بسم الله الرحمن الرحيم
شهيد در سال 1329 در يکي از روستاهاي اطراف ده بيد ( صفا شهر ) در يک خانواده مستضعف و مذهبي ديده به جهان گشود. شهيد فرزند چهارم خانواده بود . دوران کودکي را با فقر مالي شديد و مشقت فراوان آغاز کرد و از 5 سالگي مجبور شد براي کمک به خانواده و امرا معاش به دامداري روي آورد و از همان دوران زندگي و تمام مخارج خود را تامين مي کرد . فقر شديد فرهنگي آن زمان و فقر مالي خانواده باعث شد که تمام هم و غم و به کار کردن جهت اربابان والو صفت و وقت معطوف گردد . که در اين راستا بهره بسيار کمي براي ايشان داشت و در آن مدت حدود دو سال بيش و کم در يکي از روستاهاي رامجرد چوپاني مي کرد و با اخلاق و رفتار نيکو چنان فريفته اش مي شدند که هرگز اجازه نمي دادند ايشان به آساني تسويه حساب نموده و در جاي ديگر مشغول به کار شود . به دليل علاقه به کارهاي مکانيکي در کمپ شهيد باهنر ( مرکز کشاورزي ) مشغول به کار شد . شهيد روزها را با تمام نيرو سعي در جهت يادگيري حرفه جديد به اتام و شب ها را نيز با تاني و علاقه خاص با دوچرخه اي که با اضافه حقوق خود تهيه کرده بودند به فراگيري درس و مشق به مدرسه مي رفتند و تلاش غير قابل وصفي مي نمودند . با سعي و کوششي که به خرج مي دادند در اين چند سال بسياري از حرف از جمله نبايي ،لوله کشي ، سيم کشي ، و در پايان راننده دستگاه هاي سنگين که شغل آغازگر زندگي ايشان شد و به هر حال از آن جا که زندگي گذار است روزگار چون موج دريا مي گذشت و هر انساني جهت تامين ما يحتاج عمومي به قصاص بازتري دارد و هميشه نمي توان زندگي را با يک شغل گذارند. نام برده با عده اي از دوستان و فاميل براي چند سالي در شهر هاي ممسني ، برازجان ، قير مشغول به کار نبايي بودند و بر اثر ناسازگاري محيط و شرايط سخت کاري مجبور به ترک اين شغل شدند و بازبا علاقه بيشتري به شغل قبلي خود رانندگي روي آرود حدود دو سالي را در يکي از روستاهاي اطراف ميناب سپري نمود که به علت دوري از خانواده مجبور به ترک آن جا شده و برگشت و بر اثر اصرا خانواده اقدام به ازدواج نمود و بعد از مدتي براي تامين مخارج خانواده و پدر و ماردش با چند تو براي کمک به کشاورزان به رانندگي کمباين روي آورد و در اکثر نقاط ايران به هنگام جمع آوري محصورل به ياري کشاورزان مي شتافت همان طور که گفته شد ايشان در همه جا و همه وقت احساس مسئوليت مي کرد و حتما دين و تکليف خود را به مردم و جامعه داد مي نمود و در زمان طاغوت به خدمت مقدس سرباز ي رفت و دو سال خدمت را در خسرو آباد آبادان با آب هاي نيلگون خليج فارس آغاز کرد و با رشادت . شجاعت در طول خدمت با ديگر سربازان غيور کشور در بازسازي تنب بزرگ و ابوموسي شرکت و با يک حمله غافلگيرانه مزدوران انگليسي را از آن منطقه خارج نمودند . چون شهيد از نظر آگاهي در سطح خوبي بود به هنگام گذارندن خدمت سربازي با چند مسئله پيچيده رو به رو شدند که با وساطت چند تو از مهلکه جان سالم به در برودند . خلاصه خدمت سربازي با تمام مشقت ها و رنج ها به پايان رسيد و پس از اتمام خدمت و کسب تجربيات فراوان خدمت ياري مردم مستضعف منطقه به رانندگي بلدزر روي آورد که اين کار نقطه عطفي بود در مبازات و خستگي ناپذير ايشان و کمک شايان و قابل توجهي به مردم مستضعف و مستمند اکثر نقاط فارس به خصوص منطقه کربال در اين راستا دوستان وآشنايان و کساني را در که مدتي با او مشغول خدمت بوداند بهتر از ما وي را مي شناختند و کم و بيش ياري اين مسئله هستند که چندين سال از عمر شريف خود را وقف خدمت به اين خطه کردند و راه ها و جاده ها ي فراواني را بازسازي و و نوسازي نمودند . بيشتر از وقت ايشان را طبقه مستضعف بود تمام افرادي که ايشان را مي شناسند و مي شناختند کساني هستند که پينه هاي دستشان از دور پيدا بود آن چنان با آن ها در آميخته بود که انگار ساله است با اينان بوده است تا اين که دورنماي انقلاب به رهبري حضرت امام در آن سال ها تازه طلوع سرخ خويش را آغاز نوده بود و مبازات مخالفت هاي به طور مخفيانه عاليه رژيم سفاک پهلوي به صورت انگشت شمار در اکثر نقاط کشور اسلامي آغاز شده بود و شهيد از جمله کساني بود که در اين مخالفت ها و مبارزات شرکت نمود . از آن جا که اين انقلاب يک پديده الهي به حساب مي آمد چيزي نگذشت که تمام مجاهدت ها و به صورت عطفي در آمد و تظاهرات عظيم خياباني آغاز گشت . در اين جا لازم است که خاطره اي از شهيد ياد آور شوم : به هنگام پيروزي انقلاب براي از بين بردن سنگر شهرباني شيراز شخص شهيد از جمله کساني بود در اين مخالفت ها و مبارزات شرکت مي نمود . از آن جا که اين انقلاب بک پديده الهي به حساب مي آمد چيزي نگذشت که تمام مجاهدت ها به صورت علني در آمد و تظاهرات عظيم خياباني آغاز گشت . در اين جا لازم است خاطره اي از شهيد يادآور شوم :به هنگام پيروزي انقلاب براي از بين سنگر ها شهرباني شيراز شخص شهيد از جمله افرادي بود که مستقيما در آن جا حضور داشت و با چوب ديگر سلاح ها سرد و گرم به آن مرکز کشتار حمله کردند و بعد از چند ساعت با شور و هيجان مردم شهرياني سقوط کرد . از آن جا که حکومت حق هميشه درگير با توطئه هاي جهاني خصوصا آمريکاي جنايت کار بود. هر روز انقلاب را به نحوي مورد تهديد قرار مي داد تا بالاخره براي نابودي انقلاب و اسلام جنگ را به اين است تحميل کرد . شهيد در آن هنگام يکي از کارگران مجتمع گوشت فارس بود و تلاش پيگر در رابطه با مسئله خود کفايي صنعتي را سرلوحه کار خود قرار داد ه بود و در سال 60 از طرف سپاه به جبهه اعزم و در قسمت تعميرات ماشين آلات سنگين ( از جمله بولدورز ) شروع به کار کرد و پس از اتمام ماموريت و نبرد دستي عاشق ميدان هاي نبرد و خدمت به اسلام بود . او را آسوده نمي گذاشت . مجدانه تلاش مي نمود تا بار ديگر به جبهه اعزام شود و به قول خود خدمت ناقابل خود را در عرصه پيکار به رزمندگان سنگر نشينان جبهه توحيد تقديم مي نمايد تا ما با مخالفت هاي محل کار خود روبه رو شد و اين امر سد راه يشان گرديد ولي چون کارش بسيار قابل تقدير و ستايش بود باعث شد که از کار خويش استعفا نموده و به جبهه اعزام شود و اين سه سال را گاهي در غرب کشور گاهي در جنوب و گاهي در جبهه ميناب سپري نمود و حتي طبق قانون جبهه که مي بايست 45 روز يک بار به مرخصي بيايد هر گونه اين روش را در مود خودش انجام نداد و هر سه ماه چند صباحي به مرخصي مي آمد و اين چند روزي را نيز حداکثر استفاده را مي برد و به اين صورت که با تاني و حوصله تمام به سرکشي اقوام و خويشان مي رفت و به مسجد محل خدمت انجام کارهاي باقيمانده مي رفت . تمام حرف ها و حرکاتش درسي بود بسيار به انجام مسائل ديني چون نماز و روزه مقيد بود . بالاخر 25 روز قبل از ماه مبارک رمضان به جبهه رفت و قول داد به خاطر گرفتن روزه حتما اول ماه مبارک باز خواهم گشت و به راستي چه راست گفت در تاريخ 15/2/65 به هنگام تعمير و بازسازي بلدوزر ديگري که در ميان آتش جنگ مانده بود مورد اصابت ترکش خمپاره بعثيون کافر واقع شد و شهد شيرين شهادت را چسيد . اما از آن جا که تمام حرکاتش درس بود دوستانش به هنگام شهادت کنارش بودن تعريف مي کنند که وقتي ترکش خمپاره به پشت کتف ايشان برخورد کرد اولين دستوري که دارد اين بود که بقيه را از آن جا دور کنند من حالم خوب است و با اين کلمه حتي در آخرين لحظات شهادت نيز درس ايثار از خو گذشتگي را آموزش داد و قبل از رسيدن به بيمارستان جان به جان آفرين تسليم کرد و به لقاء الله پيوست و طبق قول خويش در اولين روز ماه مبارک رمضان به شهر خود بازگشت و در ميان شور و هيجان و حزن و اندوه م مردم در کنار شهداي گلگون کفن انقلاب به خاک سپرده شد . روحش شاد و ياش گرامي باد .