کنگره ملی شهدای استان فارس

دوشنبه 10 آذر 1404
14:48
سیدمحمدحسن داستان

سیدمحمدحسن داستان

فرزند سیدحبیب

تاریخ تولد
1344/01/01
تاریخ شهادت
1363/07/12
محل شهادت
جزیره مجنون
تحصیلات
ابتدایی
محل تولد
فارس - کازرون - کازرون
وضعیت تأهل
مجرد
مسئولیت
رزمنده
نحوه شهادت
ترکش
نوع خدمت
سپاه
عضویت
وظیفه
بسم الله الرحمن الرحيم
زندگي نامه شهيد سيد محمد حسن داستان
شهيد سيد محمد حسن داستان در سال 1344 در يک خانواده اصيل مذهبي در کازرون ديده به جهان گشود در همان دوران کودکي علاقه به درس در چهره او نمايان بود تا اين که دوره ابتدايي را دردبستان شهيد چمران سپري نمود و پس از طي دوران ابتدايي که تصميم ورود به مدرسه راهنمايي داشت زماني بود که انقلاب شکوهمند اسلامي ايران برهبري قائم مقام عظيم الشان و بت شکن زمان امام خميني بهاوج رسيده بود،شهيد داستان از همان دوران عشق به اسلام بويژه امام و شهادت در وجود نازنين رشد نموده و ريشه دوانيده بود و روح بزرگ و پر عظمتش در کالبد کوچکش سنگيني مي کرد و همين روح بلند او باعث شد که در تمام تظاهرات و اجتماعات مذهبي به طور فعال شرکت نمايد تا بالاخره اين که پس از پيروزي بزرگ انقلاب اسلامي و گذشت چندين ماه از جنگ تحميلي کفر حاکم بر عراق عليه ايران اسلامي که تازه و نورس بود آغاز شد و اين شهيد عزيز همانند ديگر رزمندگان جان برکف به طرف جبهه هاي حق عليه باطل شتافت و در ابتدا به علت کمي سن بسيج سپاه او را نپذيرفت و به او گفته بودند تو بايد درس بخواني چون مدرسه هم خود جبهه ديگري است ولي او تحصيل در دانشگاه جهاد را بر مدرسه برتري داده لذا بي تابانه همراه با دوستاني چون شهيد نبوي زاده و ... به هر نحو توانست از طريق بسيج شيراز به جبهه عزيمت نمايد. سيد محمد حسن در جبهه هاي مختلفي از جمله دهلاويه،آبادان،کوشک،دشت عباس،عين خوش شرکت کرد همچنين در چند عمليات بزرگ کاملا موفق از جمله بستان،فتح المبين فعاليت داشت. شهيد داستان که در اوائل جنگ در گروه جنگ هاي نامنظم شهيد دکتر چمران عضو فعالي بود در صحنه شهادت نيز حاضر و پيکر مطهرش را او و ساير يارانش به پشت جبهه منتقل کردند در اوائل جنگ به مدت 8 ماه پي در پي در جبهه بود اين مدت در طي نامه هائي که مي نوشت سفارش او بيشتر به تقوا و دعا به امام و رهبرش بود شهيد داستان بهمدت يک سال نيز در جبهه جهاد سازندگي در روستا هاي اطراف کازرون مشغول انجام وظيفه بود او واقعا مظلوم بود و از همان اوان کودکيش مظلوميت در چهره او مشاهده مي شد بخشش و سخاوتي بس عجيب داشت خدايا او اين درس ها را از که آموخته بود جاي تعجب نيست مظلوميت از جد بزرگوارش امام حسين(ع) سخاوت را ازمولايش علي(ع). سيد محمد حسن داراي قلبي پاک و سرشار از عشق و محبت داشت شهيد با وجود اين که يک سال ديگر به خدمت سربازيش باقي نمانده بود مشتاقانه در سپاه پاسداران ثبت نام کرده و بيدرنگ در ماه مبارک رمضان روز شهادت امام علي(ع) به جبهه عزيمت کرد و علي اکبروار تا آخرين قطره خونش با سپاه کفر جنگيد و بالاخره در روز 12 مهر ماه مصادف با هشتم محرم(شب تاسوعا) خون سرخ و مطهرش با خون شهداي کربلا در هم آميخت و به هدف نهائي خود که شهادت در راه خدا بود نائل گرديد. او رفت اما نشان داد که دنيا آزمايشي بيش از جانب پروردگار نيست او رفت اما نظاره گر است که چگونه از خون بناحق ريخته اش پاسداري مي شود او رفت و پرده از صحنه ديگر از جنايات يزيديان تاريخ را کنار زد. روحش شاد و يادش گرامي باد
بسم الله الرحمن الرحيم
وصيت نامه شهيد سيد محمد حسن داستان
ربنا افرغ علينا صبرا و ثبت اقدامنا والنصرنا علي القوم الکافرين.
بنام الله يگانه پاسدار حرمت خون شهيدان و با سلام برمنجي عالم بشريت مهدي موعود ولي عصر امام زمان(عج) و نايب برحقش امام خميني و با سلام و درود فراوان به تمامي شهداي صدر اسلام از کربلاي حسين گرفته تا کربلاي ايران و با سلام و درود فراوان به تمامي رزمندگان که در جبهه هاي حق عليه باطل و نورعليه ظلمت با رزم بي امان خودشان پوزه امپرياليسم جهاني را به خاک ماليدند و با سلام گرم و مخلصانه بر خانواده هاي محترم شهدا و با سلام بر مادران عزيز شهدا که زينب وار فرزنداني همچون علي اصغر را تربيت کردند و با دست خودشان لباس رزم بر تن آنها پوشيدند و آنها هم به جبهه ها رفتند و حسين وار شهيد شدند و با خون همين شهدا است که نهال انقلاب اسلامي را ريشه دار مي کند. اينجانب سيد محمد حسن داستان وصيت نامه خود را به نام الله آغاز مي کنم: خدمت پدرومادر عزيزم اول با سلام و بعد با شما چند کلمه اي کار دارم پدرومادر عزيز شما هم در بوته آزمايش الهي هستيد حالا نوبت رسيده که چگونه امانت خدا را باز مي گردانيد آيا از پس دادن فرزندتان به هستي مطلق کراهت به خرج مي دهيد يا همچون يک امانت دار پاک به عهد خود وفا مي کنيد و اخلاص مي ورزيد من که خدا را انتخاب کرده ام و بالاترين سرمايه ام را براي او فدا مي کنم انشاءالله و تو اي خواهر و برادر عزيزم بيدار باش و هوشيار که فريب اين از خدا بي خبران را نخوري و با چهره هزار چهره شان شک و شهيمه اي در دل تو ايجاد ننمايد اي مردم شما جواناني را از دست داده ايد که جزء بهترين جوانان بوده اند و هدفشان حفظ و برقراري اسلام و قرآن است پس شما مردم مديون خون شهيدانيد وظيفه شما در مقابل اين خون هاي پاک بندگي خدا و عمل به اسلام و حفظ وجهه اسلامي انقلاب است امام امت را که ثابت حجت خداست اطاعت کنيد و خود را لايق اين رهبري سازيد مادر جان مي دانم اگر من کشته شوم براي تو دردناک است ولي چه مي شود کرد دين خدا در خطر است ودر ضمن من هم که مال خدا هستم پس مرا حلال کنيد مادر جان حلال کن تا چون پرنده اي آزاد در در آسمان آرزوهايم پروازکنم مرا حلال کن تا خدايم ببخشد مرا مادر جان تو گذاشتي که من به جبهه بروم يادت بيايد آن روزي را که با هم صحبت مي کرديم برايت گفتم مادرم مرا آزاد کن مادر جان من در جبهه آزاد بودم آزاد از هر نوع وابستگي و همه چيز را کنار زده بودم و مي خواستم که به معشوقم نزديک شوم و به تو گفته بودم که من عاشق خدا هستم در آخر يک وصيت کوچک دارم اگر شهيد شدم مرا غسل ندهيد چون ننگ است براي کسي که معلمش حسين(ع) را غسل نداده اند خودش را غسل بدهند پس کفن نپوشانيد چون حسين(ع) را کفن نپوشاندند بر مزارم گل نريزيد زيرا ؟؟؟ است کسي را که رهبرش حسين(ع) را در ميان نيزه و خنجر بيرون آوردند به خاک ؟؟؟ بر مزارم گريه نکنيد و اگر هم خواستيد گريه کنيد براي حسين(ع) گريه کنيد و اينک با مردم بگويم که اي ياران شما را به خدا قسم(سوگند) که نکند امام خميني را تنها رها کنيد که به سقوط کشانيده خواهيد شد و اگر؟؟؟ تا ابد زير دست کفار خواهيد بود در آخر سلام مرا به خواهران و برادرانم و اقوام و خويشان و دوستان که نمي توانم اسم همه آنها را بنويسم برسانيد سلام مرا به همه دوستانم از جمله نادر داودي- محمد کوشکي- حمزه- ؟؟؟- حسين- خليل- و همه و همه برسانيد ناصر- اکبر- منصور- حميد مهرجو- و بقيه که اسم آنها را از ياد برده ام. والسلام
زهر جا بگذرد تابوت من غوغا بپا خيزد همه گويند که تابوت چه سنگين مي رود(او جوان است آرزو دارد بر دل)
مادر تو را به جان عزيزت قسم دگر سفيد مپوش همه گويند که جوانت مرده سياه بپوش
مادر با گوشه هاي جگرم تابوت را زينت ده تا که از زينت تابوت خوش آيد مرا
مادر- مادر- مادر
پژمرده شد از باد مخالف چمن من کسي نيست در اين ستم شريک ؟؟؟ من
در قربت اگر مرگ بگيرد بدن من آيا که کند قبر و که دوزد کفن من
تابوت مرا جاي بلند بگذاريد تا باد برد بوي مرا بر وطن من