کنگره ملی شهدای استان فارس

دوشنبه 10 آذر 1404
06:17
شیرزاد پیاده

شیرزاد پیاده

فرزند علی اصغر

تاریخ تولد
1345/07/11
تاریخ شهادت
1365/10/04
محل شهادت
شلمچه
محل تولد
فارس - قیروکارزین - منگنویه
وضعیت تأهل
مجرد
مسئولیت
مسئول گروه شناسایی
بسم الله الرحمن الرحيم
زندگينامه شهيد شيرزاد پياده : در يکي از روزهاي پاييز سال 1345 در روستاي منگنويه افزر در خانواده مذهبي و کشاورز فرزندي ديده به جهان گشود . با تولد وي شور و اشتياقي خاص بر اين خانواده حاکم شد . تحصيلات ابتدايي را در زادگاه خود گذراند و تحصيلات راهنمايي را در شهرک شمالي افزر به پايان رسانيد و جهت تحصيل در رشته کشاورزي در هنرستان کشاورزي فيروزآباد پذيرفته شد . وي در مسائل اسلامي بسيار فعال و داراي روحيه اي ظلم ستيز ، پر تلاش ، منظم و بسيار متعهد بود . در زمينه تحصيل نيز عاشق آموختن بود به طوري که تلاش مي نمود علاوه بر يادگيري مطالب درسي ، با مطالب کتب و مجلات و نشريات غير درسي بر دانش و بينش خود بيفزايد . شهيد عزيز که با تشکيل بسيج به عضويت آن در آمده بود در زمينه هاي مختلف فرهنگي ، اجتماعي ، نظامي و امنيتي و ... با اين نهاد همکاري داشت . براي والدين ، مربيان و اشخاصي که به نوعي براي او زحمت کشيده و خدمتي ارائه کرده بود احترام خاصي قائل بود . رأفت و مهرباني و قدر شناسي ، راستگويي و درستکاري ، جديت و تلاش . رعايت ادب و اخلاق در معاشرت از ويژگيهاي بسيار بارز شخصيتي اين شهيد سعيد بود . شهيد پياده که دو بار به جبهه عزيمت کرده بود بار سوم ضمن اجازه گرفتن از پدر و مادر خود و راضي کردن آنها راهي جبهه شد و در عمليات کربلاي چهار در جبهه شلمچه در دي ماه 1365 به درجه رفيع شهادت نائل آمد و پس از گذشت چهار ماه پيکر مطهر او که تنها فرزند پسر خانواده بود به طرز با شکوهي با حضور گسترده امت خداجو و شهيد پرور شهرستان به زادگاهش منتقل و تشييع و به خاک سپرده شد . روحش شاد و راهش پر رهرو باد . والسلام .
بسم الله الرحمن الرحيم
با نام خدا و ياد خدا وصيت خود را آغاز مي کنم:
ولا تحسبن الذين قتلوا في سبيل الله امواتاً بل احياء عند ربهم يرزقون
اينک که نداي هل من ناصر ينصرني حسين زمان از صدر اسلام تاکنون جهان را فراگرفته مي روم که لبيک گفته و ياوري براي اسلام و مسلمين باشم.مي روم تا قطره اي باشم در درياي سرخ ؟؟؟ تا عبرتي باشم و خود ؟؟؟ شهادت طلبان قرار دهم.در اين مقطع زماني که شهادت اجر عظيمي پيدا کرده سبقت خويش را آغاز مي نمايم وصيتم را آغاز مي کنم درس خون را مي خوانم سخنان آخر را بازگو مي کنم: از ملت شهيد پرور که در راه پويايي انقلاب قرار گرفته اند مي خواهم که به آيه ؟؟؟ متکي باشيد و به اين آيه شريفه تحقق عملي بخشيد. از خانواده خويش که پسري شايسته برايشان نبودم تقاضاي عاجزانه دارم که مرا عفو کنند شايد با اجازه خداي تعالي شما را شفاعت نمايم.از مادرم مي خواهم که همچون زينب صبر را پيشه کند و چنان باشد که دشمنان بدانند که فرزندش در راهي قدم گذاشته که در آن راه سعادتي بسي عظيم مي خواهد و تو پدرم گرچه نتوانستم آنچنان که اسلام گفت براي شما باشم ولي اميد عفو و بخشش را از شما دارم و در تعليم و تربيت خواهرانم کوشا باشيد و زندگي را با تمام قدرت اداره کني و به دشمنان بفهمان که هيچ غصه اي از اين که فرزندش در راهي رفته است که اسلام سفارشات زيادي کرده است و از شما هم محلي مي خواهم که اسلام و امام وفادار باشند و شيطان را از خود برانند و مي خواهم که آن مؤمن ها و حزب الله هاي قلابي سيلي بزنند و آنها را سرکوب کنند و حتي راضي نيستم که تشييع جنازه من هم شرکت کنند و از مسئولين مي خواهم که دست مرا آزاد بگذارند و تا دوستان من بدانند که من چيزي با خود نبردم و کفن من به همه نشان بدهند که بدانند بجز اين قطعه پارچه سفيد ديگر چيزي ندارم و از رفقا و دوستان مي خواهم اگر مقدور بود هر عصر پنج شنبه بر سر قبرم بياييد و فاتحه اي بخوانند و از آن روباه صفتان مي خواهم که دست از کلک و نفاق و تفرقه اندازي بردارند و از هم محلي ها مي خواهم که اگر دست بردار نشدند و محکم و با استقامت جلو آنها بايستند و از تمام قومان و خويشان و دوستان طلب عفو حلاليت و بخشش مي نمايم در آخر از همکلاسان مي خواهم که سنگر مدرسه را نگه دارند و در پشت جبهه پشتوانه اي براي انقلاب باشند.و از دائي خود مي خواهم که با کمال غرور و سرافرازي وصيت نامه من را در بين مردم بخواند و محمد بهزادي نوحه اي بر سر جنازه ام بخواند. والسلام
خدايا خدايا تا انقلاب مهدي خميني را نگهدار