بسم الله الرحمن الرحيم
زندگي نامه شهيد عليرضا فخاري ؛ شهيد عليرضا فخاري در تاريخ 5/7/1336 در روستاي حسام آباد ابرج در خانواده اي مؤمن و متدين ديده به جهان گشود. او دومين فرزند خانواده بود ولي در سن هفت سالگي به مدرسه اي که واقع در روستا بود رفت و تحصيلات ابتدايي را در همان جا گذراند چون او همراه و همدوش پدر کار مي کرد و در رفع نيازهاي خانواده تلاش مي کرد ديگر نتوانست ادامه تحصيل دهد ايشان در سال 1358 در سن 21 سالگي ازدواج کردند متاسفانه همسرش بعد از يک سال به دليل بيماري فوت کردند ايشان علاقه شديدي به امام رضا (ع) داشت و چندين بار به پابوسي حضرت (ع) مشرف شدند در زمان انقلاب همدوش با مردم فهيم و انقلابي به مبارزه با رژيم شاهنشاهي مي پرداخت و از انقلابي هاي معروف بود تا اين که به خدمت مقدس سربازي اعزام شدند. دوران خدمت را در کرمان و شيراز گذراند تا اين که انقلاب به پيروزي رسيد. در سال 1361 به استخدام شرکت چرمينه در آمد. در زمان جنگ به جمع آوري کمک هاي مردمي براي جبهه مشغول بود وي عضو رسمي بسيج بود و به آموزش رزمندگان جهت اعزام مي پرداخت در سال 1361 مجدداً ازدواج کردند و ثمره اين ازدواج دو فرزند پسر به نام هاي قاسم و مهدي مي باشد. شهيد فخاري در سال 1364 به جبهه هاي حق عليه باطل اعزام شد سرانجام در تاريخ 20/12/1364 در عمليات والفجر 8 در منطقه اروند کنار ايران و فاو عراق به درجه رفيع شهادت که آرزوي ديرينه اش بود نائل آمدند و پيکر مطهرشان بعد از 7 روز در تاريخ 27/12/1364 بر روي دستان مردم شهيد پرور شهرستان تشييع گرديد و در گلزار شهداي مرودشت به خاک سپرده شد. روحش شاد و يادش گرامي باد
بسم الله الرحمن الرحيم
وصيت نامه شهيد عليرضا فخاري ؛ مهدي را صدا کنيد،امام را دعا کنيد،انا لله و انا اليه راجعون. ما از خدا هستيم و نزد خدا باز خواهيم گشت. با نام خداوند متعال و با سلام بر يگانه منجي عالم بشريت و نايب بر حقش امام امت خميني بت شکن و با سلام بر شهيدان انقلاب اسلامي و جنگ تحميلي و با سلام و درود فراوان بر معلولين و مجروحين و مفقودالاثر و مفقود الجسد و خانواده هاي يکي،يکي آنها و با سلام بر رزمندگان اسلام و شهادت قهرمان و دبير ايران بخصوص شما مردم مرودشت. من به عنوان وصيت چند کلمه اي خدمت شما عرض مي کنم:بنده حقير بنا بر وظيفه شرعي و الهي و بنا بر فرموده امام امت که هر کس قدرت رفتن به جبهه را دارد بايد به جبهه برود وظيفه خود دانستم و به جبهه آمدم و اگر سعادت شهيد شدن نصيب بنده حقير شد از خداوند متعال مي خواهم که شهادت من را قبول کند و از خداوند متعال درخواست بخشش مي نمايم من از شما امت اسلامي مي خواهم که آن دسته از برادراني که قدرت رفتن به جبهه ها را دارند به جبهه ها بيايند و پرچم اسلام را بر دست گرفته و اسلحه خونين شهدا را از بين بردارند و در جاي خالي شهدا با بعثيان کافر مبارزه کنند تا پيروز شوند و با آن دسته از کساني که قدرت جبهه رفتن را ندارند در پشت جبهه با منافقين داخلي مبارزه مي کنند همراه و با هم پرچم پر افتخار اسلام را برفراز جهان به اهتزاز در آورند. از امام امت اطاعت کنيد زيرا هر کس از امام اطاعت کند از خدا اطاعت کرده باري امام امت همچون ناخداي کشتي هستند که ملت انقلابي ايران مسافر آن کشتي مي باشند و خون شهدا همچون سوختي است که به اين کشتي داده مي شود تا اين کشتي هر چه سريعتر به مقصد خود يعني اسلامي کردن جهتان برسد ان شاءالله. به اميد پيروزي رزمندگان اسلام و سرکوبي منافقان داخلي. و اما چند کلمه اي وصيت به خانواده محترم خودم: شما خانواده هاي شهدا چشم و چراغ اين ملت هستيد،همسر گراميم اميدوارم که بعد از من گريه و زاري نکني چون که دشمنان و منافقان از گريه و زاري شما خوشحال خواهند شد پس بکوش و زهرا گونه صبر و استقامت کن ؟؟؟ و شهيدان ايران باشند و آنها را ياري کن در چشم دشمنان اسلام اميدوارم از اين که نتوانستم از اين بيشتر در خدمت شما باشم مرا ببخشيد و مرا حلال کنيد و اما اي فرزندان گراميم مجتبي و مصطفي بدانيد که پدرتان راه حسين را رفت و اطاعت از امام زمان و نائب بر حقش کرد و خود را فداي اسلام کرد و اما اي پدر و مادر گرامي اميدوارم از اين که نتوانستم آن همه زحمت و بي خوابي و خرج کرد شما را که مرا تا به حال بزرگ کرديد و مرا صاحب خانه و زندگي کرديد جبران کنم ببخشيد و آن همه زحمات را بر من حلال کنيد و زهرا و علي وفادار باشيد در چشم منافقان داخلي باشيد و ديگر بيش از اين وصيتي ندارم و وصيت نامه را با چند دعا به پايان مي رسانم:خدايا،خدايا تا انقلاب مهدي حتي کنار مهدي خميني را نگهدار،منتظري نستوه براي نسل اسلام محافظت بفرما. رزمندگان اسلام نصرت عطا بفرما. مجروحين و معلولين شفا عنايت بفرما. زيارت کربلا نصيب ما بفرما. صداميان نابودشان بگردان. الهي آمين يا رب الهي آمين يا رب. ساعت 7 ربع کم بعد از ظهر 26/9/1364