بسم الله الرحمن الرحيم
مختصري از زندگي نامه شهيد محمد بادرام ؛ شهيد محمد بادرام در تاريخ 15/11/1336 در روستاي نوبندگان فسا در خانواده اي کشاورز چشم به جهان گشود . تحصيلات ابتدايي و راهنمايي خود را در مدرسه روستايي نوبندگان فسا به پايان رساند و پس از ان براي ادامه تحصيل وارد دانشسراي شهرستان لار شد . وي در سال 1356 به استخدام اداره ي آموزش و پرورش درآمد و تا قبل از شهادت در شهرستانهاي شهرکرد و روستاهاي اطراف فسا و مرودشت مشغول فعاليت بود . با شروع جنگ تحميلي چندين بار قصد اعزام به جبهه نمود که به دليل شغل حساسي که داشتند اجازه اعزام پيدا نکردند تا بالاخره در آبانماه سال 1361 از طرف يگان اعزامي 19 فجر به سوي جبهه هاي حق عليه باطل شتافت تا از خاک وطنش در برابر دشمنان بعثي دفاع کند و نگذاردتا ذره اي از خاک وطنش به اشتغال دشمنان در بيايد آري او همچون ديگران جانش را کف دستش نهاد و به سوي جبهه ها شتافت و بالاخره در تاريخ 10/11/1361 در محله زبيدات با اصابت ترکش به سر و قلب همچون کبوتري سبکبال به سوي پروردگار خويش پر کشيد و به نداي حق لبيک گفت پيکر پاک وي در گلزار شهداي شيراز به خاک سپرده شد .ياد و خاطره اش گرامي باد و راهش پر رهرو باد . والسلام
بسم الله الرحمن الرحيم
ان الله اشترى من المومنين انفسهم و اموالهم بان لهم الجنه
درود بر امام خمينى ابراهيم زمان و حسين دوران و درود بر ملت حزب الله كه همچون پروانه اى دور شمع وجود امام مى چرخنند. وسلام بر عاشوار و شهيدان روزهاى عاشورا از 15 خرداد تا كربلاى معنوى و پر وسعت خوزستان قاموس شهادت چه درياى بى كرانى از معنويات كه دل عاشقان الله را به هيجان آورد. و آنان را در صراطى مستقيم كه مى روند اميدوارتر مى كند. دشمنان انقلاب ما بىتوجه به وجود شهادت در مكتب حياب بخش اسلام از هر طرف به ما هجوم آورده و بر خيانات خويش مىافزايند و در اين موقعيت طبقه اى حامى انقلابند كه از انقلاب اسلامى پاسدارى مى كنند. بنابراين من پاسدارى از انقلابم را در سنگر مدرسه و مسئوليت تعليم را به انقلاب اسلامى اداء نمودم. اينك پاسدارى از انقلابم را در بعدى ديگر آغاز مى كنم و اين بار در سنگر هاى جنگ حق عليه باطل با كفار مى جنگم و باشد تا در اين كربلاى ايران به آرزوى نهايى خود شهادت در راه خدا است برسم و چون من درس شهادت را از آموزگار شهادت حسين (ع) آموختم و نمونه عينى اينگونه شهادتها را در جبهه جنگ با چشم خود ديده ام. بار الها: تو را به پاكترين بندگانت سوگند ميدهم كه عزت و افتخار شهادت را به اين بنده حقير عطا بفرما. خدايا: تو بدان ما مردمان كوفه زمان امام حسين نيستيم. ما عاشق تو، عاشق حسين و طالب مهدى و عاشق به نبوت تو هستيم. و تو اى مادر ستم ديده ام و امانت خود را به خدا هديه كردى. هيچگاه نگذار بتو تسليت بگويند و تبريك را بپذير و تقديم پيشگاه ولى عصر (ارواحناله الفداء) بنما. هر گاه خبر شهادتم را برايت آورند نيك بدان كه به دو جاى بدنم شليك مى شود اول به مغزم كه به خدا ميانديشد ودوم به قلبم چون براى مردم مسلمان مى تپد. اى پدر عزيزم: تو چون فرزندت را در راه خدا دادى خوشحال باش و زحماتى كه براى من كشيدى اجر و پاداش آن را از ا... خواهى گرفت. اى پدر: تو كه در تمام سختيهاى زندگى بردباريت را به حد كمال نشان دادى و من با رضايت تو به جبهه رفتم و به خاطر رضايتى كه نسبت به من دارى خداوند از تو راضى خواهد بود و اما بردارانم: نمى دانم برادرم حسن زنده است يا شهيد شده است. و از شما مى خواهم كه سلاح مرا بعد از من بگيريد و در راه خدا بجنگيد و به خواهرانم و به اقوامم بگوييد كه محمد عاشق خدا بود و عاشق حسين بود عاشق مهدى بود. و به راه خدا رفت از شما مى خواهم تنها دخترم را با تعاليم اسلامى بزرگ كنيد و با حجاب او را بزرگ كنيد و تحويل جامعه اسلامى بدهيد و در مورد امر حقوقيم شما را وصى خود قرار مى دهم. بار ديگر به شما پدر مادر مى گويم ترا بخدا براى من گريه نكنيد، و اين را بدانيد كه تا خدا داريد هيچ غصهاى نداريد.
اينها را نوشتم مادر تا كنى يادم كم كنى گريه تا كنى شادم
اين را بدان پدر ؟؟؟ مادر چون گل لاله مى شوم پر پر
و در پايان همه با هم اين شعار را سر مى دهيم كه: خدايا خدايا تا انقلاب مهدى خمينى را نگهدار والسلام انديشمك، 1/9/61 - محمد بادرام