کنگره ملی شهدای استان فارس

دوشنبه 10 آذر 1404
10:38
غلامعلی رجبی تزنگی

غلامعلی رجبی تزنگی

فرزند فرج اله

تاریخ تولد
1341/07/20
تاریخ شهادت
1361/02/20
محل شهادت
خرمشهر
تحصیلات
دیپلم
محل تولد
فارس - سروستان - سروستان
وضعیت تأهل
مجرد
مسئولیت
رزمنده
نحوه شهادت
اصابت ترکش
نوع خدمت
ارتش
عضویت
وظیفه
بسم الله الرحمن الرحيم . زندگينامه شهيد غلامعلي رجبي سرباز وظيفه . رجبي شهيدي از تبار حسيني بود . که زندگيش راه گشاي شهادتش شد . سخن از سربازي است که سرباختن در راه مکتب و ملتش افتخار خود مي دانست . خصائص و فضايل و اخلاق و رفتار و صفاتش در طور زندگي بيانگر انتخابش بود . رجبي چه زود انتخاب کرد و چه گوارا نوشيد شراب شهد آفرين شهادت را او اين مطلب را به خوبي درک کرده بود که اين دستهاي گره کرده اي که به آسمان بلند است و با شعار مرگ بر شعار و عمالش آسمان ايران را پر از هياهو کرده است بايد روزي ماشه اسلحه ها را رو به آمريکا بچکاند و به همين منظور سرباز بود و سرباز شهيد شد . آري برادر و خواهر عزيز . در سال 1341 در يک خانواده مستضعف و کم درآمدي در سروستان فرزندي چشم به جهان مي گشايد و همراه با گريه هاي کودکانه اش دست پينه بسته پدر کارگرش و مادر قاليبافش صورت اين طفل را نوازش مي دهد و اميدوارند که تولد اين نوزاد با آغاز برکت و گشايشي در زندگي فقرآلود خانواده اش باشد مادرش با مواظب از اين طفل و پدرش به کارکردن شبانه روزي غلامعلي را به سن 6 سالگي مي رساند حالا وقت آن رسيده است که او تحصيل کن امامگر در يک خانواده اي که بسختي امرار معاش مي کنند امکان تحصيل فزندش هست نه بهمين خاطر غلامعلي بايد براي تحصيلش به کمک پدر به کوه و بيابانها رو بياورد و با آوردن هيزم و خار و خاشاک و از فروش آنها هم زندگي خود را اداره کند و هم خارج تحصيلش را او در سال 348% در يک دبستان در محله تزنگ ثبت نام مي کند و دوران ابتدائي را در اين مدرسه مي گذراند . اما از کوچکي آثار تلاش و کوشش در وجودش نمايان بود او مي دانست که براي ادامه تحصيلش بايد خودکار کند زيرا خانواده اش به سختي امرار معاش مي کنند از طرفي روح والايش او را آزار مي داد که سرباز خانواده اش باشد پس بهمين منظور تابستانها کار کرد و پولي بدست آورد و ادامه تحصيل داد تا اينکه با مشقت اما با اميدواري و بزرگمنشي توانست در سال 1360 در رشته اقتصاد مدرک ديپلم را اخذ نمايد .حالا وقت آن رسيده است که با انتخاب شغل بتواند زحمات پدر و مادرش را جبران نمايد . او از بس به انقلاب عشق مي ورزيد يک لحظه بعد از اتمام درس بيکار نشد و بلافاصله بعد از اخذ ديپلم وارد جهاد سازندگي شد و مدت يک هفته کارکرد ولي از آنجائکه خود را هميشه مسئول و متعهد مي دانست و اعتقاد داشت که در چنين موقعيتي خدمت سربازي از هر شغل و پستي مقدمتر است به همين منظور داوطلبانه به خدمت اعزام شد و براي تعليم مقدمات سربازي از تاريخ 15/11/60 در پادگان لويزان تهران مشغول خدمت شد گويي مرغ روحش پرواز کرده بود و چقدر به سربازي عشق مي ورزيد . وقتي پس از مدتي از تهران به مقصد ديدن خانواده اش به سروستان آمده بود از او سوال کرديم حالا راضي هستي يا نه . گفت چگونه من راضي باشم در حالي که مي بينم برادران من در جبهه هستند و من در پادگان . بايد هر طور شده مرا هم به جبهه اعزام کنند سر تا پاي وجودش عشق بود و معنويت وقتي او را ديدم سئوال کردم چند ماه است که در تهران هستي گفت مدت سه ماه است و انشاءالله اين بار به جبهه اعزام مي شويم گفتم چه آرزوي داري گفت ديدن امام و آنگاه شهيد شدن در راه اسلام و قرآن چهره اش بکلي عوض شد ( قسمتي از متن موجود نمي باشد ) خواهرانت چه مي شود . گفت بايد پدرم چون ابراهيم باشد که اسماعيلش را به قربانگاه مي برد و مادرم چون هاجر و خواهرم چون زينب و برادرانم چون عباس . آري سرانجام در تاريخ 2/2/61 به جبهه خونين شهر اعزام مي شود او با شهامت با دشمنان خدا و دين جنگيد و فرمان خميني را اطاعت کرد تا آنکه سرانجام روز دوم ارديبهشت ماه سال شصت و يک به جبهه خونين شهر اعزام مي شود او با شهامت با دشمنان خدا و دين جنگيد و فرمان رهبرش خميني را اطاعت کرد تا آنکه سرانجام در تاريخ 20/2/61 با اصابت ترکش خمپاره بعثيون کافر به آرزوي ديرينه خويش رسيد و دين خود را نسبت به اسلام و امام و ملت ادا نمود . و جسدش را در ميان شور و اشتياق برادران و خواهران در گورستان به خاک سپردند اما طومار زندگيش باز شد تا ديگران آنرا سرمشق خود قرار دهند . وقتي جيب لباسش را نگاه کرديم دفترچه اي در آن بود که با خون خودش آغشته بود و اين دو بيت شعر به يادش باقي مانده است . گر مرد رهي ميان خون بايد رفت ، و ز پاي فتاده سرنگون بايد رفت . تو پاي در ره نه هيچ مپرس ، خود راه بگويدت که چون بايد رفت . اين بود صفحه از کتاب زندگي شهيد غلامعلي رجبي . روحش شاد و راهش پررهرو باد . والسلام .
بسم الله الرحمن الرحيم
الذين اذا اصابتهم مصيبه‌قالو انا لله وانا اليه راجعون (سوره بقره آيه 156)
آنانكه چون به حادثه سخت وناگوار دچارشدند وصبورى پيشه كنند مى گويند به فرمان خدا آمده وبسوى او رجوع خواهيم كرد .
وحال آنكه بدنهاى ما براى مردن آفريده شده است پس چه بهتر كه اين مردن درراه خدا باشد واين مردن چون شهادت امام حسين ويارانش باشيد من اميدوارم كه پدرومادرمهربانم ازاين مرگ ناگوار وشهادتى كه منتظر آن بودم‌غمگين وناراحت نباشيد وازشما مادر مهربان مى خواهم كه مرا حلال كنيد وآن‌چه كه من طى‌زندگى باشما بودم واگر ازمن ناراحتى يا هر كاربدى كه سرزده است ببخشيد ومرا حلال كنيد و همچنين ازبرادرانم كه من كمتربا آن‌ها برخورد داشتم وخدا مى داند كه ازاين لحاظ چقدر من گناهكار هستم حلاليت
مى خواهم وهمچنين ازخواهران مهربان مى خواهم كه مرا حلال كنند وچون زينب مقاومت واستوارى داشته باشند وازخدا آمرزش را طلب كنند وازشما پدر ومادر وبرادران وخواهران مى خواهم كه اگر جنازه من سالم يا اصلا نيامد مرا سم مرا با تمام دوستانم كه آنجا پاره جگرمن بودند باشكوه وبا خواندن آيه هاى قرآن مجيد و اذان تشييع كنيد وازتمام دوستانم بخواهيد تا مرا حلال كنند واميدوارم به خداوند يكتا شما مادر مهربانم ازبعد ازمن زندگى رابه خوشى ومهربانى بگذرانيد وازشما پدرمادرمهربان مى خواهم كه صبور باشيد اگر چه من نتوانستم آخر دل شما را شاد كنم ومى دانستم تا چه اندازه مرا دوست داريد واميدوارم كه ديگر مرا حلال كنيدوازشما خواهشى كه دارم اين است كه اگر توانستيد هرشبهاى جمعه برمزارمن چند آيه ازقرآن بخوانيد وهمچنين اذان چون من ازصداى اذان شاد مى شوم والسلام