بسم الله الرحمن الرحيم
زندگينامه شهيد نجف علي زارع : شهيد نجف علي زارع فرزند محمدعلي زارع در سال 1343 در روستاي کناره ديده به جهان گشود شهيد از هفت سالگي به روستاي شرکت زراعي که حدوداً 5 کيلومتري از روستاي کناره فاصله داشت براي تحصيل به آنجا رفت و اين را به را هميشه پاي پياده طي مي کرد و تا پنجم ابتدائي و از اول راهنمائي به روستاي خود ش براي ادامه تحصيل آمد و هميشه جمعه ها و تعطيلات به کار مشغول مي شد از جمله بنائي و کوره آجر پزي و همچنين او به ورزش نيز علاقه بسيار داشت و طوري که با پولي که جمع کرده بود يک دوچرخه خريد و در تيم فوتبال نوجوانان روستائيشان نيز عضويت داشت و هيچ وقت نمازش را ترک نمي کرد و هميشه سر موقع به مسجد مي رفت و هميشه و در همه جا مي گفت بايد به پدر و مادر خود احترام بگذاريم به امام امت و انقلاب علاقه وافري داشت و در جلساتي که مربوط به انقلاب در مسجد برگزار مي شد حضور داشت و در گروه مقاومت بسيج ، بسيجي فعالي بود و علاقه اش به امام طوري بود که در مدرسه خود تئاتري بر عليه آمريکا ساخته بود و در آن ايران ومردم ايران را نشان مي داد تا اينکه جنگ شروع شد و در سن 17 سالگي با دوستانش به جبهه اعزام شدند از جمله دوستان او شهيد زين العابدين روابندي .شهيد مهيار وصالي ، اسماعيل زارع ، جمشيد کاظمي بودند در تاريخ 10/10/1361 پيکر پاک همرزمش شهيد زين العابدين روابندي تشييع کردند و هر روز دو نيز دريک روز در يک سنگر به آرزوي خود رسيدند و اکنون نيز مدرسه راهنمائي که شهيد نجف علي زارع در آن درس مي خواندند به نام او نامگذاري کرده اند در نامه هايش نيز مي گفت مساجد را ترک نکنيد و به پيام امام گو ش کنيد و امام و رزمندگان را دعا کنيد و همه را به جبهه دعوت کنيد .
بسم الله الرحمن الرحيم
وصيتنامه شهيد نجف علي زارع : اللهم ارزقني توفيق الشهادت في سبيلک خدايا به ما توفيق شهادت در راه خود بده .به نام خداوند قادر و عادل و بخشنده و مهربان و به نام نامي حضرت محمد صلي الله عليه و آله و سلم خاتم پيامبران و به نام مهدي موعود امام زمان عجل الله تعالي فرجه الشريف و به نام بنيانگذار جمهوري اسلامي امام خميني وصيت نامه خود را شروع مي کنم پدر و مادر عزيزم من مدتها بود که آرزوي رفتن به جبهه را داشتم تا اينکه امروز در مورخه 15/08/1361 نصيب شده است و من در خودم کمي احساس آرامش مي کنم مع ذلک امروز که به جبهه مي روم نه براي خودنمائي بلکه براي خداوند است امام امت که نداي حق است به سوي جبهه مي روم و به حول و قوه الهي اين ضعف را از بين ببرم آماده شده ايم که ازبين برويم تا اينکه بتوانم اين خون ناقابل خود را فداي اسلام و امام خميني و ايران عزيزم بنمايم شايد اين خون من قبول درگاه حق قرار گيرد و در ضمن در اين آخرين بار چند تذکر داريم که با دوستانم سخن بگويم دوستان و برادرن عزيز من مي روم در راه خدا شهيد بشوم و شما هستيد که بايد اين انقلاب را نگه داريد و بايد از اين رهبر عالي مقام که با هر سخنش دنيا را به لرزه و کاخها را واژگون مي کند پيروي کنيد و ديگر عرضي ندارم به جز پيروي از اين رهبر عزيز امام خميني را .خدايا خدايا تا انقلاب مهدي خميني را نگهدار .مرگ برضد ولايت فقيه .والسلام عليکم و رحمة الله و برکاته 15/8/1361 .