بسم الله الرحمن الرحيم
شهيد رحيم هژبر افکن در سال 1347 شمسي در خانواده اي مذهبي در شهر آبادان ديده به جهان گشود و ايشان فرزند چهارم خانواده بود او از همان کودکي همانند ديگر اعضاي خانواده در انجام فرضيه نماز کوشا بود به طوري که همواره با پدربزرگش به مسجد محل مي رفت و در سن 5 سالگي اقامه گو مسجد محل بود علاقه خاصي به فراگيري قرآن داشت 5 سال ابتدايي را در مدرسه انقلاب فعلي در آبادان درس خواندن در آن زمان در مدارس چند کلاس به پيش دبستاني ها اختصاص مي دادند. وقتي شهيد در مرحله پيش دبستاني ثبت نام کردند ايشان به اشتباه به کلاس اول ابتداي رفت و بعد از گذشتن به دليل داشتن هوش سرشار نفر اول کلاس شد وقتي مسئوليت مدرسه متوجه شدند که ايشان به طور اشتباه به کلاس اول ابتدايي آمده و سن ايشان تقاضاي کلاس اول را نمي کند با اعتراض خانم معلم مواجه شدند که اگر اين دانش آموز از کاس اول برود من هم درس نمي دهم و من هم از کلاس مي روم و اين شاگرد بسيار خوب است و مسئولين مدرسه و معلمين از او امتحان گرفتند و همگي تصميم گرفتند که به دليل داشت هوش بالا علي رغم نداشتن سن کافي در کلاس اول بماند شهيد فردي مهربان و دوست داشتني و با گذشت و بسيار آرام بود خيلي متواضع بود در زندگي بزرگ تا کوچک رعايت حرکت مي کرد هر وقت اهالي منزل از چيزي ناراحت مي شد آن قدر حرف هاي شاد کننده مي زد تا همه را خوشحال مي کرد . در مدت کوتاه عمرش علاقه اي به دنيا نشان نمي داد و چيزي را براي خودش نيمي خواست سعي مي کرد حتي روز عيد لباس نو نمي پوشيد و وقتي مي پرسيدي که چرا تو لباس ها ي نو استفاده نمي کني مي گفت : دوستاني دارم که وضع مالي خوبي ندارند و از اين که جلو آن ها لباس نو بپوشم حجالت مي کشم . خيلي ساده لباس مي پوشيد و خيلي ساده زندگي مي کرد و قبل از پيروزي با اين که کودکي بيش نبود با رفتن بر روي دروش برادرش اعلاميه ها امام را به ديوار ها مي چسباند و در اوائل انقلاب به همراه برادرش براي پاس بخش (نگهباني ) محله در سنگرهاي که نيروهاي بسيجي و مردمي ساخته بودند شرکت مي کرد و براي دلخوشي او (شهيد ) اسلحه چوبي به او مي دادند بعد از جنگ تحميلي به همراه خانواده به شهرستان مرودشت مهاجرت کردند و دوره راهنمايي را در شهرستان مردشت خواند و سپس تحصيل را خود را در هنرستان ولي عصر (عج) در رشته راه ساختمان ادامه داد هميشه نداي هل من ناصر ينصرني امام حسين (ع) را در قلب و روح خويش زمزمه مي کرد و چندين بار داوطلبانه براي آموزش نظامي به پادگان هاي اطراف مرودشت مراجعه کرد در سال دوم دبيرستان به جبهه آبادان در پادگان هاي شهرستان جهرم و امام علي (ع) آموزش ديد وي به جبهه جنوب اعزام شدند و بعد از گذارند اردوي آموزشي در اهواز او را به خط اول جبهه در فاو بردند تا سرانجام خداوند او را برگزيد و در آن جا با اصابت ترکش در قلب و ريه اش در مرداد سال 1365 به فيض شهادت نائل آمد . روحش شاد و يادش گرامي باد.