بسم الله الرحمن الرحيم
شهيد خسرو رضايي در سال 1334 در روستاي آبگل از توابع بخش ميمند شهرستان فيروز آباد در خانواده اي فقير اما با ايمان چشم به جهان گشود. در دومين ماه از فصل سرسبز بهار در كوچ ييلاق ايل به سمت مهكويه سومين فرزند خانواده متولد شد.او را خسرو ناميدند دوران كودكي او در ميان كوه ها و دشت هاي سرسبز و هواي گرم و سرد ييلاق ها و قشلاق ها گذشت. تا اينكه خسرو به سن 6 سالگي رسيد . و خانواده براي با سواد شدن او خسرو را به مكتب فرستادند . تا در نزد ملاي محل درس بخواند اما او علاقه اي به درس خواندن از خودنشان نمي داد .با خواهش ها روز و اجبار خانواده دوره مکتب را به پايان رسانيد و مانند طفل گريز پايي از مدرسه دوباره به دامن كوه و دشت پناه برد. چند سال بعد معلمي دلسوز به نام شهيد غلامحسين استوار براي با سواد كردن بچه هاي روستا و عشاير به محل آنها رفت. دوباره با اصرار پدر و مادر خسرو پاي ميز استاد نشست. اما درس ها و صحبت هاي شهيد استوار هم نتوانست خسرو را پاي بند كند و دوباره مدرسه را رها كرد. شهيد استوار كه معلمي دلسوز و در عين حال باهوش بود ترفندي نو براي جذب خسرو به كار برد. كتابي كه از مشهد آورده بود را به خسرو هديه كرد و گفت سوغات امام رضاست بخوان.خسرو كتاب را گرفت هديه جرقه اي در دل او بوجود آورد و خسرو به خواندن قرآن علاقمند شد كتاب حافظ را در مكتب آموخته بود و بعد از قرآن به سراغ نهج البلاغه و اصول كافي رفت . از آن روز به بعد شب و روز خسرو به خواندن كتاب هاي مذهبي مي گذشت . تا اينكه به سن خدمت سربازي رسيد . با اينكه خانواده با پرداخت هزينه اي زياد معافيت او را از خدمت گرفته بودند اما او بخاطر دوست صميمي كه براي او مثل برادر بود به خدمت سربازي رفت.سال 1355 بود كه خدمت سربازي به پايان رسيد و حدود يك سال و نيم بعد خسرو ازدواج كرد و تنها فرزندش كه پسر بود متولد شد. دوران سخت جنگ تحميلي بر كشور و مردم شروع شده بود . شهيد خسرو ماندن در خانه را جايز ندانست و با راضي كردن خانواده و همسر تنها فرزندش را رها كرد و به ميدان نبرد شتافت. بعد از 40 روز ماندن در جنگ براي تجديد ديدار و خداحافظي آخر به خانه برگشت و پس از مدت كوتاهي استراحت و ديدار اقوام و خانواده دوباره به سوي جبهه ها شتافت.با شركت در عمليات فتح المبين در سال 1361 در تاريخ 2/10/1361 در منطقه شوق بر اثر اصابت تركش خمپاره به سر و پا به درجه شهادت نايل آمد. روحش شاد و يادش گرامي.
بسم الله الرحمن الرحيم
وصيت نامه شهيد خسرو رضايي
خدمت برادر عزيز بزرگوارم . ارجمندم جناب آقاي علي کرم رضائي پس از عرض سلام سلامتي و تندرستي و موفقيت شما عزيزان را از قدر منان خواستارم و اميدوارم که هميشه تحت لواي اسلام و در زير سايه عصر(عج) تعالي شريف در امان باشيد آمين يا رب العالمين و باري برادر عزيز اگر جوياي حال اينجانب برادر خودت خسرو رضائي خواستار باشيد الحمدالله حالم خوب تا اين وقت که اين نامه براي شما مي دهم و در اهواز هستم چند نفر از بچه هاي پر زيتون و بن خوره ولي عزيزان من در پايان از شما نصيحت مي کنم که صبر را پيشه کنيد و از خداوند بزرگ و ياري دهنده مظلومان هميشه دعا کنيد در پشت سر نمازها که هر چه زودتر از شر صدام و صداميان از دامن کشورمان کوتاه کند انشاءالله و در پايان من از همه شما و تمام قومان حلاليت مي طلبم و از مادر عزيزم خيلي بخشش مي خواهم که نتوانستم به خدمتش برسم و او را در آخرين وداع و اميدوارم که مرا ببخشد و در پايان از مادر عزيزم مي خواهم که اگر من شهيد شدم براي من گريه نکند و او بداند که آنچه براي ما مطرح است اسلام است که ابرقدرت ها کمر بستند که از پيشرفت اسلام جلوگيري کنند و همچنين اسماعيل و الله کرم عزيزم و من ديگر عرضي ندارم همه شما عزيزان به خدا مي سپارم پدر عزيزم سلام مي رسانم.مادر عزيزم سلام مي رسانم.خانواده و خانواده سلام مي رسانم.اسماعيل و الله کرم سلام مي رسانم و من از شما مي خواهم که اگر من شهيد شدم سنگر مرا خالي نگذارد و راه مرا ادامه دهيد و بدان برادر عزيز من اين راه را که انتخاب کردم راه حسين(ع) است که آن بهترين راه است و هيج بيم ندارم که کشته بشوم.والسلام