بسم الله الرحمن الرحيم
قسمتي از زندگي نامه سراسر حماسه برادر شهيد حسين تقي زاده : از زبان دوست شهيد : برادر حسين تقي زاده در سال 1345 در خرمشهر در يک خانواده مذهبي متولد شد و در سن 6 سالگي در يکي از مدرسه هاي خرمشهر ادامه تحصيل داد و تا چهارم ابتدايي درس خواند و چون خانواده اش خانواده مستضعف بود ، براي امرار معاش به کار بنايي مشغول شد و زندگي روزمره اش به همين نحو گذرانيد تا اينکه جنگ تحميلي ، آمريکا بر عليه اسلام شروع کرد و صدام جنايتکار به پيشروي در خاک مقدس ما ادامه داد . برادر تقي زاده بعد از شروع جنگ تحميلي حدود 10 الي 15 روز در شهر مقاومت کردند . لذا بعد مجبور شدند که شهر مقدس خرمشهر را که سراسر حماسه بود ترک کنند و آواره شوند و از آنجا به يکي از دهستانها ( علا مرودشت ) در يکي از بخشها ( لامرد ) از استان فارس سکونت گزيدند . برادر تقي زاده در همين منطقه با خانواده خود تا آنجايي که در توانشان بود به فعاليت خود براي دفاع از اسلام ادامه دادند . برادر حسين تقي زاده در اين مدت با بسيج و سپاه فعاليت فراواني داشت در طي اين مدت حدود 6 ماه بعنوان نيروي ويژه سپاه در سپاه خدمت کرد . برادر تقي زاده در سال 1361 براي اولين بار به جبهه هاي نبرد حق عليه باطل اعزام شده و موفق شد که در عمليات بيت المقدس در فتح خرمشهر شرکت کند و اين آرزوي ديرينه او بود و از اينکه در آزاد سازي شهر مقدسش شرکت جسته بود بسيار خوشوقت بود و حدود سه ماه در جبهه ماند و برگشت و به فعاليت خود ادامه داد . روزها همراه پدرش به کار بنايي مشغول بود و شبها در سپاه مي گذرانيد . برادر تقي زاده بيشتر اوقات که باهم به خانه ايشان مي رفتيم در منزل بسيار به خانواده خود کمک مي کرد و چنان رفتاري داشت که خدا شاهد است ، انسان را به تعجب وا مي داشت . شهيد تقي زاده هميشه لبخند بر لبان داشت و به هر کسي مي رسيد پيش سلام و پيش تواضع بود و همه دوستش داشتند و هيچکس را از خود نمي رنجاند . بعد از مدتي باز دوباره هواي لقاي يار در سرش اوج گرفت و بپا خواست و با رها کردن کار و زندگي براي دومين بار به جبهه اعزام شد . شهيد تقي زاده در جبهه به هرکاري مشغول مي شد و هر کاري که به او واگذار مي کردند به نحو احسن انجام مي داد . شهيد تقي زاده بعد از مدت ماموريت خود با کسب کردن کلي معنويت بر مي گشت و وقتي که بر مي گشت برادران ديگر تشويق به جبهه رفتن مي کرد . برادرم حسين تقي زاده تا حد امکان نماز جماعتش ترک نمي شد و مرا براي رفتن به مسجد تشويق مي کرد دائم به نماز قضا مشغول بود بعد از نماز جماعت بلند مي شد مي رفت پهلوي آن حاج آقايي که امام جماعت بود آنقدر مسئله را سوال مي گرفت و جواب مي شنيده که آن بنده خدا را خسته مي کرد و تا ياد نمي گرفت دست بردار نبود . اين از خصوصيات اخلاقي او بود . برادر تقي زاده براي دومين بار از جبهه برگشت و به کار مشغول شد بعد از مدتي ديگر که دوتايي مشغول کار بنايي بوديم ديديم تبليغات سپاه براي اعزام نيرو تبليغ مي کند تصميم گرفتم ايندفعه باهم به جبهه اعزام شويم به ايشان گفتيم کار را تمام کنيم بعد برويم ولي او قبول نکرد کار را نيمه تمام رها کرديم و در روز 13/5/1362 به جبهه اعزام شديم در اين مدت که باهم بوديم خاطرات بسيار شيريني از او بياد دارم که قسمتي از آن را بيان مي کنم موقعي که از محل اعزام شديم ما را به پشت خط به يکي از لشکرها ( لشکر 19 فجر بودند ) و حدود يک ماه در آن لشکر بوديم و آموزش مي ديديم و ما براي عمليات آماده مي شديم . تا اينکه يکي از فرماندهان لشکر نجف که بچه هاي اصفهان بودند آمدند و از لشکر ما نيرو خواستند و از طرف لشکر 19 فجر حدود 3 گردان نيرو که خوشبختانه از جمله گردانها يکي از گردان ما بود فرستادند و در روز عيد قربان حرکت کرديم به طرف کردستان مثل اينکه اين سفر سفر آخر شهيد تقي زاده بود و از خوشحالي اشک شوق مي ريخت انگار مي خواست به آرزوي ديرينه خود برسد ما را به يکي از پادگانهاي شهر سقز بردند . چند روزي مانديم بعد دوباره ما را به طرف پشت خط سر دشت حرکت دادند و در يک بيابان پر از درخت مستقر شديم و شروع به سنگر سازي کرديم در آنجا مي ديدم شهيد تقي زاده بسيار زحمت مي کشد و کار مي کند و خوشحالست و براي من واضح بود که سفر آخر اوست . خدا شاهد است در روزهاي آخر عمر اين برادر عزيز هرگز از ياد نمي برم . چنان حالت روحاني در او پيدا شده بود که هر انساني مطمئن مي شد که او عاشق است در شبهاي سرد کردستان وقتي بلند مي شدم مي ديدم برادرم تقي زاده نيست . مخفيانه مي گشتم تا اينکه مي ديدم در پشت درختها گوشه خلوتي را گير آورده و نماز شب مي خواند و با معشوق خويش راز و نياز مي کند و چنان گريه مي کند که انسان از گريه او گريه اش مي گيرد . اين يک خاطره شيريني بود که از او بياد دارم که هرگز فراموشم نمي شود . حدود يک ماه به همين منوال گذشت تا اينکه لحظه موعود فرا رسيد انگار مي خواستم از دوست صميميم جدا شوم براي من لحظات تلخي بود هر چند عمليات بود خوشحال بوديم . شب 12 محرم از مقر حرکت کرديم به طرف مقر تاکتيکي و آنجا مانديم تا شب 13سيزدهم يک خاطره ديگري که در عصر دوازدهم از او بياد دارم اين بود که برادر حسين تقي زاده مقداري آب تهيه کرد و به گفته خودش که برادران بياييد غسل کنيد و غسل کرد و عطر خوشبويي استعمال کرد و به برادران عطر داد و با همه خداحافظي کرد تا اينکه شب فرا رسيد سريع به برادران شام دادند و نماز خواندند و برادران بعد از نماز با همديگر خداحافظي مي کردند . که ناگهان صداي دل آراي فرمانده بلند شد . که برادران هر چه سريعتر با تمام تجهيزات بخط شوند برادران بخط شدند و فرمانده گردان مقداري صحبتهاي لازم به برادران عرضه کرد . زمان حرکت شروع شد برادران کم کم حرکت مي کردند و آيه (و جعلنا من بين ايديهم ....) مي خواندند برادر شهيد تقي زاده اين آيه شريفه را زياد قرائت مي کرد و هي به برادران يادآوري مي کرد که اين آيه را قرائت کنند . گردانهايي که جلوتر از ما حرکت کرده بودند با عراقيها درگير شده بودند ولي گردان ما در وسط دشمن با خواندن دعا و آيه " و جعلنا " رد شدند و دشمن را دور زدند به محض رسيدن به مقصد با يک نگهبان عراقي درگير شديم . آن نگهبان به ما ايست داد ولي برادران به سوي او تيراندازي کردند در اينجا برادر شهيد تقي زاده نارنجک کشيد که به سوي عراقي پرتاب کند با اولين شليک آن کافر يک تير به سينه شهيد تقي زاده اصابت کرد . در حالي که به روي زمين مي غلتيد ، ناله يا صاحب الزمان را تکرار مي کرد حدود يک ساعت زنده بود تا جان را به جان آفرين تسليم کرد . روحش شاد و يادش گرامي . اين مختصري از زندگي شهيد تقي زاده بود که من بخاطرم آمد و عرضه داشتم . والسلام عليکم و رحمة الله و برکاته .
بسم الله الرحمن الرحيم
(وصيتنامه برادر حسين تقي زاده ) سلام بر رهبران توحيدي از آدم تا خاتم و از محمد ( صل الله عليه و آله و سلم ) تا صاحب الزمان عجل الله تعالي فرجه الشريف و سلام بر نائب وارث انبياء و امامان خميني کبير رهبر جهاني اسلام که چون شير روزها مي خروشد و شبها چون جد بزرگوارش امام سجاد به دعا و نيايش خداوند مشغول است و سلام بر شهيدان گلگون کفن پاسدار اين حاميان دودمان حسين عليه السلام که مانند او غريبانه مي جنگد و بسان او شهيد مي شوند و نهال انقلاب را آبياري مي کنند و سلام بر برادران روحاني و طلاب مسئول ، اين پيامبران عصرمان که به هر سو پيام اين شهيدان را و مردم را از ؟؟؟ هاي شوم آگاه مي کنند و سلام بر ملت غيور و شهيد پرور ايران و نابودي و ذلت و خواري از آن مشرکين و کفار و منافقين و شيطان بزرگ آمريکاي جهانخوار باد . در گرما گرم پيکار سختي که ملت بپا خاسته و مسلمان ايران به رهبري قائد اعظم خميني کبير بر عليه استکبار جهاني آغاز نموده است و بهنگامي که ياران اسلام چون اباذر و سلمان و مقداد و سميه و پاسداران انقلاب اسلامي و همچون سدي محکم در مقابل ياران شيطان ( آمريکا ) ايستاده اند و مي روند تا طومار اين رجالان را در هم پيچد !! انسان بر سر دوراهي انتخاب قرار گرفته و يکي از دو راه را بايد انتخاب کند يا عزت را يا ذلت را يا حسين را يا يزيد را يا تسليم را يا شهادت را و يا بهشت را يا دوزخ را !!! اينجانب حسين تقي زاده دارهء شماره شناسنامه 399 تاريخ تولد 1345 متولد خونين شهر ، نام پدر عبدالله تقي زاده . ( آخرين وصيت من اين است که اگر شهيد شدم مرا در قبرستان شمالي دفن کنند ) والسلام .