بسمه تعالي
زندگي نامه شهيد صابر طهماسبي ؛ ايشان در سال 1344 در خانواده اي ايماني و مستضعف ديده به جهان گشود با مهرباني و اخلاق نيکويش را از خانواده اش به ارث برده بود مدرسه ابتدايي را در مدرسه شهيد؟؟؟ شروع کرد و با موفقيت وارد مدرسه ي شهيد انصاري شد به دليل وضع مالي و خانوادگي نتوانست تحصيلات خود را ادامه دهد و از همان بچگي با شغل پدري خود يعني کشاورزي آشمابود و در جبهه اقتصاد فعالانه کار مي کرد و عرق جبين مي ريخت از وجود امام به عنوان خداوندي ياد مي کرد جنگ بود و صداي تپيدن قلب سياه کفر به گوش مي رسيد .بعثيان هر روز به سر شهر ما گلوله مي ريختن و خط مرزي ما را آماج شرارت قرار داده بود تا يا نه به فرمان امام خميني مرد رفتن شدن و آماده اعزام به جبهه شد و قصد کوچ کرد مرد ماندن ديگر نبود چندين بار به جبهه عزيمت کرد هر بار خاطرات شهادت دوستانش را به عنوان سوغات براي خانواده اش به ارمغات مي آورد از بوستان من مي گفت و با قصر و فکه نيز آشنايي داشت .آخرين پيامش اين بود که تا آخرين قطره خون که در بدن دارم بايد در راه اسلام و وطن نثار کنم دوست داشت پيروز ميدان باشد تا لبخند را بر لبان مراد پيرش بنشاند و او را خوشحال کند و پيروزي را تنها در شهادت مي ديد هر موقع که به مرخصي مي آمد حرف از شهادت و شهيد شدن را مي زد براي مادرش مي گفت که مادرجان دعا کن که اين دفعه شهيد برگردم و اين سعادت خدا نصيب هر دومان کند پس براي آخرين بار دست مادر دلسوز و مهربان را بوسه زد و خداحفظي کرد و رفت در دل رمل هاي فکه در مقابل سياهي مي چرخيد و بابانک هيهات من الزله مي داد تا اينکه خونش دروازه هاي بهشت را برايش گشود سرانجام در تيرماه 1367 به درجه رفيع شهادت نائل گشت . والسلام