کنگره ملی شهدای استان فارس

دوشنبه 10 آذر 1404
05:51
عباس عوضی

عباس عوضی

فرزند صفدر

تاریخ تولد
1348/03/08
تاریخ شهادت
1367/03/04
محل شهادت
شلمچه
محل تولد
فارس - رستم - دولت آباد
وضعیت تأهل
مجرد
مسئولیت
رزمنده
نحوه شهادت
مفقودیت
نوع خدمت
بسیج
عضویت
بسیجی
بسم الله الرحمن الرحيم
زندگي نامه شهيد عباس عوضي : شهيد عباس عوضي در سال 1348 در خانواده اي فقير و مذهبي در روستاي دولت آباد ديده به جهان گشود وي تحصيلات ابتدايي خود را در زادگاهش دولت آباد به پايان رسانيد و براي ادامه تحصيل در مدرسه شهيد حبيب الله رستمي راهي کارخانه قند ممسني گرديد و در همان زمان بود که به فرمان امام خود براي اولين بار راهي جبهه هاي جنگ حق عليه باطل گرديد و در عمليات نصر شرکت نمود پس از سه ماه اقامت در جبهه به خانه بازگشت تا ادامه تحصيل دهد و ؟؟؟ در مدرسه ايثارگران شهر نورآباد مشغول به تحصيل گرديد تا اينکه باز به فرمان امام خويش در عيد سال 1367بار ديگر راهي جبهه گرديد و در منطقه شلمچه با دشمنان اين مرز و بوم به جنگ و دفاع پرداخت تا اينکه در مورخه 4/3/1367 در پاتک نيروهاي عراق به درجه رفيع شهادت رسيد . شهيد عباس عوضي در زمان حياتش هيچگاه به دنبال زيباييهاي اين دنيا نبود و هميشه تنهايي را خيلي دوست داشت .البته ما که نمي دانيم در آن تنهاييها در دل شبهاي ؟؟؟ و گرم بر او چه مي گذشت که او را چنان شيفته امامان معصوم و اين انقلاب و شيفته کمک کردن به فقرا و ضعيفان کرده بود اما به نظر ما بي تاثير هم نبوده .قدرت بدني عجيبي داشت به طوري که قادر بود پشت کساني را که چند سال از او بزرگتر بودند را به راحتي به زمين بزند ولي هيچ وقت اين قدرت بالا باعث نشد که وي مغرور گردد . او هميشه دوست داشت کمک کردن به ديگران آرام و بي صدا باشد هميشه خوش رو بود و به آرامي سخن مي گفت از همان کودکي نيز از نگاهش همه چيز را مي شد خواند که او خيال زندگي کردن در اين دنياي واهي را ندارد . شهيد عباس با اهل خانه مخصوصاً با مادرش آن چنان رفتار مي کرد که کمتر کسي با مادر خويش چنان رفتار شايسته اي را مي کرد .اگر چه در سال 1359 که وي بيشتر از 11 سال نداشت پدر خود را از دست داد ولي او به خوبي مي دانست تنها مادرش بود که در اين دنيا هم جاي پدر و هم جاي مادر را براي او پر کرده بود . عباس در تمام 19 سال عمر کوتاه خويش هرگز با کسي دعوا نکرد و از اين کار به شدت متنفر بود زيرا اعتقاد داشت دعوا به شخصيت انسان لطمه مي زندگي نامه شهيد .شخصيت او چنان با عشق به اهل بيت عجين شده بود که هميشه از آنها سخن مي گفت و اين عشق به اهل بيت بود که عشق به امام خميني (ره) را در دل او نگه مي داشت او هميشه مي گفت که اين جنگ به پايان نمي رسد تا روزي که در آن شهيد بشوم و به راستي که با شهيد شدنش در مورخه 4/3/1367 هنوز يک روز نگذشته بود که امام قطعنامه را قبول کرد . هرگز فراموش نمي کنم زماني را که مادرم براي دومين بار براي برگشت وي لحظه شماري مي کرد و بزغاله اي را خريده بود که با آمدنش قرباني کند درست در همان روز يعني 4/3/1367 صبح زود اين بزغاله اي که چند روزي بود او را خريده بوديم و آنقدر آرام بود شروع به داد و فرياد نمود و خود را به در و ديوار مي کوبيد و آنچنان بي قراري کرد تا مجبور شديم ظهر همان روز آن را قرباني کنيم مادرم با شنيدن حمله عراق به سرعت به همراه چند نفر ديگر از اهالي روستا که فرزندانشان در جبهه بودند راهي اهواز شدند ولي متاسفانه تمام همراهان فرزندان خود را يافتند به جز مادرم و او بي قرار و گريان به خانه بازگشت .چند صباحي بعد گروهي از طرف بنياد به منزلمان آمدند و خبر شهادت عباس را به ما دادند .البته عباس مفقود الجسد بود و ما مراسمي براي وي تدارک ديديم و بعد از چند سال ديگر باز به ما خبر دادند که جسد عباس را آورده اند و ما باز براي عباس مراسم گرفتيم و خانه اي که برايش تهيه نموديم جسد عباس را در آن آرام کرديم تا در قبرستان روستاي تل پير ممسني يادگاري از جنگ و دفاع و حماسه را براي هميشه در دل خاک و براي هميشه در دل خويش زنده نگه داريم تا او به پيش معبود خويش رود و ما با ياد او چند صباحي در اين دنيا بمانيم روحش شاد و راهش پر رهرو باد .