کنگره ملی شهدای استان فارس

دوشنبه 10 آذر 1404
16:35
سهراب منصوری

سهراب منصوری

فرزند مهدی

تاریخ تولد
1346/09/30
تاریخ شهادت
1363/03/01
محل شهادت
جزیره مجنون
محل تولد
فارس-مرودشت-مرودشت
وضعیت تأهل
مجرد
مسئولیت
رزمنده
نحوه شهادت
ترکش
نوع خدمت
بسیج
عضویت
بسیجی
بسم اله الرحمن الرحيم
شهيد سهراب منصوري در سال 1346 در خانواده متوسطي ديده به جهان گشود . از همان اوائل کودکي در بين خانواده و اقوم و خويش از محبوبيت خاص برخوردار و علاقه عجيبي نسبت به ايشان داشته اند و ابراز مي نمودند شهيد در سن 7 سالگي روانه مدرسه و تحصيلات ابتدايي خود را در مدرسه 15 خرداد به پايان رساند از آن جا که فطرت همه انسان ها پاک و همه انسان ها ذاتا خدا جوي مي باشد ايشان هم به عنوان فردي مسلمان علاقه زيادي به مسائل ديني و مذهبي داشت و در اين زمنيه فعاليت چشم گيري داشته است گرچه زبان توانايي تکلم و دست ياراي نوشتن فهعاليت يش را در خود خود نمي بيند اما لازم است حق را داد و گوشه اي از فعاليت هاي شهيد را ذکر نمايم . در سال 57 در اوائل انقلاب اسلامي بود در کليه مساجد ها کلاس هاي قرآن احکام اسلامي داير بود و ايشان به خاطر علاقه زيادي در همان اوائل کودکي قرآن را توسط روحانيون متعهد فرا گرفت و مقام اول را کسب نمود و در اين زمنيه جوائزي در يافت نمود و مطالعاتي پيرامون مسائل اسلامي و انقلاب داشت و در کليه کلاسها و جلسات اسلامي شرکت مي دهد و از شنيدن سخنراني ها علاقه عجيبي نسبت به انقلاب پيدا نمود و در همين زمينه آغاز نمود .بعد از پيروزي انقلاب اسلامي از آن جا که آمريکا منافع خود را در خطري ديد صدام جنايت کار را وادار نمود که به مهين اسلاميمان تجاوز نمايد و به خيال خود ايران را تصرف کند و اما از قدرت اسلام و رهبري امام که اين گونه بچه هاي 13 ساله براي مبارزه با صدام و صداميان آماده مي کند در اولين فرصت عضو ارتش بيست ميليوني شد و در اين زميبنه تعليمات و آگاهي کسب نمود و او براي اعزام به جبهه ثبت نام نمود اما به خاطر شرايط سني هنگام اعزام خواستند او را از ماشين پياده کنند ولي با گريه و التماس او را رو به رو شدند که مي گفت مرا هم اعزام کنيد آن قدر گريه کرد که ديگر رزمندگان هم منقلب شدند او را تا شيراز بردند و بعد گفته بودند که شما را فعلا نمي توانيم اعزام کنيم با دلي غمگين و چشماني پر از اشک خانه باز گشت اما او لحظه اي آرام نگرفت زيرا ما زنده به ابه آنيم که آرام نگيريم موج که آسودگي ما عدم ماست . شهدا تا به آرزوي خود نرسند و شربت شهادت ننوشند آرام نخواهند گرفت . شهيد فتوکپي از شناسنامه گرفت و دو سال به تاريخ تولدش اضافه نمود موفق شد براي اولين بار به جبهه هاي نور عليه ظلمت اعزام گردد.ماموريتشان جنوب کشور بود بعد از اتمام ماموريت دوباره تصميم گرفت به جبهه هاي حق عليه باطل برود زيرا او ديگر کودکي نبود که وابسته به پدر و مادر باشد بلکه اين بار از انصار اباعبدالله الحسين شده بود و به خوبي در دانشگاه جبهه ساخته شده و براي خود مردي آراسته و با تقوا گزيده بود و اين بار براي دومين بار به جنوب اعزام گرديد که به مرخصي مي آمد بيشتر از مدادهاي غيبي صحبت مي کرد از تقوا و ايمان برادران که دست از همه چيز شسته و بدون هيچ چشم داشتي در جبهه ها مشغول جهاد در راه خدا بودند البته او غافل از درس نبود و به مدرسه هم مي رفت و مدرسه هم سنگري همانند جبهه مي دانست او دوران راهنمايي خود را در مدرسه آيت الله سعيدي سپري نمود و با انجمن اسلامي کاملا همکاري و فعاليت مي نمود و بيشتر اوقات سر صف قرآن و مقاله مي خواند از آن جا که عظمت جبهه ها او را شيفته خود نموده بود براي سومين بار به جبهه رفت و اين بار به مهاباد در غرب کشور اعزام شد در نامه هايش سفارش مي نمود که دعا براي طول عمر امام امت و پيروزي رزمندگان يادتان نرود زيرا دعا سلاح مومن است هنگامي که به مرخصي مي آمد تاکيد فراوان داشت که همگي بايد نماز بخوانند و لحظه اي از نماز غافل ننمانند زيرا نماز ايشان را از فخشا و منکر باز مي دارد و سفارش زياد مي نمود که خواهر ها حجابشان را رعايت نمايند زيرا رعايت حجاب هم خود نوعي مبارزه با دشمنان اسلام است از کمتر فرصت بيشترين بهره را مي برد او بيسشتر اوقات را مطالعه مي نمود و هنگام نماز را به جماعت مي خواند و هميشه فرصت را غنيمت و با ارزش مي دانست و شب ها ( دوشنبه و چهار شنبه ) در منزل خانواده شهدا دعاي توسل برپا مي داشت و با ديگر برادران دعا توسل و کميل مي خوانند زيرا او احترام زيادي نسبت به خانواده شهدا قائل بوده و همين کارها او را جواني آرام و صبور بار آورده بود . او براي پنجمين بار تصميم گرفت که به جبهه برود و فرزند برادرش شهيد افراسياب منصوري که در حمله فتح المبين به درجه رفيع شهادت نائل آمد نزدش آوردند و گفتند به خاطر اين ها به جبهه نرو او هم گفت جواب اين ها را مي توانم بدهم اما جواب خدا را چه بدهم من بايد حتما به جبهه بروم آري او مي خواست هجرت نمايد به سوي معشوقش او شمعي بود که سوختن را انتخاب نمود و روشن بخشيدن را مظهر خود مي دانست زيرا شهدا شمع محفل بشريتند بلي او براي پنجيمن بار به جنوب و سپس به جزيره مجنون اعزام گرديد و بالاخره در مورخه 1/3/63 گل وجودش پرپر و ديار فاني را وداع و به سوي معبودش شتافت . روحش شاد و راهش پر رهرو باد .
بدرستي که خداوند مي خرد جان ها و مال ها مومنان را در با نام خدا يکتا وصيت نامه را آغاز مي کنم . با درود به امام زمان (ع) و با سلام به امام امت و با سلام به شهداي از صدر اسلام تا کربلاي ايران و با سلام به سرور شهيدان حسين ابن علي (ع) که با شهادت خود درس شجاعت آزاده مردي و دينداري را به ما آموخت . اينجانب سهراب منصوري بنا به وظيفه الهي که بردوشم سنگيني مي کرد و بنا به فرموده رهبر کبير انقلاب اسلامي که فرمودند : جوانان برودند و اين مسئله جنگ را زودتر حلش کنند براي بار سوم عازم جبهه هاي حق عليه باطل مي شوم تا با جبهه آمدن خود مشت محکمي بر دهان صدام و اربابش آمريکا بزنم و کمک کوچکي به اسلام و کشورم ايران و رهبرم خميني کرده باشم . خدايا تو شاهد باش که من در راه جهاد کورکورانه قدم برنداشته ام و با قلبي مملو از عشق و ايمان به تو عازم جهاد شدم تا به ياري برادران رزمنده ديگر نه تنها کربلا و قدس بلکه تمامي جهان را به زير سلطه اسلام در آوريم و زمينه حکومت حضرت مهدي (عج) را فراهم کني . سخني با مادرم و خواهرم : مادر و خواهرم مرا حلال کنيد به شما مي گويم اي مادر و خواهر مبادا پس از شهادتم اشک بريزي و از شما مي خواهم که زينب وار که در سوگ امام حسين (ع) دشمن را خوار و زبون کرد شما هم چنان باشيد و براي من گريه و زاري نکنيد و همه اش زبون کرد شما هم چنان باشيد و براي من گريه و زاري نکنيد و همه اش براي امام حسين و يارانش گريه نکنيد زيرا امام در يکي از سخنراني هايش فرمودند : ما هر چه داريم از همين محرم و صفرهاست . پدران و مادران برادران و خواهران اين دنيا مانند کلاس درسي فناپذير را ترک کرده و از اين جهان کوچ کنند و هر کس در اين راه زجري و زحمتي کشيده در آن دنيا ثمراه اش را مي بينيد و هر کس هم که کاري نکرده و همش در فکر لهو لعب بوده است .سزايش را خواهد ديد و چه بهتر که انسان با فکر و با عقل خود به اسقبال شهادت برود نکنند و اين فکر را کنيد که من مي ميرم به خاطر شهادت مي ميرم براي پيروزي اسلام و اگر هم در اين راه شهيد شدم چه بهتر زيرا حديثي است از پيغمبر اکرم (ص) که مي فرمايد :فوق نيکوکاري ،نيکو کاري ديگر است تا اين که انسان در راه خدا کشته شدن در راه خدا ديگر چيزي نيست . پدر و مادر مبلغي پول در بانک دارم که 2000 تومان آن را در راه خدا و مسائل خير خرج کنيد و بقيه اش را هم خودتان برداريد . ضمنا 300 جلد کتاب دارم باشد که راهم را ادامه دهيد و در همه حال امام را دعا کنيد . مهدي (عج) را صدا کنيد ديگر عرضي ندارم . والسلام علي من اتبع المهدي .27/1/62.