بسم الله الرحمن الرحيم
زندگينامه سردار اسماعيل اسکندري . روستاي ولي عصر کوار در زمستان سرد و برفي سال 1326 خورشيد تاباني را در آغوش گرفت که از کهکشاني دور ، پا به منظومه ي سرد حيات گذاشته بود مسافري غريب که از دورها مي آمد ، مي آمد تا گرمي خانواده سرد و کوچکي باشد که سالها يخبندان حکومت ستم شاهي را به سردي تجربه کرده بود . خانواده اي متّدين و مذهبي اسکندري اين غريبه ي کوچک را اسماعيل ناميدند . اسماعيل نهال سبز و شادابي بود که آغازين روزهاي زندگي خود را در باغچه ي پر طراوات آغوش پدر و مادري سبز، سپري نمود و تحت توجهات اين دو بزرگوار رشد و تربيت يافت . وي از شش سالگي قدم در راه علم و دانش گذاشت و پا به پاي کودکان صميمي روستا راهي مدرسه شد . اما هنوز سال ششم ابتدايي را به پابان نرسانده بود که از تحصيل باز ماند و همدوش با پدر رنج ديده اش به کار و تلاش پرداخت و به کارهاي مختلف اشتغال ورزيد رنج روزگار و سختي ايام قامت رساي او را خميده ساخته و زخم هاي جان گزار ول و جان او را آزرده بود . تنها التيام اين همه زخم ، نگاه مهربان همسري شايسته بود که در سال 1347 پا به زندگي پر مرارت او گذاشته و هشت يادگاري فرخنده ي او را به نيکي در دامان خويش پرورش داده بود . با اين همه مهر خانواده و فرزند ، او را از مسئوليت عظيمي که بر عهده داشت غافل نساخت و با شروع جنگ تحميلي دل به امواج خروشان ايثار سپرد و راهي عرصه هاي خون و حماسه گرديد . عمليات هاي پيروزمندانه فتح المبين ، بيت المقدس و کربلاي 4 و 5 سندي ماندگار از قهرماني هاي او و فرزندان دلاور اين آب و خاک است که اعتلاي فرهنگ غني اسلامي و دفاع از دستاوردها هاي انقلاب را تا سر حد جان کوشيدند . سردار شهيد حاج اسماعيل اسکندري در مدت زمان حضور در جبهه مسئوليت هاي مختلفي را حين انجام وظيفه پيکر نازنينش آماج تير و ترکش دشمن بعثي قرار گرفت . خورشيد مجروح در 19/10 /1365در حالي که سر بر آستان غروب اندوهبار شلمچه گذاشت که مردي از مردان حماسه ، به آرامي سر بر بالين خون مي گذاشت و به نام بلند شهيد افتخار مي يافت . سردار شهيد حاج اسماعيل اسکندري در حال بالا رفتن از خاکريز دشمن ، مورد اصابت تير خشم آن ها قرار گرفت و در نعره اي آسماني دوست را فرياد کشيد و به ديدار باقي شتافت . روحش شاد و يادش گرامي باد . والسلام .
بسم الله الرحمن الرحيم
قسمتي از وصيت نامه اسماعيل اسکندري . آن قدر به جبهه مي روم و مي جنگم تا شهيد شوم . اي جوانان نکند در رختخواب ذلت بميريد که حسين عليه السلام در ميدان نبرد شهيد شد اي جوانان مبادا در غفلت بميريد که علي عليه السلام در محراب عبادت شهيد شد اي جوانان مبادا در غفلت بميريد که آيت الله مدني ، دستغيب ، صدوقي و اشرفي در محراب شهيد شدند همانند مطهري ها ، مفتح ها ، قاضي طباطبائي ها ، بقائي ها ، ديلمي ها ، روزي طلب ها و اتحادي ها و حدائق ها و کرامت ها باشيد . عباس و مثل رباني ها ، حاجي قاسم زاده ها و حسن پورها و دهقان ها و اي مادران مبادا از رفتن فرزندانتان به جبهه جلوگيري کنيد که فردا در محضر خدا نمي توانيد جواب زينب را بدهيد کسي که تحمل 72 شهيد را نمود . و همه مثل خاندان وهب جوانانتان را به جبهه هاي نبرد بفرستيد و حتي جسد او را تحويل نگيريد . زيرا مادر وهب فرمود سري را که در راه خدا داده ام پس نمي گيرم برادران استغفار و دعا را از ياد نبريد که بهترين دواها براي تسکين دردها است و هميشه به ياد خدا باشيد و در راه او قدم برداريد و هرگز دشمنان بين شما تفرقه نيندازند و با هم خوبي و مهرباني کنيد . و از روحانيت متعهد و مبارز جدا نشويد که اگر چنين به روزتان آوردند روز فلاکت ما و جشن ابرقدرت هاست . و حضورتان را در جبهه هاي نور عليه ظلمت ثابت نگهداريد . خدايا خدايا تا انقلاب مهدي خميني را نگهدار . کنار سنگرم و لحظه هاي آخر من ، سلام من به تو اي سربلند مادر من . سفير تير درين عرصه بانک تکبير است ، که جبهه مسجد عشق است و قبله رهبر من . 1_ از پدر و مادر و برادران و اهالي و تمام مسلمان ها خواهشمندم که هميشه با يکديگر خوبي کنند و از فرزندانم مي خوا ( مي خواهم ) که راه حسين گونه و زينب وار زندگي کنند و همه کارشان براي خدا باشد و در ظمن (ضمن ) وکالت من پدرم و برادرم مي باشد به نام اسکندر اسکندري . وضع کوره که شش دانگ مي باشد که يک دانگ آن مال احمد اسکندري که وجه آن بدهکار مي باشد و پنج دانگ ديگر خودم و برادرم اسکندر اسکندري مي باشد مقداري پول نقد دارم در بانک کوار که عيالم مي تواند پول يک زيارت خانه خدا برود . در ضمن سه 3 سال روزه واجبي بدهکار مي باشم که آن را اگر بتوانيد برايم خريداري کنيد و يا طبق دستور اسلام رفتار کنيد و اگر چيز ديگر باشد طبق دستور اسلام رفتار کنيد و از برادران و فرزندان مي خواهم که راه خدا گونه بروند و از عيالم خواهشمندم که با بچه ( بچه ها ) طبق ؟؟؟ قبل رفتار کنند و براي ما ( من ) ناراحت نباشد . که خوشا به حالتان که به فکر خدا هستيديد( هستيد ) و يک لحظه ? (لحظه) از خدا دوري نکنيد و خدا به شما صبر مي دهد اگر مي خواهيد همسر ديگر اختيار کنيد کسي جلوگيري از شما نکند طبق دستور اسلام و اگر جلو ( جلوي ) شما گرفتن خدا و رسول گرفتارش کند و خواهشمندم که نکند خداي نکرده که بچه ها نماز و روزه و راه اسلام راه (را) ترک کنند و از برادران و بچه هايم مي خواهم که راه امان ( امام ) حسين (ع) ادامه دهيد و از خواهران و دخترهايم مي خواهم که راه حضرت زينب ادامه دهند من در حال سلامت مي باشم خداحافظ شما . خدايا خدايا تا انقلاب مهدي خميني را نگهدار . من الله توفيق . اسماعيل اسکندري . آنکس که ترا شناخت خانها (جان ها) چه کند ، فرزند عيال خوانمانرا ( خانه مان را) چه کند . والسلام