جبهه رفتم
شهيدم من شهيدم من به كام خود رسيدم من 27/6/65