کنگره ملی شهدای استان فارس

دوشنبه 10 آذر 1404
04:56
آرمان زارع

آرمان زارع

فرزند اسفندیار

تاریخ تولد
1345/06/25
تاریخ شهادت
1364/11/22
محل شهادت
فاو عراق
محل تولد
فارس - مرودشت - سیدان
وضعیت تأهل
مجرد
مسئولیت
رزمنده
نحوه شهادت
ترکش
نوع خدمت
سپاه
عضویت
کادر ثابت
بسم الله الرحمن الرحيم
زندگي نامه شهيد آرمان زارع - پائيز سال 1345 ، خداوند حکيم که تمام کارهايش از روي حکمت است چهارمين فرزند را به ما عنايت فرمود خداوندي که زمان و مکان نمي گنجند و گذشته و حال و آينده براي او يکسان است فرزند چهارم ما نيز پسر قرار داده تا در ايام انقلاب و جنگ تحميلي ، مورد آزمايش قرار گيرد و باور اسلام و قرآن بادشد مقدمش را گرامي داشتيم و خداي را شکر گفتيم و نام او را آرمان نهادم چند ماهي از تولد او نگذشته بود که بر اثر واژگون شدن کتري آب جوش ، قسمت اعظم بدن او از جمله کمر ، ران و پاهاي او به شدت سوخت و آسيب ديد چند ماهي را گير مداواي او بوديم و پس از رنج و زحمت فراوان و نذر نيازهاي متعدد خداوند او را به ما بخشيد گويا خداوند مي خواست از همان کوچکي او را به سختي عادت دهد و براي چنين روزهائي آماده سازد . سالها سپري شدند و وارد دبستان شد ، سال آخر تحصيلات او در دبستان ، مصادف بود با آغاز انقلاب شکوهمند اسلامي مدرسه ها تعطيل شدند و او نيز به همراه ديگر اعضاء خانواده در تظاهرات و راهپيمائي ها شرکت مي کرد همزمان با بروي کار آمدن دولت نظامي ازهاري با وجودي که آن روزها عکس امام کمياب بود تصويري از امام به دست آورد و به طرز زيبائي بر روي مقوا چسبانده بود و تنها از منزل خارج شده بوده تا در تظاهرات شرکت کند آن روزي بود که بنا به دستور ازهاري قرار بود هر کس در تظاهرات شرکت کند و يا عکس امام همراه داشته باشد دستگير و زنداني نمايند . در نزديکي فلکه مرودشت يکي از آشنايان که ا و را مني شناخته با اصرار او را به خانه برگردانده بود و گفته بود که امروز دستورات جديدي براي نظاميان صادر شده و تو بايد به منزل برگردي . به حمدالله انقلاب به پيروزي رسيد بچه ها هم مانند امتمان به شادي پرداختند و خداي ار شکر گفتند با باز شدن مدارس ، او که در کلاس او راهنمائي درس مي خواند همواره در فعاليتهاي مربوط به انقلاب شرکت فعالانه داشت تا اينکه تلاشهاي استعمار جهت بر اندازي نظام جمهوري اسلامي منجر به گستردن دام جنگ بر سر راه انقلاب شد . با گذشت دو سه ماه از آغاز جنگ ، سعيد که سربازي بود پس از دو ماه آموزش در کرمان راهي اهواز و جبهه هاي جنگ شد از آن پس با مکاتباتي که بين او و ديگر برادرانش انجام مي گرفت بچه ها در جريان امور جنگ و وضعيت جبهه ها قرار مي گرفتند و شوق زيادي براي ديدار از جبهه ها و شرکت در جنگ داشتند ، تا اينکه در سال دوم جنگ دستور تشکيل بسيج از سوي امام امت صادر شد آرمان در آن زمان هنوز پانزده سالش تمام نشده بود يکروز به همراه برادرش وحيد به نزد من آمدند و گفتند که مي خواهيم به جبهه برويم از ما رضايت نامه والدين خواسته اند من به آنها گفتم : برويد مادرتان را راضي کنيد من رضايت دارم بعد از ظهر آنروز من و مادرش رضايت نامه را امضا کرديم و هر دو عازم جبهه شدند البته آنروز شهيد عزيز ساسان هم اصرار زيادي جهت اعزام به جبهه داشت که با صحبت من و مادرش راضي شد در خانه بماند و بعد از مراجعت برادرانش به جبهه رفته باور نمي کرد و تعجب مي نمود اعزام آنان به جبهه مصادف بود با آغاز عمليات افتخار آفرين طريق القدس و فتح بستان اما واحد آنان در عمليات شرکت نداشت و آنان پس از مدتي استقرار در مواضعي که در عمليات آزاد شده بود به خانه برگشتند چند ماه از شروع عمليات فتح المبين ، وحيد و ساسان عازم جبهه شدند و اينبار آرمان را در خانه نگداشتيم در اين عمليات هر سه برادر ( سعيد ، وحيد ، ساسان ) مجروح شدند که شرح اين مورد صفحات زيادي را در بر مي گيرد و نيازي به ذکر آن نيست چند روزي گذشت و آرمان مجددا ً عازم جبهه شد تا در عمليات الي بيت المقدس شرکت کند ، چند روز پس از عمليات و پيروزي رزمندگان در حاليکه در اثر موج انفجار به شدت کوفته و گيج بود به خانه برگشت و مدتي از اين حالت رنج مي برد جنگ همچنان ادامه داشت و بچه ها کماکان در جبهه ها شرکت داشتند و در چند عمليات رمضان شرکت کرد و ساسان و آرمان در عمليات محرم پس از عمليات محرم روزهاي قبل از عمليات والفجر 1 ساسان مجدداً عازم جبهه شد اما چند روزي نگذشته بود که به خانه برگشت و گفت : که با در خواست من جهت عضويت در سپاه موافقت شده و بايد براي آموزش به پادگان حمزه سيدالشهداء برويم آموزش او به تمام رسيد و راهي جبهه شد و در عمليات والفجر 2 به لقاءالله پيوست . چند ماهي گذشت و آرمان گفت : من بايد جاي ساسان را در سپاه پر کنم ، پس از انجام امور مربوط به پذيرش ماهها در انتظار آموزش بود تا انيکه گفتند کساني که قبلاً اموزش ديده اند و در جبهه شرکت داشته اند ، لازم نيست آموزش ببينند اما بايد مدت آموزش را در جبهه ها شرکت کنند چند ماهي در جبهه بود پس از آن به مرودشت آمد ، مسئولين سپاه او را به قسمت ارزيابي فرستادندت ولي او مخالفت مي کرد و مي گفت : من اهل پشت ميز نشستن نيستم کار ديگري به من بدهيد و يا مرا به جبهه بفرستيد بالاخره کارش رادر واحد تبليغات شروع کرد و مسئول واحد انتشارات بود او با جديت کار مي کرد و وظائف محوله را حتي تا نيمه هاي شب و روزهاي تعطيل انجام مي داد تا هنگاميکه کاري را تمام نمي کرد و به نحو احسن انجام نمي داد دست از کار نمي کشيد به خانواده هاي شهيد افسر مي زد و با آنها مصاحبه مي کرد جوان خوش برخورد و مؤدبي بود و با مردم با نظافت برخورد مي کرد البته در مورد کارها ، زحمات و خصوصيات اخلاقي و رفتاري او بايد از برادران سپاه و همکاران وي نظر خواست زيرا اينگونه خصوصيات بيشتر در محيط کار متجلي مي شوند تا در محيط خانه . مدتي گذشت و کاروانها راهيان کربلا عازم جبهه ها شدند و او نيز به همراه کاروان ، راهي شد در سپاهم شيراز او را احضار کرده و خواسته بودند تا در شيراز بماند و در امتحاني شرکت کند پس از قبولي در امتحان مزبور پرسيده بود که مرا براي چه کار مي خواهيد و ا ين امتحان براي چيست؟ و چون متوجه شده بود که مي خواهند مسئوليت پذيرش در سپاه مرودشت را به او بسپارند گفته بود من بايد روي اين موضوع فکر کنم يک هفته اي گذشت شبها به منزل مي آمد آرام و قرار نداشت ، اينکار را پر مسئوليت مي دانست و مي گفت : اين کار بر مسئوليت و خطيري است و منهم هنوز تجربه کافي ندارم امکان اشتباه از طرف من وجود دارد هر اشتباه در اين مورد ضربه بزرگي است و قابل گذشت و جبران نيست و لذا عازم جبهه شد کمتر از يک ماه گذشت و او به منزل امد سه روز مرخصي اضطراري گرفته بود با همه خداحافظي کرد به ديدن همه دوستان رفت و مجدداً عازم جبهه ها شد در واحد پر سنلي لشکر 19 فجر خدمت مي کرد شب قبل از عمليات والفجر 8 اصرار زيادي جهت شر کت عمليات داشته يکي از دوستانش مي گفت : هر چه کرديم نگذاريد در عمليات شرکت کند راضي نيم شد به او گفتيم تو برادرت قبلاً به شهادت رسيد و صلاح نيست اکنون در اين عمليات شرکت کني ، و او پاسخ داده بود ساسان براي خودش شهيد شد و من هم اگر شهيد شوم براي خودم از کجا معلوم که ساسان مرا شفاعت کند او شهيد نشده که ما در خانه بمانيم و ما وظيفه داريم که راه او را ادامه دهيم و وقتي شنيده بود که دوستانش مي خواهند به وسيله مسئول واحد از شرکت او در عمليات جلوگيري کنند گفته بود اگر در اين مورد چيزي به فرمانده بگوئيد شما را حلال نمي کنيم و تا قيامت مديون من خواهيد بود بهر ترتيب در عمليات شرکت مي کند و جزء داوطلبين خط شکن عمليات را آغاز مي کنند و سرانجام در سحر گاه بيست دوم بهمن در نخلستانهاي شهر فاو پس از اينکه به همراه دو تن از همراهانش جهت خاموش کردن يک سنگر تير بار دشمن با آن يورش مي برند و ان را خفه مي سازند مورد اصابت گلوله مزدوران بعثي قرار مي گيرد و به لقا محبوبش مي شتابد و با نثار خونش در سحرگاه پيروزي انقلاب ، پيروزي ديگري را براي اسلام به ارمغان مي آورد . روحش شاد و راهش مستدام باد