کنگره ملی شهدای استان فارس

دوشنبه 10 آذر 1404
12:38
علی یار محمدی

علی یار محمدی

فرزند محمد

تاریخ تولد
1342/01/03
تاریخ شهادت
1361/04/23
محل شهادت
کوشک
محل تولد
فارس-کازرون-گوریگاه
وضعیت تأهل
مجرد
مسئولیت
رزمنده
نحوه شهادت
اصابت گلوله
نوع خدمت
بسیج
عضویت
بسیجی
بسم الله الرحمن الرحيم
زندگي نامه شهيد گرانقدر علي يار محمدي : شهيد علي يار محمدي فرزند محمد در سال 1342 در روستاي گوريگاه واقع در بخش خشت و کمارج در خانواده اي واقعاً فقير چشم به جهان گشود . شهيد علي يار محمدي فرزند بزرگ خانواده بود که از اوايل کودکي به علت فقر و نداشتن مسکن در منزل پدر بزرگش به زندگي ادامه مي داد . پدر شهيد براي امرار معاش مجبور به ترک خانواده راهي بوشهر جهت به دست آوردن مايحتاج زندگي براي خانواده گرديد . شهيد در همين زمان 7 ساله و راهي مدرسه شد و در روستاي مذکور به تحصيلات ابتدايي خود پرداخت و تا کلاس پنجم در دبستان امامت گوريگاه به پايان رسانيد و چون در روستا مدرسه راهنمايي نبود به کنار تخته که 3 کيلومتر با گوريگاه فاصله داشت رفت و تا دوم راهنمايي ادامه داد که چند فقر مالي بر خانواده فشار آورده بود شهيد مجبور به ترک تحصيل شد و مقداري از مخارج خانواده را با کارگري و زحمت تهيه مي کرد . شهيد با خدمت زياد توانست مقداري زمين خريداري و با کاه گل ديواري درون بنا و خانه اي کوچک که روي آن را با چوب نخل پوشانده بود تهيه کرد و خواهر و برادران خود را به منزل کوچکي که ساخته بود برد . در همين ايام بود که انقلاب اسلامي به پيروزي رسيد و جنگ تحميلي بر عليه ايران آغاز شد در حالي که شهيد خود دچار مشکل خانوادگي بود . وقتي ديد دشمن به کشور عزيزمان حمله کرده و بني صدر آن زمان به جوانان خيانت مي کند آرام ننشست و به پادگان آموزشي شهيد دستغيب کازرون رفت و بعد از دو ماه آموزش راهي جبهه هاي حق عليه باطل شد و در سال 1361 در عمليات رمضان در حالي که آرپي جي زن گردان بود در منطقه کوشک به شهادت رسيد و از زحمات دنيا آسوده و به فرمان امام خود لبيک گفت و به ديار باقي شتافت و جسد او بعد از يک ماه در بيابانهاي گرم خوزستان در منطقه کوشک پيدا شد و براي خاک سپاري به زادگاهش تشييع گرديد . روحش شاد و راهش پر رهرو باد
وصيت نامه برادر شهيد على يار محمدى نگاهى در طبيعت با اميدهاى بى پايان و ديدگان پراشك. چون قطراتى از باران كه فرشتگان آسمانى از طرف خداوند به ارمغان آورده اند و يا در بوستان و گلستان و يا در مغز شعر و ادب و يا در ژرفترين كوهسارهاى طبيعت ويا در صحراى پائيزى كه درختان به اميد بهار ديگربرگها را به زمين فرو مى ريزند مى انديشم اما كلمه اى را كه قابل ستايش تو را داشته باشد نيافته، ناچار به عادت ديرينه‌ام قلبم را مى شكافم و از درون آن قطره خونى به نام سلام تقديم مى كنم. مادر مرا ببخش از اينكه نامه ام خون‌آلود است، زيرا چيزى كه باعث نوشتن اين نامه شد يك تكه چوب و مقدارى از خون جوانان تير خورده كه در روى دشت بيابان و كوههاى سر به فلك كشيده مى باشد نوشته شده، مادر من در زير سنگ بزرگى هستم كه هر لحظه امكان منفجر شدن آن مى باشد، مادر هديه اى ندارم تقديم تو كنم جز يك چيز آنهم دسته اى از كشته شدگان و اجساد جوانانى زيبا كه تا چند روز پيش داراى اندامى زيبا چون شمشاد و صورتى نيكو مانند پنجه آفتاب و چشمانى چون دو ستاره صبحگاهى بود ولى حالا طعمه گرگها و لاشخورها شده اند. مادر وقتى كه گلوله به آنها اصابت مى كند مانند بره اى كه قصاب كارد را برگلوى او مى فشارد و دست و پا مى زند و چند لحظه بعد از جوانى كه هزاران اميد و آرزو دارد جسدى، بيش بر جاى نمى ماند. مادر جنگ همه جا را به خون و آتش كشيده است اكنون به ياد شبهائى مى افتم كه تو تا سحرگاهان برايم لايى لايى مى گفتى و با دستهاى زيبايت گهواره‌ام را تكان مى دادى و بعد برايم قصه مى گفتى، قصه دختر دريا را، اما قصه اينجا، قصه مرگ است، قصه جنگ و خونريزى است. در اين جا با توپ و تفنگ و گلوله هاى سربى پذيرائى مى شويم. مادر من با تمام قواى خود مى جنگم. گرمى آفتاب تابستان، باد سرد پائيز، برف و باران زمستان سنگينى آلات جنگى را تحمل مى كنم و خود را فداى ميهنم مى كنم. مادر من از جبهه جنگ نمى گريزم زيرا نمى خواهم مايه سرافكندگى تو باشم. گر چه مى دانم تو از كشته شدن من گريه مى كنى اما همشه سربلند هستى و افتخار مى كنى كه پسرت فداى ميهن و اسلام شد و مى گوئى او شجاعانه جنگيد و با افتخار كشته شد. خداحافظ - على‌يار محمدى.