کنگره ملی شهدای استان فارس

دوشنبه 10 آذر 1404
11:36
قباد قربانی

قباد قربانی

فرزند حاجی خان

تاریخ تولد
1341/02/11
تاریخ شهادت
1360/07/20
محل شهادت
سرپل ذهاب
تحصیلات
دیپلم
محل تولد
فارس-شیراز-شیراز
وضعیت تأهل
مجرد
مسئولیت
رزمنده
نحوه شهادت
سانحه رانندگی-ضربه مغزی
نوع خدمت
بسیج
عضویت
بسیجی
بسم الله الرحمن الرحيم
زندگي نامه شهيد قباد قرباني : در يکي از روزهاي سپيده دم بهاري روز 11/2/1341 در دامان پر مهر مادري کودکي چشم به جهان گشود که نامش را قباد نهادند . زمان کودکي را در روستاي رضاآباد ابرج طي نمود که در سن 6 سالگي وارد مدرسه ابتدايي همان روستا شد . هر موقع که از همکلاسي هاي دوران ابتدايي قباد صحبتي در مورد ايشان بعمل مي آيد از همان کودکي قباد را به رشادت و زرنگي ياد مي کنند . لازم به ذکر است که ايشان در يک خانواده مذهبي عشايري قشقايي متولد و بزرگ شده بود از يک طبع بخصوصي برخوردار بود که هميشه مي خواست مدافع مظلوم باشد . گر چه سن و سالي آنچناني نداشت بلکه جلوي مالکان و کدخدايان از حقوق بزرگترها دفاع مي کرد که شما ظالمان نبايستي اين آدمهاي ضعيف زورگويي کنيد و حق و حقوق آنها را پايمال کنيد . گرچه از نظر شما من کوچک هستم و ليکن اگر بزرگتر شدم و با ياري خدا و تلاش و درس خواندن به يک مقطع قانوني رسيدم با شما مبارزه مي کنم و حق اين مظلومان را از شما مي ستانم . همچنان که براي دوره متوسطه به شهر مرودشت آمد پس از گذراندن دوره راهنمايي و دبيرستان در بحبوحه انقلاب همان گفته هاي زمان کودکي را جامه عمل پوشاند . وقتي که از شهر به روستا مي آمد گاهي مردم نسبت به انقلاب و دگرگوني جو ، جامعه که به برکت جمهوري اسلامي و به پشتيباني رهبر عزيز انقلاب امام خميني (رضوان الله عليه ) اين ظلم هاي ستم شاهي که از طريق مالکين و کدخدايان مي شده است گذشت و ما جوانهاي انقلابي بايستي در دست همديگر داده و مردانه از همين پايه در قبال ظالمان بايستيم . هميشه شعار زباني ايشان بود همچون بر گفته هاي ايشان شواهدي از همسن و سالان ايشان که هم اکنون در قيد حيات هستند و بياد خاطراتشان هست که قباد هميشه نداي ظلم بايستي ريشه کن شود سر مي داد . هميشه ياور و مدافع ظلم بود . همچون در بين جمع صحبت از ظالمان و زورگويان به عمل مي آمد . با آنها مطلقاً بحث و مشاجره لفظي داشت و با آنها در صورت امکان برخورد مي کرد . يکي از خصوصيات ايشان که ذاتاً در فطرت او نهفته بود که همان اوايل جنگ را بر عليه کشورمان تحميل کردند هميشه مي گفت : اي کاش من هم هر چه زودتر مي توانستم روانه جبهه شوم و با صدام و صداميان همچنان همانند زورگويان مقابله کنم و به ياري برادران بشتابم و از وطن و خاک اسلامي مان دفاع کنم . خيلي از دوستان و اقوام به خاطر دارند که قباد هيچ نوع اسلحه اي نداشت وليکن يک تفنگ بادي مشقي داشت هميشه مي گفت اين تيربار من است که بايستي آموزش تيراندازي از اين نقطه شروع و يادگيري و نشانه گذاري به قلب دشمن راه بايستي از همين جا آموخت هميشه به نقاشي علاقه وافري داشت که عکس و تصوير انواع اسلحه ها را بکشيد و يک نفر هميشه پشت سنگر نشسته و طرف مقابل را به دشمن شبيه و به هدف گرفته بود . قبادجان چه خوب شد که به اهداف خود رسيدي و اما چه حيف که مدت آنچناني طول نکشيد که بيشتر از اين قلب دشمن را هدف بگيري . باشد که برادران و همسنگران پيرو راهتان باشند . لاز به ذکر است قباد پس از گذران دوره ابتدايي راهي شهر مرودشت شد که پدر و مادر خود را ترک و به تنهايي در شهر هم به درس خواندن و هم در ايام تعطيل به کار کردن مشغول بود . هرگز بيکار نمي آسود . فردي پرجوش و با تحرک بود . در محله کمربندي مهرآباد در کلبه محقرانه که متعلق به پدر ايشان بود داراي يک اتاق بود زندگي مي کرد که آن زمان در نزديکي محله مسجدي نبود و به قول دوستان هميشه جهت شرکت در نماز جماعت به مسجدهاي داخل شهر مي رفت و دوران متوسطه خود را در مدرسه اورنگ سابق (شبانپور فعلي ) گذراند و پس از آن که دوران دبيرستان خود را در مدرسه جم (دکتر علي شريعتي ) بود گذراند . پس از خردادماه سال 1360 که قبولي ديپلم را گرفت به سپاه پاسداران انقلاب اسلامي مراجعه و ثبت نام نمود از اينکه براي جذب سپاه پاسداران مدتي طول کشيد به ناچار به بسيج مراجعت تا هر چه زودتر به جبهه اعزام شود . از قول دوستان و همکلاسيهايش که هنوز هم در قيد حيات هستند و بخاطر دارند از همان دوران راهنمايي و من جمله دبيرستان همانند هم روستايي هايش از رشادت و زرنگي قباد در مقابل ظالم هم در محله و هم در مدرسه صحبت مي کنند از جمله دوستان دبيرستاني دوران ايشان هم کساني هستند که از فعاليت هاي بي شائبه قباد ياد مي کنند حقا که قباد مي بايستي شهيد گردد زيرا آرزوي قلبي و ديرينه اش بود که روزي به جبهه حق عليه باطل برود و تفنگ هاي بادي را بر کنار و دست به تفنگ واقعي گيرد و بر عليه دشمن قيام کند و قلب دشمن را نشانه گيرد از دفترچه خاطرات ايشان که هم اکنون موجود مي باشد مشخص است که هميشه نداي آواز ايشان بر اين بود که بتوانم زودتر به خط مقدم بروم و تنها آرزويم اين باشد که به شهادت برسم زيرا از همرزمان و همسنگران جبهه از منطقه ابرج که هم محلي با ايشان بود بنام سيد حبيب گل مکاني که هم اکنون در قيد حيات مي باشد مي گفته است سيد جبيب آيا مي شود روزي قسمت بر اين باشد که اولين شهيد از خودمان را به منطقه ابرج ببرند . آيا نصيب کدام يک از خودمان باشد که در پاي حرم مطهر امام زاده اسحاق که يکي از زيارت گاههاي آن منطقه مي باشد ببرند که بعد از دو روز از گفته فوق نگذشته بود که قباد به آرزويش مي رسد و اولين شهيد منطقه ابرج که هم اکنون مزار ايشان در قطعه شهداي امامزاده اسحاق مي باشد که بعداً شهيدان ديگري از همسنگران و همکلاسيهاي ايشان از جمله شهيد صادقي و ... را به قطعه شهدا پيوستند . روحش شاد و يادش گرامي باد .